در
کتابخانه
بازدید : 80673تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
فلسفه ی قیام حسینی همان بود كه امام حسین اسلام را در خطر دید، و دید اگر یك قیام جانانه ای نكند اسلام بكلی رفته است. ملت اسلام در خواب است. شخصی زمامدار شده است كه هیچ چیزی از اسلام نمی فهمد، دشمن اسلام است و حتی آن مقدار سیاستی كه پدرش داشت- كه به خاطر سیاستِ خودش لازم می دانست یك چیزی از اسلام را نگه دارد- این هم در او نیست. مسیحیت هم نفوذی در دستگاه یزید پیدا كرده است، مشیر و مشارهایش افراد مسیحی هستند و از آنها الهام می گیرد و اگر این پرده دریده نشود اسلام برای همیشه از دست می رود. دمشق (شام آن زمان كه پایتخت اسلامی بود) همسایه بود با پایتخت دنیای مسیحی یعنی همین اسلامبول فعلی- كه اكنون یك شهر اسلامی است- و تركیه ی فعلی كه یك كشور اسلامی است. اسلامبول، آن وقت مركز روم شرقی و یكی از مراكز بزرگ مسیحیت بلكه بزرگترین مركز مسیحیت بود. معاویه باب رفت و آمد را باز كرده بود. از زمان معاویه اینها نفوذی در دستگاه پیدا كرده بودند و قصه ی قتل امام حسین یك عمل به اصطلاح امروز استعماری و یك نقشه ی حساب شده از طرف مسیحیها بود. حال قضیه از چه قرار بود؟
یكی از جاهایی كه تاریخ نشان می دهد انگشت اینها پیداست این است كه اینها غلامی دارند به نام سِرجون كه این غلام مسیحی است. یزید خودش هم بسیاری از وقت خودش را در دیرها و صومعه های مسیحیها بسر می برد. علتش این بود كه در آن وقت هنوز در دنیای اسلام مفاسد شرابخواری و فاحشه بازی رواج پیدا نكرده بود و در میان مسلمین پیدا نمی شد، كسانی كه می خواستند دنبال این كارها بروند می رفتند در این دیرها و صومعه ها كه در آنجا هم شراب فراوان وجود داشت و هم زنهای بدكاره. یزید هم مقدار زیادی از عمر خودش را در همین دیرها و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 372
صومعه ها بسر برده بود كه داستانها دارم و الآن وقتش را ندارم برایتان عرض بكنم.
در اواخر زمان معاویه، عبیداللّه زیاد منفور دستگاه شده بود و مخصوصاً میان او و یزید یك شكرآبی بود. از زمان پدر عبیداللّه یك شكرآبی میان یزید و عبیداللّه زیاد بود و لهذا یزید به او پستهای عالی نمی داد. وقتی كه جریان بیعت گرفتن از اباعبداللّه پیش آمد و بعد به شام خبر رسید كه حسین بن علی به مكه رفت و در مكه متحصن شده است یعنی از امنیت بیت اللّه الحرام استفاده می كند و بعد خبر دادند حسین از مكه به طرف عراق حركت كرد، دستگاه خلافت را وحشت گرفت: نكند مردم عراق كه طرفدار علی بن ابی طالب هستند جداً دور حسین را بگیرند. یزید به فكر افتاد كه حالا چگونه جلوگیری كند؟ همین غلام مسیحی آمد و گفت: اگر امروز پدرت معاویه زنده بشود و تو با پدرت در این كار مشورت كنی و پدرت به تو دستور بدهد فلان كار را بكن، می كنی یا نه؟ گفت: می كنم؛ چون خود یزید هم به سیاست معاویه فوق العاده اعتراف داشت. گفت: بنابراین اگر من دستوری و فرمانی به خط و امضای پدرت معاویه بیاورم به تو نشان بدهم قبول می كنی؟ گفت قبول می كنم. رفت و محرمانه یك دستخطی از معاویه آورد. حالا خدا عالم است كه جعلی بود یا حقیقی، ولی به هر حال یزید یقین كرد كه دستور معاویه است. در آنجا نوشته بود كه اگر در عراق گرفتار شدی و حسین بن علی به طرف عراق حركت كرد یگانه فردی كه از عهده ی او برمی آید- یعنی از هیچ جنایتی ابا نمی كند و هیچ مانع وجدانی جلو راهش نیست و تا آخرین حد دستور تو را اجرا خواهد كرد- عبیداللّه پسر زیاد است. یزید گفت قبول كردم. بعد خودش هم گفت من در خواب دیدم نهری از خون جریان دارد و من می خواهم از این نهر عبور كنم و نمی توانم. عبیداللّه پسر زیاد آمد مرا از این نهر عبور داد.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است