در
کتابخانه
بازدید : 80669تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اباعبداللّه شب عاشورا را با اصحابش بسر برد. هنگام طلوع صبح، نماز صبح را با اصحاب خودش به جماعت خواند. بعد با یك خطابه ی كوتاه و با چند جمله مطالب خودش را خاتمه داد، فرمود: اصحاب من! امروز آماده باشید، مرگ برای همه ی شما نوشته شده است و مرگ نیست جز پلی كه از آن پل عبور می كنید. بینش حسین بن علی این بود كه مردن یعنی یك پل، از جایی به جایی عبور كردن؛ فرمود: وَ ما هِیَ اِلّا قَنْطَرَةٌ تَعْبِروها مرگ جز پلی كه در جلو شماست و باید از آن عبور كنید چیز دیگری نیست. بعد امام علیه السلام فوراً دستور داد همان جمعیت به ظاهر كوچك و به باطن بزرگ، صف آرایی كردند. امام هیچ وقت حاضر نبود قیافه ی شكست به خودش بگیرد؛ چون شكست، شكست روحی و معنوی است. از نظر روحی و معنوی طرف شكست خورده بود. برای همان جمعیت كوچكِ هفتاد و دو نفری میمنه و میسره و قلب قرار داد، علمدار و پرچمدار قرار داد.
اكثر وقایع عاشورا بعدازظهر واقع شده است. تا ظهر عاشورا هنوز حتی بسیاری از صحابه ی اباعبداللّه در قید حیات بودند. اباعبداللّه آن سنتی را كه در اسلام است و پدرش علی علیه السلام همیشه آن را زنده نگه می داشت عمل كرد و آن این بود:

هرگز در كارها شتاب نمی كرد و مخصوصاً در جنگ ابتدای به جنگ را جایز نمی شمرد. در شب عاشورا اباعبداللّه دستور داده بودند همان شبانه خیمه ها را از جا كنده بودند و همه را پهلوی یكدیگر به شكل هلالی نصب كرده بودند ولی خیلی تودرتو به طوری كه طناب یك خیمه در داخل طناب خیمه ی دیگر كوبیده می شد؛ به شكلی قرار داد كه اگر كسی از پشت بیاید نتواند به آسانی از خیمه ها عبور كند.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 393
همچنین دستور دادند كه همان شبانه در پشت خیمه ها خندقی كندند و از خاشاكها- كه آنجا درخت و كُنده و خاشاك زیاد بود- انباشتند و پر كردند و صبح زود، شاید حدود اول آفتاب بود كه دستور داد اینها را آتش زدند برای اینكه دشمن از پشت سر به طرف خیمه ها حمله نكند.
شمربن ذی الجوشن، لعین ازل و ابد، صبح زود حمله كرد كه از پشت خیمه ها بیاید و به اصطلاح شبیخون بزند. تا آمد و چشمش به این وضع افتاد و دید نمی تواند برود، ناراحت و عصبانی شد. شروع كرد به هتّاكی و فحّاشی و جسارت كردن. یكی از اصحاب- ظاهراً مسلم بن عوسجه یا حبیب بن مظهّر- عرض كرد: آقا اجازه بدهید با یك تیر او را از پا در بیاورم. فرمود: نه. گفت: آقا این را من می شناسم چه خبیثی است، چه بد ذاتِ كافری است! فرمود: می دانم، من از آن جهت نمی گویم كه این مستحق كشتن نیست، ولی من ابتدا به جنگ نمی كنم، نمی خواهم اولین تیر از طرف لشگر من پرتاب بشود؛ همچنان كه علی علیه السلام در صفین همین طور رفتار كرد و همیشه همین گونه رفتار می كرد. تا از دشمن كسی نمی آمد و هماورد نمی طلبید، علی نه خودش می رفت و نه كسی را می فرستاد. می گفت همیشه شما قیافه ی مدافع به خودتان بگیرید و قیافه ی متجاوز به خودتان نگیرید. اباعبداللّه هم این كار را نكرد. تا ظهر عاشورا اباعبداللّه مكرر آمد و با مردم اتمام حجت كرد. حضرت نمی خواستند كه كوچكترین ابهامی در كار باشد و لهذا افراد زیادی متنبّه شدند و توبه كردند و آمدند. جناب حر از همانها بود.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است