در
کتابخانه
بازدید : 2837549تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (1)</span>آشنایی با قرآن (1)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (2)</span>آشنایی با قرآن (2)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (3)</span>آشنایی با قرآن (3)
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره ی انفال</span>تفسیر سوره ی انفال
Expand تفسیر سوره ی انفال (1) تفسیر سوره ی انفال (1)
Expand تفسیر سوره ی انفال (2) تفسیر سوره ی انفال (2)
تفسیر سوره ی انفال (3)
تفسیر سوره ی انفال (4)
Expand تفسیر سوره ی انفال (5) تفسیر سوره ی انفال (5)
Expand تفسیر سوره ی انفال (6) تفسیر سوره ی انفال (6)
Expand تفسیر سوره ی انفال (7) تفسیر سوره ی انفال (7)
تفسیر سوره ی انفال (8)
Expand تفسیر سوره ی انفال (9) تفسیر سوره ی انفال (9)
تفسیر سوره ی انفال (10)
Collapse تفسیر سوره ی انفال (11) تفسیر سوره ی انفال (11)
Expand تفسیر سوره ی انفال (12) تفسیر سوره ی انفال (12)
Expand تفسیر سوره ی انفال (13) تفسیر سوره ی انفال (13)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی توبه</span>تفسیر سوره ی توبه
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (4)</span>آشنایی با قرآن (4)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (5)</span>آشنایی با قرآن (5)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (6)</span>آشنایی با قرآن (6)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (7)</span>آشنایی با قرآن (7)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (8)</span>آشنایی با قرآن (8)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (9)</span>آشنایی با قرآن (9)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در مسئله ی پیمان، یك بیانی هست در نهج البلاغه كه باید آن را برای شما بخوانم تا ببینید كه از نظر علی علیه السلام مسئله ی وفای به پیمان یك مسئله ی عمومی و انسانی است.

در فرمان معروفی كه به فرماندار خودش- و به مقیاس امروز به استاندار خودش- مالك اشتر می نویسد، یكی از دستورهایش این است كه مبادا با مردمی عهد و پیمان برقرار كنی و بعد هرجا كه دیدی منفعت این است كه عهد و پیمان را نقض كنی آن را نقض نمایی. بعد حضرت استناد می كند به جنبه ی عمومی و بشری عهد و پیمان كه اگر بنا بشود پیمان در میان بشر احترام نداشته باشد، دیگر سنگ روی سنگ نمی ایستد.

عبارت این است: وَ اِنْ عَقَدْتَ بَیْنَكَ وَ بَیْنَ عَدُوٍّ لَكَ عُقْدَةً اَوْ اَلْبَسْتَهُ مِنْكَ ذِمَّةً فَحُطْ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 308
عَهْدَكَ بِالْوَفاءِ اگر با دشمن خودت پیمان بستی یا آنها را با شرایط ذمّه قبول كردی [1] [به پیمانت وفادار باش ] وَ ارْعَ ذِمَّتَكَ بِالْاَمانَةِ وَاجْعَلْ نَفْسَكَ جُنَّةً دونَ ما اَعْطَیْتَ عهده ی خودت را كه پیمان بستی به امانت رعایت كن و خودت را سپر قولی كه داده ای قرار بده. خیلی تعبیر عجیبی است! فَاِنَّهُ لَیْسَ مِنْ فَرائِضِ اللّهِ شَیْ ءٌ النّاسُ اَشَدُّ عَلَیْهِ اجْتِماعاً مَعَ تَفَرُّقِ اَهْوائِهِمْ وَ تَشَتُّتِ ارائِهِمْ مِنْ تَعْظیمِ الْوَفاءِ بِالْعُهود می فرماید از فرائض الهی هیچ فریضه ای نیست كه مردم با همه ی اختلاف سلیقه ها و اختلاف عقیده ها، در آن به اندازه ی این فریضه متفق باشند (حالا عمل بكنند یا نكنند مسئله ی دیگری است) و آن این است كه پیمان را باید وفا كرد؛ چون این یك امری است كه از وجدان انسان سرچشمه می گیرد و به عقیده ی خاصی مربوط نیست كه كسی بگوید چون در دین ما دستور رسیده پس من عمل كنم، و دیگری بگوید ولی در دین ما نیست پس لازم نیست عمل كنم. می گوید این را وجدان هر بشری حكم می كند. وَ قَدْ لَزِمَ ذلِكَ الْمُشْرِكونَ فی ما بَیْنَهُمْ دونَ الْمُسْلِمینَ لِمَا اسْتَوْبَلوا مِنْ عَواقِبِ الْغَدْرِ حتی مشركین كه به مراتب از مسلمین پایین ترند این مطلب را درك كرده بودند كه باید پیمان را محترم بشمرند، پس چه رسد به مسلمین. فَلا تَغْدِرَنَّ بِذِمَّتِكَ وَ لا تَخْیِسَنَّ بِعَهْدِكَ وَ لا تَخْتِلَنَّ عَدُوَّكَ فَاِنَّهُ لایَجْتَرِئُ عَلَی اللّهِ اِلّا جاهِلٌ شَقِیٌّ مبادا در عهده ای كه گرفته ای خیانت كنی، مبادا عهد خودت را نقض كنی، مبادا با دشمنت با این مكّاریها و نیرنگ بازیها رفتار كنی كه پیمان ببندی و بعد آن را زیر پا بگذاری كه این، جرأت بر خداست و بر خدا كسی جرأت نمی كند مگر اینكه نادان و شقی باشد.
وَ قَدْ جَعَلَ اللّهُ عَهْدَهُ وَ ذِمَّتَهُ اَمْناً اَفْضاهُ بَیْنَ الْعِبادِ بِرَحْمَتِهِ وَ حَریماً یَسْكُنونَ اِلی مَنَعَتِهِ (تعبیرهای عجیبی است! ) خدا عهد و پیمان را مأمن برای بشر قرار داده است، عهد و پیمان را حریمی برای بشر قرار داده كه در آن بتوانند سكونت و آرامش پیدا كنند. تا آنجا كه می فرماید: وَ لاتُعَوِّلَنَّ عَلی لَحْنِ قَوْلٍ بَعْدَ التَّأْكیدِ وَ التَّوْثِقَة [2]، الی آخر حدیث.

خلاصه می گوید در هر شرایطی قرار بگیری ولو فوق العاده ناراحت باشی و ببینی تنها راهِ اینكه از این مضایق بیرون بیایی این است كه پا روی این امر انسانی بگذاری، این كار را نكن. اینجاست جای توكل و اعتماد به خدا و اینكه بگویی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 309
خدایا! چون رضای تو در این است كه به عهد خود وفادار باشم من نقض پیمان نمی كنم. مگر اینكه دشمن نقض پیمان كند یا علائم نقض پیمان [آشكار] باشد و بر تو ثابت بشود آنها می خواهند نقض پیمان كنند، كه آن هم شرایطی دارد كه ما طبق آیات قرآن عرض خواهیم كرد.
امروز این گونه نقض عهدها را نوعی زرنگی و سیاستمداری می دانند. البته اینها نكاتی نیست كه گذشتگان از آنها غافل بوده اند و امروزیها كشف كرده اند؛ گذشتگان هم می دانستند، بدهاشان مثل امروزیها نقض می كردند، خوبهاشان وفادار بودند. ما می بینیم معاویه پسر ابوسفیان می آید با امام حسن علیه السلام پیمان صلح می بندد با نام خدا و با عهدهای مؤكّد و زیرش را هم امضا می كند، ولی همین كه روی كار آمد و سوار كار شد، در اولین خطابه ای كه می خواند، بالای منبر اعلام می كند: ایهاالناس! از حالا به شما بگویم تمام مواد قراردادی را كه با حسن بن علی علیه السلام بسته بودم زیر پا گذاشتم. با پایش هم روی آن كوبید و گفت این طور زیر پا گذاشتم. گفتند عجب آدم سیاستمداری است، آنجا كه مصلحتش است كه پیمان ببندد پیمان می بندد، امضا بكند امضا می كند، قسم بخورد قسم می خورد، وقتی كه به اصطلاح خرش از پل گذشت می گوید همه را زیر پا گذاشتم. اما وقتی كه سراغ علی علیه السلام می رویم می بینیم به او می گویند ببین معاویه چقدر مرد زرنگی است! امیرالمؤمنین می فرماید آن زرنگی نیست، اسمش را زرنگی و زیركی نگذارید، آن بی دینی است. فرق است میان بی دینی و زیركی. آدم دیندار همه ی این راهها را می داند ولی نمی كند، اما آدم بی دین این كارها را انجام می دهد. تفاوتش در پابند نبودن است، نه اینكه او چیزی درك می كند كه دیندار درك نمی كند. این است كه در چند جای نهج البلاغه این مطلب عنوان شده است كه اِنَّ الْوَفاءَ تَوْأَمُ الصِّدْقِ الی آخر حدیث. خلاصه می فرماید افرادِ باتجربه ی دنیادیده ی گرم و سرد چشیده مثل من همه ی این راهها را می دانند وَ دونَها مانِعٌ مِنْ اَمْرِاللّهِ وَ نَهْیِهِ [3] اما می بیند این كار [با دستور خدا سازگار نیست. ]
فَاِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ حالا كه اینها پیمان شكن هستند، هرگاه در جنگ بر آنها مسلط و پیروز شدی (نكته های قرآن را ببینید! نمی گوید در همه جا، چون فقط در میدان جنگ خون آنها را مباح می شمرد) ، اگر در جنگ به چنین موجوداتی كه گفتیم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 310
پست ترین جنبنده ها هستند رسیدی یعنی اگر بر اینها پیروز و مسلط شدی (نمی گوید با اینها چه رفتاری كن، تعبیر عجیبی دارد)فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ كاری كن كه آن جماعتی را كه پشت سر اینها قرار گرفته اند و می خواهند راه اینها را بروند مشرَّد و پراكنده كنی. با اینها كاری بكن كه اسباب عبرت آنها بشود. لَعَلَّهُمْ یَذَّكَّرونَ شاید آنها متذكر بشوند و دیگر مثل اینها این طور از انسانیت خارج نشوند.
این سه آیه عجیب است. ابتدا مقدمه ای می چیند كه بدترین جنبنده ها كدام هستند. بعد برای اینها صفتی ذكر می كند در سقوط انسانیتشان. بعد فتوا و اجازه می دهد كه اینها را از بین ببر، ولی به این از بین بردن حالت انتقامی نمی دهد كه عقده ی دلت را خالی كن.
مجازات، دو فلسفه می تواند داشته باشد، یك فلسفه ی روانی و آن اینكه كسی كه جنایت بر او وارد شده و عقده ی روانی پیدا كرده است تشفّی خاطری پیدا كند. ولی از این مهمتر اصلاح اجتماع است [كه مجازات مجرم ] عبرت است برای دیگران. قرآن به جنبه ی عبرتش توجه می كند، می گوید حالا كه چنینند، این موجودات پست تر از حیوان را از میان ببر، با آنها كاری كن كه عبرت دیگران بشود.
وَ اِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ اِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ اِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ الْخائِنینَ. ممكن است بپرسید: فرضاً ما با قومی پیمان بستیم پیمان مؤكَّد، آیا حتماً باید صبر كنیم اول آنها نقض عهد كنند بعد ما پیمانمان را بهم بزنیم؟ و حال آنكه گاهی علائمی در دست داریم كه اگر ما صبر كنیم كه دشمن عمل خودش را انجام بدهد كلاهمان پس معركه است. مثلاً فرض كنید یك دولت اسلامی با دولت دیگری چنین قراردادی بسته است. سرویسهای اطلاعاتی، اطلاعات دقیق داده اند كه چه نشسته اید! آنها آماده ی حمله هستند و می خواهند از آرامش شما سوء استفاده كنند. در اینجا وظیفه ی مسلمین چیست؟ آیا این است كه بگویند چون ما پیمان بسته ایم باید به پیمان خودمان وفادار باشیم، و صبر كنند تا آنها شبیخونشان را بزنند و كار از كار بگذرد؟ ! و یا وظیفه ی آنها این است كه بگویند حالا كه سرویسهای اطلاعاتی چنین خبری آورده اند پس ما پیشدستی كنیم؟ هم آن نادرست است و هم این. قرآن می گوید در این گونه موارد كه علائم خیانت آن كسی كه پیمان بسته آشكار است، شما نه سكوت كنید و نه پیشدستی. قبلاً به آنها اعلام كنید كه به موجب اطلاعاتی كه به ما رسیده است شما به عهد خودتان پایبند نیستید پس ما رسماً اعلام می كنیم كه پیمان ما از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 311
این ساعت منتفی است و ما كأن لَمْ یَكُنْ حساب می كنیم، تا در یك حد سَواء و متعادل و برابر قرار بگیرید. بعد از این اعلام هر تصمیمی كه می خواهید بگیرید. در این صورت با عدالت رفتار كرده اید. پس نه صبر كنید تا آنها كارشان را انجام بدهند و شما اغفال شده باشید و نه پیشدستی كنید و آنها را غافلگیر نمایید كه عمل شما خیانت به انسانیت باشد، بلكه این كار را انجام دهید كه هم احتیاط است و حذر و هم انسانی.
می فرماید: وَ اِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً و اگر از قومی بیم خیانت پیدا كردید، یعنی به موجب علائم و اِمارات و اطلاعاتی كه به شما رسیده است خوف خیانت داشتید فَانْبِذْ اِلَیْهِمْ آن عهدنامه را بینداز به سوی آنها یعنی به آنها اعلام كن كه از این ساعت دیگر پیمانی ندارید عَلی سَواءٍ تا دو طرف با یكدیگر مساوی بشوید؛ آنها بدانند، شما هم بدانید كه از این ساعت دیگر پیمانی در كار نیست. اِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ الْخائِنینَ خدا خیانتكاران را دوست ندارد. مفسرین می گویند جمله ی اِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ الْخائِنینَ علت است برای آن تقدیری كه در اینجا هست؛ یعنی مبادا قبل از اینكه به آنها اعلام كنید، پیمانتان را عملاً نقض كنید كه در این صورت شما خیانت كرده اید. خدا خیانتكاران را دوست نمی دارد.
وَ لایَحْسَبَنَّ الَّذینَ كَفَروا سَبَقوا اِنَّهُمْ لایُعْجِزونَ این كافران خیال نكنند كه به موجب این كارهای كافر ماجرایی خود، نقض عهدها و عملیات غیر انسانی، پیش افتادند و با اینها بر حقایقی كه ما برای بشر نازل كرده ایم مقدم شدند؛ نه، اینها خدا را عاجز نمی كنند. مقصود این نیست كه آنها بیایند به جنگ خود خدا، خدا بر آنها پیروز می شود. مقصود این است [كه با توجه به اینكه ] كارهای آنها از قبیل نقض عهدها و خیانتها، در مقابل كارهایی است كه بر اساس خدایی است مثل راستی، درستی، وفای به عهد و امانت؛ خیال نكنید اگر كسی از آن راه برود، بركسی كه از این راه برود پیش می افتد. قبول این آیه شاید برای ما دشوار باشد. ما به یك تعلیم عادت كرده ایم و آن عكس این آیه است كه می فرماید: وَ لایَحْسَبَنَّ الَّذینَ كَفَروا سَبَقوا خیال نكنند كافرانی كه ما توصیف كردیم، با آن راهشان پیش می افتند. ما عكسش را می گوییم. می گوییم حق هیچ وقت پیش نمی رود، عدالت هیچ گاه پیش نمی رود، درستی هیچ وقت در دنیا پیش نمی رود. بعد هم می گوییم دلیلش این است كه ما می بینیم مردان حق پیش نرفتند. علی علیه السلام شكست خورد و پیش نرفت. امام
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 312
حسین علیه السلام كشته شد پس پیش نرفت. ولی اشتباه می كنیم؛ اگر علی علیه السلام دنبال همان چیزی می رفت كه معاویه رفت، كه معاویه به آن رسید و علی علیه السلام نرسید [این سخن صحیح بود. ] ما فكر كرده ایم علی علیه السلام و معاویه العیاذباللّه مثل هم اند، راهشان هم مثل هم بوده است؛ یعنی علی علیه السلام می خواست سیاستش پیش برود به اینكه خلیفه بشود و بر گرده ی مردم سوار بشود؛ معاویه هم همین را می خواست، [منتها] علی علیه السلام یك متد داشت، معاویه متد دیگری. معاویه با متد خودش به آن هدف رسید، علی علیه السلام با متدی كه داشت به آن هدف نرسید. اگر هدف هر دو را یكی بدانیم، آنوقت علی علیه السلام العیاذباللّه بدتر از معاویه بوده است، چون معاویه هدفش ریاست بود، متدی كه در پیش گرفته بود متد بی دینی بود، ولی علی علیه السلام العیاذباللّه هدفش همان ریاست بود ولی متد تظاهر به تقوا را در پیش گرفته بود، پس باید هم شكست بخورد. اما حقیقت این است كه علی علیه السلام یك هدف داشت، معاویه هدف دیگری. هدف علی علیه السلام مبارزه با روش معاویه ها بود. علی علیه السلام شكست نخورد، پیروز شد. خودش كشته شد ولی هدفش را نگهداری كرد و زنده نمود.
معروف است كه در زمان قاجاریه مرد نسبتاً فاضلی كه بسیار خوش نویس بوده [4] ظاهراً از شیراز برای زیارت به مشهد رفته بود. در بازگشت، پولش تمام می شود یا دزد می زند، و در تهران در حالی كه غریب بوده بی پول می ماند. فكر می كند كه از هنرش كه خطاطی است استفاده كند و ضمناً زیاد هم معطل نشود. بر می دارد همین عهدنامه ی امیرالمؤمنین علیه السلام به مالك اشتر را كه بخشی از آن را خواندم با یك خط بسیار زیبا می نویسد. خطكشی می كند، جدول بندی می كند، این عهدنامه را در یك دفتری می نویسد و آن را به صدر اعظم وقت اهدا می كند. یك روز می رود نزد صدر اعظم در حالی كه ارباب رجوع هم زیاد بوده اند. نوشته را به او می دهد و می گوید هدیه ی ناقابلی است. پس از مدتی بلند می شود كه برود. صدر اعظم می گوید آقا شما بفرمایید. با خود می گوید لابد می خواهد مرحمتی بدهد، می خواهد خلوت بشود. چند نفری از ارباب رجوع می مانند. باز می بیند خیلی طول كشید، بلند می شود كه برود. دوباره صدر اعظم می گوید آقا شما بفرمایید. تا اینكه همه ی مردم می روند، فقط پیشخدمتها می مانند. صدر اعظم می گوید فرمایشی دارید؟
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 313
این شخص می گوید: نه، من عرضی نداشتم، همین را تقدیم كرده بودم. پیشخدمتها را هم می گوید همه تان بروید بیرون، كسی حق ندارد بیاید داخل اتاق. این بیچاره وحشتش می گیرد كه این دیگر چگونه است؟ ! صدر اعظم می گوید: بیا جلو! می رود جلو. آهسته در گوشش می گوید: چرا این را نوشتی و برای من آوردی؟ می گوید:

شما صدر اعظم یك مملكت هستید، این هم دستورالعمل مولا امیرالمؤمنین علیه السلام است برای كسانی مثل شما. فرمان اوست راجع به اینكه با مردم چطور باید رفتار كرد. من فكر می كنم شما هم شیعه ی امیرالمؤمنین هستید و چنین چیزی را دوست دارید. فكر كردم برایتان هدیه ای بیاورم، هیچ چیز مناسبتر از این پیدا نكردم. گفت:

بیا جلو. رفت جلو. گفت: یك كلمه من می خواهم به تو بگویم و آن این است كه خود علی كه اینها را نوشت و به اینها بیش از هركس دیگر پایبند بود و عمل می كرد، در سیاست از اینها چقدر بهره برداری كرد كه حالا من بیایم به اینها عمل كنم؟ خود علی از همین راهی كه دستور داد عمل كرد و دیدیم كه تمام مُلكش از بین رفت و معاویه بر او مسلط شد. علی خودش به این دستورالعمل عمل كرد و شكست خورد، پس این چیست كه برای من نوشته ای؟ ! گفت: اجازه می دهید جواب بدهم؟ بله. گفت:

چرا این حرف را در میان جمعیت به من نگفتی؟ گفت: اگر در میان جمعیت می گفتم پدرم را درمی آوردند. گفت: بسیار خوب، جمعیت كه رفت چرا پیشخدمتها را گفتی همه تان بروید بیرون؟ گفت: اگر یكی از آنها می فهمید كه من چنین جسارتی به علی می كنم پدرم را درمی آورد. گفت: پیروزی علی علیه السلام همین است. چرا معاویه بعد از هزار و سیصد سال، احدی كوچكترین احترامی برایش قائل نیست و جز لعنت و نفرین چیز دیگری برای او نیست؟ علی علیه السلام هم بشری بود مثل من و تو. این احترام را از كجا پیدا كرد كه تو اگر به همین نوكرها و پیشخدمتها بگویی آدمهای بیگناهی را گردن بزنید گردن می زنند ولی اسم علی را جرأت نمی كنی با بی احترامی [جلوی آنها ببری ] ؟ آیا جز این است كه علی علیه السلام را اینها به همین صفات شناخته اند كه علی مجسمه ی راستی و درستی، مجسمه ی وفای به عهد و تجسم همین دستورالعملی است كه خودش داده است؟ علی علیه السلام به موجب اینكه به همین سیاست عمل كرد، هم خودش را در دنیا بیمه كرد و هم اینها را. اگر در دنیا فردی پیدا می شود كه به این اصول انسانیت عمل می كند به موجب همین است كه علی علیه السلام اینها را نوشت و خودش عمل كرد. اگر او اینها را نمی نوشت و خودش عمل نمی كرد، سنگ روی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 314
سنگ بند نمی شد. تو خیال كرده ای كه این اجتماع را با همان سیاست خودت حفظ كرده ای؟ ! اگر مردم دزدی نمی كنند، به خاطر تو دزدی نمی كنند؟ ! صدی نود مردمی كه دزدی نمی كنند به خاطر علی علیه السلام و دستورهای علی و امثال علی است. صدی نود مردمی كه فحشا نمی كنند، به ناموس تو خیانت نمی كنند، به خاطر همان علی علیه السلام و دستورهای علی است. تو خیال كرده ای علی علیه السلام شكست خورد؟ !
این است كه می فرماید: وَ لایَحْسَبَنَّ الَّذینَ كَفَروا سَبَقوا اِنَّهُمْ لایُعْجِزونَ. ما باید این فكر را از دِماغ خودمان بیرون بیاوریم كه حق پیش نمی رود، مردم تابع ظلم هستند، اساس دنیا بر ظلم و ناحقی است. این طور نیست. این مقداری هم كه از زندگی بشر باقی است، به اعتبار همان پیوندهای محكمی است كه اهل حق و اهل راستی و درستی برقرار كرده اند. البته گفتم مقصود [از آیه ی مذكور] این نیست [كه خدا می گوید] كافران بر ما پیروز نمی شوند. كافران كه نمی خواهند با خدا كشتی بگیرند.

مقصود این است كه راه آنها بر راه ما هرگز پیروز نمی شود، پس كاری بكنید كه در راه ما باشید. وَ اَعِدّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ اخَرینَ مِنْ دونِهِمْ لاتَعْلَمونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ. خوب، راه ما چیست؟ آیا راه ما فقط این است كه به عهد خود وفادار باشید، راستگو باشید، درست كردار باشید، خدا را عبادت كنید، بروید در مسجدها و پیوسته دعا كنید؟ نه، راه ما فقط معنویات نیست، مادیات هم هست. راه اسلام راه جامع است. بعد از آن آیات می گوید: وَ اَعِدّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ برای مقابله با دشمنان، تا آن حدی كه برایتان ممكن است نیرو تهیه كنید. ما اینها را فراموش كرده ایم. ویل دورانت می گوید: هیچ دینی به اندازه ی اسلام پیروان خود را به قوّت و نیرومندی دعوت نكرده است. آیه می گوید در مقابل دشمن تا آنجا كه برایتان مقدور است نیرو تهیه كنید. دیگر نمی گوید چه تهیه كنید. بعضی مفسرین مثل علامه طباطبایی از این آیه نكته ی خوبی استنباط كرده اند. می گویند در آیات پیش مخاطب فقط شخص پیغمبر است، در این آیه مخاطب عموم مردم است.

آیات پیش چنین بود: اِنَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِنْدَ اللّهِ الَّذینَ كَفَروا فَهُمْ لایُؤْمِنونَ. اَلَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضونَ عَهْدَهُمْ آنها كه تو با آنان پیمان بستی و پیمانشان را نقض كردند فَاِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ آنجا كه تو بر آنها پیروز می شوی چنین كن. وَ اِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً آنجا كه تو به عنوان رئیس مسلمین خوف و بیم خیانت آنها را پیدا كردی، پیمانشان را الغاء كن یعنی اقاله كن، [منتفی بودن آن را] به آنها اعلام كن. همه جا مخاطب خود
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 315
پیغمبر است. ولی اینجا كه می رسد نمی گوید: وَ اَعِدْ لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتَ مِنْ قُوَّةٍ ای پیغمبر! ای رئیس مسلمین! ای ولیّ امر مسلمین! هر مقدار نیرو كه برای تو ممكن است آماده كن. یكدفعه مخاطب، عموم مسلمین قرار می گیرند: ای مسلمین! عموماً، هرچه نیرو برایتان ممكن است آماده كنید؛ چون این نیرو، نیرویی نیست كه فقط رئیس مسلمین باید آماده كند؛ یك مقدار آن، مجهز شدن خود افراد است. افرادند كه باید تعلیمات ببینند و خبرویّت و آمادگی پیدا كنند. با اینكه در اینجا هم وظیفه ی سنگین به عهده ی ولیّ امر مسلمین است، اما به واسطه ی كمال اهمیت، از اینكه مخاطب، ولیّ امر مسلمین باشد می گذرد و عموم را مخاطب قرار می دهد: وَ اَعِدّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ هرچه می توانید نیرو تهیه كنید وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ یك مثال ذكر می كند: و از اسبان بسته كه مظهر و دلیلی است بر مهیا بودن نیروها، چون در قدیم اسب نقش مهمی در جنگ داشت؛ یك سپاه وقتی می خواست آماده باشد، یكی از وسائل آمادگی اش اسبان بسته ی آماده به كار بود كه وقتی اعلام بسیج می شد فوراً این اسبها را سوار می شدند و می رفتند. تُرْهِبونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّكُمْ كه به این وسیله رعب و شخصیت شما در دل دشمنان خدا و دشمنان شما وجود داشته باشد، وقتی كه نیروی شما را در نظر می گیرند دلشان بلرزد، و خلاصه روی شما حساب كنند.
جمله ای است از یكی از فیلسوفان معاصر اروپا؛ می گوید: «پیمانها بدون شمشیر جز كلماتی بر روی كاغذها نیستند. » سخنی بسیار اساسی است: تو به پیمان خودت وفادار باش اما اتكایت به وفای طرف نباشد. از ناحیه ی خودت وفادار باش ولی به وفای طرف هرگز متكی مباش. نیرویت مهیا باشد كه اگر طرف خواست پیمان را نقض كند با نیرو با او روبرو بشوی. گویی این فیلسوف حرف خودش را از این آیات قرآن اقتباس كرده است. قرآن بعد از اینكه آن همه توصیه می كند به امر انسانی وفای به عهد و پیمان، در واقع این طور می گوید: خودتان وفادار باشید ولی به انسانیت دیگران اعتماد نكنید. نیرویتان را آماده داشته باشید كه اگر آنها با نیرو با شما روبرو شدند شما نیز با نیرو با آنها روبرو بشوید و به موجب آن، شخصیت خودتان را به دشمنان خدا و دشمنان خودتان ثابت كنید كه وقتی فكر شما را می كنند دلشان بلرزد. وَ اخَرینَ مِنْ دونِهِمْ لاتَعْلَمونَهُمْ ای بسا دشمنانی هستند كه شما آنها را نمی شناسید اَللّهُ یَعْلَمُهُمْ فقط خدا می شناسد.
وَ ما تُنْفِقوا مِنْ شَیْ ءٍ فی سَبیلِ اللّهِ یُوَفَّ اِلَیْكُمْ وَ اَنْتُمْ لاتُظْلَمونَ. فوراً مسئله ی انفاق را
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 316
پیش می كشد؛ چون نیرو تهیه كردن، هم انفاق مالی می خواهد و هم انفاق جانی.

شاید بیشتر هم عنایت دارد به انفاق مالی. هرچه در راه خدا در زمینه ی نیرومند كردن مسلمین ببخشید، خیال نكنید گم می شود، خدا به پیمانه ی تمام به شما خواهد داد.

خیال نكنید از دستتان رفته است؛ خیر، هرگز ظلمی بر شما نخواهد شد.
وَ اِنْ جَنَحوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها. تا اینجا همه اش صحبت جنگ و مقابله كردن با دشمن خیانتكار بود. از اینجا صحبت صلح به میان می آید. جَنَحَ لِلسَّلْمِ یعنی بالش را پهن كرد برای سَلم (سلم یعنی صلح) یعنی تمایل به صلح نشان داد. ظاهراً این كلمه از آنجا گرفته شده است كه مرغهای جنگی مثل خروس وقتی می خواهند علامت بدهند كه نمی خواهیم بجنگیم بالهایشان را روی زمین پهن می كنند یعنی دیگر آماده برای جنگ نیستیم. اینجا مقصود این است كه اگر دشمن تمایل به صلح نشان داد تو خشونت نكن، تو هم تمایل به صلح نشان بده. تفسیرش باشد برای آینده. و صلی اللّه علی محمد و آله الطاهرین.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 317
12

[1] . مسئله ای است كه اهل كتاب را گاهی با شرایط ذمه می پذیرند و گاهی با آنها قرارداد صلح می بندند. در اینجا كلمه ی دشمن به كار رفته كه اعم است.
[2] . نهج البلاغه، نامه ی 53.
[3] . نهج البلاغه، خطبه ی 41.
[4] . در قدیم خوشنویسی معمول بود.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است