انسان اگر روح متواضع و قلب شكسته داشته باشد، عقل و
بصیرتش آزادتر است و بهتر كار می كند برخلاف حالت غرور و
خودپسندی و از خود رضایی. عطار در مصیبت نامه، صفحه ی 149 این
داستان را آورده:
با مریدان، شیخی از راه دراز
آسیاسنگی همی آورد باز
از قضا بشكست آن سنگ گران
شیخ را حالت پدید آمد برآن
جلد ششم . ج6، ص: 431
جمله ی اصحاب گفتندای عجب
جان از این كندیم ما در روز و شب
هم زر و هم رنج ما ضایع بماند
خود مگیر این آسیا ضایع بماند
این چه جای حالت است آخر بگوی
ما نمی دانیم این ظاهر بگوی
شیخ گفت این سنگ از آن اینجا شكست
تا ز سرگردانی بسیار رست
گر نبودی این شكستن اندكی
روز و شب سرگشته بودی بی شكی
چون شكستی آمد او را آشكار
دائماً آرام یافت آن بیقرار
چون ز سنگ این حالتم معلوم گشت
حالی از سنگم دلی
[1]چون موم گشت
چون به گوش دل شنیدم راز او
اوفتاد این حالتم آغاز
[2]او
هركه را سرگشتگی پیوسته شد
چون شكست آورد كلی رسته شد
هركه او سرگشته و حیران بماند
درد او جاوید بی درمان بماند