در
کتابخانه
بازدید : 2837928تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Expand شناسه کتابشناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (9)</span>آشنایی با قرآن (9)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (1)</span>آشنایی با قرآن (1)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (2)</span>آشنایی با قرآن (2)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (3)</span>آشنایی با قرآن (3)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (4)</span>آشنایی با قرآن (4)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (5)</span>آشنایی با قرآن (5)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (6)</span>آشنایی با قرآن (6)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (7)</span>آشنایی با قرآن (7)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (8)</span>آشنایی با قرآن (8)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمّا اَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ فی ظُلُماتٍ لایُبْصِرونَ. صُمٌّ بُكْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لایَرْجِعونَ. اَوْ كَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ فیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یَجْعَلونَ اَصابِعَهُمْ فی اذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللّهُ مُحیطٌ بِالْكافِرینَ. یَكادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ اَبْصارَهُمْ كُلَّما اَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فیهِ وَ اِذا اَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قاموا وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ اَبْصارِهِمْ اِنَّ اللّهَ عَلی كُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ [1].
بعد از اینكه قرآن مجید كیدها و خدعه های منافقین را یك سلسله كارهای بی اثر و نقشه های شكست خورده خواند و به تعبیری كه فرمود: اینها به جای آنكه مردم فریبی باشد خودفریبی است، اینك برای این نوع مكرها و زرنگیها دو مثل می زند كه ما به نكته ای بسیار بزرگ در فلسفه ی تاریخ از نظر قرآن می رسیم و می توان گفت كه یكی از اصول مهم تفكر قرآنی و جهان بینی توحیدی اسلامی است. و ما از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 151
آنجا كه این بحث را از مباحث اساسی و دارای اهمیت می بینیم، لازم می دانیم كه در این آیات، مشروحتر بحث كنیم.
درباره ی جهان به طور كلی، و نیز درباره ی انسان و جامعه ی بشریت از آغاز پیدایش تا آینده ای كه در پیش دارد، از نظر خیر و شر، خوبی و بدی، حق و باطل كه آیا هستی جهان حق است و خیر یا پوچ است و باطل و شر، و یا آنكه مركّب است: نیمی حق است و خیر و نیمی باطل است و شر، و نیز اینكه آیا آنچه كه بر زندگی انسان حاكم است خیر است یا شر، حق است یا باطل، و یا نیمی خیر است و نیمی شر، و اگر به هر دو قائل شدیم اصالت از آنِ كدام است، آیا اصالت با حق است یا با باطل، نظریات گوناگونی ارائه شده است.
ما ابتدا نظریاتی را كه به وسیله ی فیلسوفان و متفكران و جامعه شناسان داده شده است ذكر كرده و سپس به جهان بینی توحیدی قرآن خواهیم پرداخت.
شكی نیست كه زندگانی بشر تا اندازه ای یك زندگانی مخلوط است، یعنی چه در زندگی فردی بشر و چه در اجتماع، هم خیر وجود دارد و هم شر، هم عدل وجود دارد و هم ظلم، هم صداقت و هم فریبكاری و نیرنگ، و بالاخره زندگی بشر دو صفحه دارد: یك صفحه نورانی است و صفحه ی دیگر ظلمانی.
و به قدری این اختلاط نور و ظلمت، عدل و ظلم عمیق است كه می بینیم قبل از آنكه انسان در روی زمین آفریده شود در ملكوت اعلی وجود او مورد سخن بوده و دو گونه نظر درباره ی او داده می شود.
هنگامی كه خدای متعال به فرشتگان اعلام می فرماید: اِنّی جاعِلٌ فِی الْاَرْضِ خَلیفَةً من می خواهم جانشینی در روی زمین بیافرینم، غریو از ملكوتیان بلند می شود كه خدایا! چه حكمتی است كه می خواهی یك موجود فسادگر و خونریز بیافرینی؟ ! قالوا اَتَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ.
فرشتگان كه بشر را یك موجود شر محض می دانستند و تنها به یك صفحه از زندگی بشر می نگریستند و او را فقط موجودی خونریز می دیدند، اگر نگویم اعتراض، سؤال كردند كه خدایا در آفرینش چنین موجودی چه حكمتی است؟
و این خود حسابی دارد كه انسان آنچنان موجودی است كه فرشتگان هم از همه ی رازهای وجود او سر در نمی آورند و تنها آفریدگار و خالق اوست كه به اسرار وجود او آگاه است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 152
ولی خداوند این نظریه را از فرشتگان نپذیرفت و آنان را تأیید نفرمود، بلكه گفت: اِنّی اَعْلَمُ ما لاتَعْلَمونَ شما در این نظریه ی بدبینانه ی خودتان اشتباه می كنید؛ من چیزهایی را می دانم كه شما نمی دانید. و سپس انسان را كه آفرید بلافاصله با یك آزمایش و نمایش، بر فرشتگان ثابت نمود كه سخت در اشتباه بوده اند.
از این كه بگذریم، فیلسوفان و متفكران بشر نیز در این باره همواره گفتگو كرده و نظریاتی داده اند.
اكثر فلاسفه ی مادی كه همیشه نظر بدبینانه به طبیعت داشته و دارند، با توجه به اینكه به اصل آفرینش معتقد نیستند و انسان را معلول تصادفات می دانند، چنین می گویند: این موجود اصولاً شر جزء ذاتش است و از اوّلی كه پا روی زمین گذارده شرارت كرده است و هم اكنون نیز موجودی شرور است، در آینده نیز چنین خواهد بود و امیدی به این موجود از نظر سعادت نیست. اینان هرگونه طرح اصلاحی را برای جامعه ی بشریت رد می كنند و هیچ گونه امیدی نسبت به صلاح او ندارند زیرا اساساً این موجود را اصلاح پذیر نمی دانند و به تمام آنچه كه به نام «اصلاح» عرضه شده، چه دین و چه فلسفه، بدبین هستند و می گویند اینها همه صورت سازی بوده زیرا خود طراحان این تزهای اصلاحی هم به حكم آنكه بشر بوده اند مانند سایرین دارای غرایز مختلف بوده و از غرایز بشری جز شر چیزی برنمی خیزد؛ و بدین وسیله هرگونه تز اصلاحی و اخلاقی و هر پیشنهاد اجتماعی را بیهوده تلقی می كنند.
وقتی از آنان سؤال شود: پس به چه امیدی باید زنده بود؟ می گویند اصلاً نباید زنده بود؛ اگر بشری به كمال نهایی و مرحله ی عالی خود برسد بایستی خودكشی كند! و این است اوج ترقی یك انسان كه به این مرحله برسد و درك كند كه چیزی جز شرارت نیست و آینده ی او هم همین شرارت است؛ هرچه بماند بر شرارت او افزوده می شود؛ در چنین حالتی به اصطلاح خودشان به «بلوغ فكری» رسیده است و بایستی خودكشی كند.
در این زمینه كتابهای زیادی نوشته شده است و نمی خواهم معرفی كنم. اجمالاً در دنیا فیلسوفانی بوده اند كه سرانجام خودكشی می كرده اند. اینان همه مادی بوده و به «فیلسوفان بدبین» معروفند.
نویسندگانی هم در اروپا پیروان همین مكتب هستند و در این زمینه مقالات زیادی نوشته اند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 153
این زهر تلخ را در ایران بعضی از نویسندگان در عصر ما نیز در نوشته های خودشان ریختند. صادق هدایت یكی از آنهاست و با وجود اینكه هنوز جوان بود، در سال 1320 خود نیز تحت تأثیر این فكر قرار گرفت و خودكشی كرد. وی در نوشته های خود افتخار می كرد كه به این مرحله از بلوغ فكری رسیده است كه راهی جز خودكشی ندارد! و می گفت دیگران نیز می بایست از من پیروی كنند و خودكشی نمایند.
بالاتر اینكه این گونه افراد می گویند: بزرگترین خدمت به بشریت این است كه انسان اگر بتواند همه ی تخم بشر را از روی زمین بردارد؛ یعنی با یك بمب مثلاً، به حیات انسانها خاتمه دهد. و البته پیداست كه این طرز تفكر چقدر ابلهانه و نادرست است!
طرز تفكر دیگری وجود دارد كه نیز از مادّیون سر زده است و گرچه نظر بدبینانه ای است ولی به این شكل اظهار بدبینی نمی كنند و به شكل دیگری توجیه می نمایند.
می گویند بشر هیچ گونه گرایش فطری ندارد بلكه تابع آن است كه چه نقشی به او بدهند.
اینان كه برای تاریخ و جامعه ماهیت مادی قائلند، می گویند: آنچه كه بر زندگی بشر حاكم مطلق است روابط مادی اجتماعی، روابط اقتصادی و روابط تولیدی است. این رابطه ها به هر شكل كه باشند زندگی بشر از نظر خوبی و بدی تابع آن است. نه باید به زندگی بشر خوشبین بود و نه بدبین. گاهی روابط تولیدی اجباراً بشر را خوب می سازد و گاهی اجباراً بد.
می گویند: روزی بود كه زندگی بشر از آنجا كه سطح تولید و ابزار تولید خیلی پایین بود و نمی توانستند آذوقه را بیش از مقداری كه روزمره مصرف می كنند تهیه كنند، همانند زندگی حیوانات بود؛ مانند كبوترها كه صبحگاهان گرسنه از آشیانه بیرون می آیند و تا شب خود را سیر می كنند و به لانه برمی گردند و فردا صبح همین كار تكرار می شود. بشر اوّلی نیز اینچنین می زیست و آذوقه ی ذخیره ای نداشت.

چیزی به نام «ثروت» وجود نداشت.
افراد جامعه به صورت اشتراكی زندگی می كردند و احیاناً آذوقه را هم به طور مشترك تهیه می نمودند. مثلاً یك نفر به تنهایی نمی توانست یك حیوان را شكار
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 154
كند، زیرا ابزار كافی نداشت و لذا عده ای با یكدیگر جمع می شدند و حیوان بزرگی را شكار می كردند و گوشتهایش را میان خودشان تقسیم می نمودند.
در چنین شرایطی افراد بشر اجباراً برادروار زندگی می كردند، زیرا شرایط زندگی اینچنین ایجاب می كرد؛ همان گونه كه گله ی مرغها برادروار زندگی می كنند؛ نه جنگی بود نه نزاعی و نه خونریزی.
كم كم كه بشر در طول تاریخ به تجربیاتش افزوده شد و زراعت را كشف كرد و نیز به دامداری و استفاده كردن از شیر حیوانات و زاد و ولد آنها پی برد، توانست آذوقه را ذخیره كند. دانه ی گندمی را در زمین می كاشت و بیست برابر مثلاً تولید می كرد و روی این حساب یك نفر قادر بود كه به اندازه ی نیاز ده نفر تولید كند.
همین كه یك نفر توانست بیش از اندازه ی مصرف خود تهیه و تولید كند حساب سابق درهم ریخت و وضع جدیدی به وجود آمد. در حساب سابق هركسی مجبور بود دستش كار كند تا دهانش بجنبد و اگر دستش كار نمی كرد دهانش نمی توانست بجنبد. ولی در وضع جدید كه یك نفر می تواند بیش از نیاز خویش تولید كند، افرادی كه زور بیشتری داشتند دیگران را به عنوان برده گرفتند كه او كار كند و آنها بخورند. و از اینجا مالكیت پدید آمد، یعنی مالكیت زمین و نیز مالكیت انسان نسبت به انسان.
پس چون وضع تولید و ابزار تولید بهم خورد جامعه ی انسان نیز دگرگون شد و آن انسان دوره ی اشتراكی كه برادروار زندگی می كرد اكنون به صورت دو خصم مقابل یكدیگر درآمدند. آن نور و خیر نخستین غروب كرد و ظلمت سراسر زندگی بشر را فرا گرفت و از آن روز در تاریخ بشریت ظلمت بر نور، و شر بر خیر، و ظلم بر عدل، و فریب و خدعه بر صداقت غلبه داشته است. آری، در این بین ها گاهی جرقه ای و برقی به صورت استثنایی جهیدن می نموده است و مثلاً فیلسوفی یا رهبر نهضتی پیدا می شده كه در اثر فشار قدمی برمی داشته است، و یا به نظر آنها كه به دین خیلی بدبین نبوده اند پیغمبری قیام می نموده و چند صباحی عدل و خیر در جامعه مطرح بوده است؛ ولی به حكم آنكه نظام حاكم بر تاریخ، نظام مالكیت و ثروت بوده، نمی توانسته ادامه یابد و همچون برقی كه در ظلمات جهیدن كند پس از لحظه ای خاموش می شده است و سپس همان طرح اصلاحی دومرتبه به صورت ابزاری در دست ارباب ثروت قرار می گرفته و نقشی علیه مردم مظلوم و مقهور می یافته است؛
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 155
یعنی همان چیزی كه اول به عنوان یك قاتُق نان پیدا شده بود، به صورت بلای جان در می آید. هر مذهبی و هر فلسفه ای و هر تز اخلاقی كه از طرف مصلحی پیدا شده به همین سرانجام دچار گشته است.
می گویند: این وضع همواره ادامه دارد و هیچ چاره ای هم نیست مگر آنكه روزی وضع زیربنا- كه همان روابط تولیدی است- الزاماً و خود به خود تغییر كند؛ یعنی یك روز بشر به علت نقص این زیربنا اجباراً به صورت اشتراكی زندگی می كرد (دوره ی اشتراك اولیه) ، بایستی روز دیگر هم كه این زیربنا رشد می كند و ابزار تولید تكامل می یابد، اجباراً، چه بخواهد و چه نخواهد، اشتراكی زندگی كند، یعنی به حدی می رسد كه جز به شكل اشتراكی نمی تواند زیست نماید و خواست بشر در این قضیه دخالتی ندارد، زیرا رشد ابزار تولید جبراً اشتراكیت را به وجود آورده است.
آن روز دومرتبه نور و عدل و خیر و صفا و محبت و برادری به جامعه ی بشریت بازگشت می نماید كه از نظر آنها همان سوسیالیزم نهایی و كمونیزم است.
پس این نظریه مانند نظریه ی مادیین دسته ی اول نمی گوید كه اصولاً طبیعت بشر بر شرارت بوده و خواهد بود، بلكه می گوید بشر بكلی فاقد طبیعت است و سخره و ملعبه ی ابزار تولید خویش است. در اول، ابزار تولید به شكلی بود كه مقتضی بود كه بشر اجباراً نیك باشد، و سپس ابزار تولید شكل دیگری به خود گرفت، ثروت و مالكیت پدیدار گشت، بشر هم بد شد. تا این مالكیت و ثروت هست راه چاره ای برای اصلاح نیست و اگر بشر بگوید می خواهم اصلاح كنم، اشتباه می كند و پنداری بیش نیست كه آن را «سوسیالیزم تخیلی» می نامند. برای اصلاح حقیقی باید تا مرحله ی الغای مالكیت كه نتیجه ی رشد ابزار تولید است صبر كرد. آن روز است كه می توان برابری و عدالت و نور و خیر را در جامعه ی بشر مشاهده كرد.

[1] . بقره / 17- 20.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است