در
کتابخانه
بازدید : 2838279تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (1)</span>آشنایی با قرآن (1)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (2)</span>آشنایی با قرآن (2)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (3)</span>آشنایی با قرآن (3)
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره ی انفال</span>تفسیر سوره ی انفال
Expand تفسیر سوره ی انفال (1) تفسیر سوره ی انفال (1)
Expand تفسیر سوره ی انفال (2) تفسیر سوره ی انفال (2)
تفسیر سوره ی انفال (3)
تفسیر سوره ی انفال (4)
Expand تفسیر سوره ی انفال (5) تفسیر سوره ی انفال (5)
Expand تفسیر سوره ی انفال (6) تفسیر سوره ی انفال (6)
Expand تفسیر سوره ی انفال (7) تفسیر سوره ی انفال (7)
تفسیر سوره ی انفال (8)
Expand تفسیر سوره ی انفال (9) تفسیر سوره ی انفال (9)
تفسیر سوره ی انفال (10)
Expand تفسیر سوره ی انفال (11) تفسیر سوره ی انفال (11)
Expand تفسیر سوره ی انفال (12) تفسیر سوره ی انفال (12)
Collapse تفسیر سوره ی انفال (13) تفسیر سوره ی انفال (13)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی توبه</span>تفسیر سوره ی توبه
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (4)</span>آشنایی با قرآن (4)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (5)</span>آشنایی با قرآن (5)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (6)</span>آشنایی با قرآن (6)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (7)</span>آشنایی با قرآن (7)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (8)</span>آشنایی با قرآن (8)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (9)</span>آشنایی با قرآن (9)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اینجا یك مسئله ای است كه باید آن را عرض كنم و آن این است كه پیغمبر اكرم هنگامی كه مهاجرین از مكه به مدینه آمدند- همان طور كه مكرّر شنیده اید- میان آنها و انصار عقد اخوّت یعنی پیمان برادری برقرار كرد: هریك از مهاجرین را با یكی از انصار؛ یا خودشان همدیگر را انتخاب می كردند و پیغمبر اكرم آنها را برادر یكدیگر قرار می داد. مسئله ی برادر خواندگی یا عقد اخوّت الان هم مطرح است. لابد در كتابهای دعا مثل مفاتیح خوانده اید كه در روز هجدهم ماه ذی الحجه كه روز غدیر است، سنت است كه مسلمانان با یكدیگر صیغه ی برادری بخوانند و پس از آن حقوقی بر یكدیگر علاوه پیدا می كنند، مثلاً به یكدیگر حق پیدا می كنند كه یكدیگر را در مواقع دعا فراموش نكنند، حق پیدا می كنند كه در قیامت از یكدیگر شفاعت كنند، حق پیدا می كنند كه در خوبیها هریك دیگری را مقدّم بدارد بر دیگران، و از این قبیل.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 338
گفتیم پیغمبر اكرم در صدر اسلام میان مهاجرین و انصار عقد اخوّت بست و حتی در ابتدا میان آنها ارث برقرار كرد یعنی گفت اینها از یكدیگر ارث می برند. البته این یك حكم استثنایی بود برای مدت معین. اگر یك مهاجر می مُرد، چیزی اگر داشت به برادر انصاری او می رسید، و برعكس. در آن مدتی كه مسلمین در مضیقه بودند پیغمبر این حكم را برقرار كرد، بعد حكم را برداشت و فرمود ارث بر همان اساس قرابت و خویشاوندی است، كه هنوز هم این حكم باقی است. و در همان جاست كه مسئله ی برادری پیغمبر با امیرالمؤمنین مطرح است. این را اهل تسنن هم قبول دارند. پیغمبر اكرم میان هر یك از مهاجرین و انصار عقد اخوّت بست و طبق قاعده باید میان علی علیه السلام كه از مهاجرین است و یكی از انصار عقد اخوّت برقرار كند ولی با هیچ یك از انصار عقد اخوّت برقرار نكرد. نوشته اند كه علی علیه السلام آمد نزد پیغمبر و فرمود: یا رسولَ اللّه! پس برادر من كو؟ شما هركسی را با یكی برادر كردید، برادر من كو؟ فرمود: اَنَا اَخوكَ من برادر تو هستم. این یكی از بزرگترین افتخارات امیرالمؤمنین است كه نشان می دهد امیرالمؤمنین در میان صحابه ی پیغمبر یك وضع استثنایی دارد، او را نمی شود با دیگران همسر كرد، هم ترازو قرار داد، والّا خود پیغمبر علی القاعده باید مستثنی باشد و تازه اگر هم مستثنی نباشد، پیغمبر هم از مهاجرین است و باید با یكی از انصار عقد اخوّت ببندد، و علی علیه السلام هم با یكی از انصار. ولی نه، میان خودش و علی علیه السلام عقد اخوّت بست. این بود كه این سمت برادری و این شرف برادری برای همیشه برای علی علیه السلام باقی ماند و خود حضرت از خودش به این سمت یاد می كند و دیگران هم می گویند: اَخو رَسولِ اللّه برادر پیغمبر.

علی پسرعموی پیغمبر بود از نظر نسب، ولی می گویند برادر پیغمبر. به اعتبار همین است. در این وقت [وقت بستن عقد اخوّت میان مهاجرین و انصار، رسول خدا] فرمود: اینها ولیّ یكدیگرند. تا یك مدت موقتی این ولایت اثرش ارث بردن هم بود كه از یكدیگر ارث می بردند. این دو دسته.
وَ الَّذینَ امَنوا وَ لَمْ یُهاجِروا آنان كه ایمان دارند اما هجرت نكرده اند. خیلیها بودند كه نتوانستند از مال و ثروتشان، از خویشاوندانشان، از زن و بچه هاشان بگذرند.

مالَكُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ حَتّی یُهاجِروا آنها در این ولایت شریك نیستند، تا وقتی كه مهاجرت كنند. اینها الان كه آنجا مانده اند جزو آنها هستند. البته مسلمان اند، ولی در این روابط نزدیك ولایتی كه مسلمین نسبت به یكدیگر دارند شریك نیستند. قرآن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 339
استثنا می كند، می گوید ولی اینكه می گویم آنها با شما برادر نیستند نه به معنی این است كه آنها مثل كافران هستند؛ نه، اگر روزی احتیاج به كمك داشته باشند و از شما كمك بخواهند و كمك كردن هم برای شما جایز باشد- نه اینكه از شما كمك بخواهند مثلاً علیه قومی كه با شما عهد و پیمان بسته اند- در این صورت باید كمكشان بدهید. اما این در موردی است كه آنها از شما كمك بخواهند. در غیر این مورد، حقوقی كه سایر مسلمین نسبت به یكدیگر دارند برای آنها محفوظ نیست، چون آنها هنوز در بلد كفر هستند، نیامده اند جزو جامعه ی اسلامی.
وَ اِنِ اسْتَنْصَروكُمْ فِی الدّینِ فَعَلَیْكُمُ النَّصْرُ اِلّا عَلی قَوْمٍ بَیْنَكُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ اما اگر در راه دینشان از شما كمك بخواهند باید به آنها كمك كنید مگر آنكه از شما كمك بخواهند علیه قومی كه شما با آنها قرارداد بسته اید. اگر یادتان باشد در آیات پیش ما مسائلی را طرح كردیم راجع به اینكه قرآن می فرماید اگر با مشركین هم قرارداد صلحی امضا كنید، یك پیمانی امضا كنید، آن قرارداد را باید محترم بشمارید مگر آنكه این قرارداد از طرف آنها نقض بشود یا علائم قطعیِ اینكه تصمیم بر نقض آن دارند آشكار شود، یعنی نگرانی تصمیم بر نقض از سوی آنها، پیدا بشود. ولی اگر صرفاً نگرانی است و هنوز نقض نكرده اند حق ندارید آنها را غافلگیر كنید. باید به آنها اعلام كنید كه ما دیگر قرارداد خودمان را نقض كردیم: وَ اِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ اِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ به آنها اعلام كن كه قراردادی بین ما نیست، بنابراین برابر یكدیگر هستیم و هیچ تعهدی نسبت به یكدیگر نداریم.
پس قرآن جایز می شمارد كه اگر مسلمین در جایی مصلحت بدانند، با كفار قرارداد صلح یعنی قرارداد عدم تعرض ببندند؛ و مادامی كه مواد آن قرارداد از طرف دشمن نقض نشده یا علامت نقض پیدا نشده است باید آن را محترم بشمارند. لذا در اینجا می گوید اگر مسلمانانی كه در بلاد كفر زندگی می كنند از شما كمك بخواهند، شما كمك بدهید مگر كمك علیه قومی باشد كه شما با آنها پیمان عدم تعرض بسته اید كه اگر بخواهید كمك بدهید باید برخلاف پیمان رفتار كنید. در اینجا نباید كمك كنید.
وَ الَّذینَ كَفَروا بَعْضُهُمْ اَوْلِیاءُ بَعْضٍ اما كافران خودشان با یكدیگر پیوند دارند.

همان طور كه بعضی از مفسرین مخصوصاً علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می فرمایند، قرآن در اینجا نمی خواهد تكلیف برای كفار تعیین كند. كفار كه تابع
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 340
دستور اسلام نیستند. می خواهد بگوید بین خود آنها ولایت هم پیمانی و همكاری وجود دارد؛ شما جزو آنها نشوید. آنوقت می بینیم كه قرآن در اینجا چه تهدیدی می كند: اِلّا تَفْعَلوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِی الْاَرْضِ وَ فَسادٌ كَبیرٌ اگر این ترك ولاء كفار را در میان خودتان حفظ نكنید فتنه و فساد بزرگی در روی زمین پیدا می شود.
ما مسلمانها نشسته ایم چشمهای خودمان را بسته ایم، پیوسته می گوییم چرا ما مسلمانها این جور شكست خورده هستیم؟ چرا ما مسلمانها ذلیل هستیم؟ خیال می كنیم همین قدر كه ما اذان و اقامه گفتیم و نماز خواندیم دیگر مسلمانی مان كامل است؛ ما كه اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلَّا اللّهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللّه می گوییم بنابراین مسلمان كامل هستیم، در حالی كه اسلام یك دستورهای دیگری هم دارد. از مهمترین دستورهای اسلام همین دستور روابط خاص اجتماعی میان ما مسلمین است، همین كه می گوید اگر نكنید اوضاع خیلی خراب است. ما نكردیم اوضاع هم خراب است. این خیلی واضح است: به اندازه ای كه ما مسلمین خودمان علیه یكدیگر فعالیت می كنیم دشمنان ما علیه ما فعالیت نمی كنند. چندی پیش دیدم یك آقای محترمی اظهار ناراحتی می كرد كه فلان شخص گفته است هیچ فرق نمی كند كه فلسطینیها اسرائیلیها را بكشند یا اسرائیلیها فلسطینیها را بكشند! از یك طرف قرآن می گوید: وَ الَّذینَ كَفَروا بَعْضُهُمْ اَوْلِیاءُ بَعْضٍ اِلّا تَفْعَلوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِی الْاَرْضِ وَ فَسادٌ كَبیرٌ، از طرف دیگر ما می گوییم اسرائیل كه اَلَدُّالْخِصام مسلمین است یعنی مسلمین دشمنی عَنودتر و خطرناكتر از اسرائیلیها ندارند، هیچ فرق نمی كند كه آنها فلسطینیها را بكشند یا فلسطینیها آنها را. بعد هم می خواهیم یك ملت سعادتمند باشیم. من با شنیدن این حرف یاد آن حدیث افتادم. حدیث معروفی است در تفسیر امام عسكری علیه السلام، و از قدیم یادم هست. امام راجع به بعضی از آنهایی كه نامشان علماست و در آخرالزمان پیدا می شوند می فرماید: هُمْ اَضَرُّ عَلی ضُعَفاءِ شیعَتِنا مِنْ جَیْشِ یَزیدَ عَلَی الْحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلامُ وَ اَصْحابِهِ [1] یعنی ضرر اینها بر امت اسلام از لشكر یزید بر حسین بن علی علیه السلام بیشتر است. واقعاً هم همین طور است. آدمی كه این فكر را در میان مردم تبلیغ بكند، ضررش بر اسلام از لشكر یزید بر امام حسین كمتر نیست.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 341
وَ الَّذینَ امَنوا وَ هاجَروا وَ جاهَدوا فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ اوَوْا وَ نَصَروا اُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنونَ حَقّاً لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَریمٌ بار دیگر از مهاجرین و انصار تجلیل و تعظیم می كند: آن با ایمانان، آن مهاجران، آن مجاهدان در راه خدا، و این انصار كه آنها را پناه دادند و یاری كردند، اینها مؤمنین حقیقی هستند. معلوم می شود كه وقتی انسان پاكباخته شد، در راه ایمان و عقیده ی خودش از همه چیز گذشت، علامت این است كه مؤمن حقیقی است. لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَریمٌ خدا گذشته های اینها را می آمرزد و خدا روزیِ بزرگواری به اینها عنایت می كند. مقصود از روزی فقط خورد و خوراك نیست؛ یعنی نعمتهایی آنچنان بزرگوارانه به اینها عنایت می كند كه شما تصورش را نمی كنید.
وَ الَّذینَ امَنوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَروا وَ جاهَدوا مَعَكُمْ. تا اینجا همه اش صحبت از مهاجرین اولین [و انصار] بود. و اما آنان كه ایمان آوردند ولی بعدها ایمان آوردند نه در آن دوران بسیار سخت، و مهاجرت كردند و بعد هم پا به پای شما مجاهده كردند فَاُولئِكَ مِنْكُمْ اینها هم از شما هستند. معنایش این است كه البته در درجه ی شما نیستند اما از شما هستند. اینها را هم از خودتان خارج ندانید؛ یعنی حكم مهاجرین را دارند، جزء جامعه اسلامی هستند، جزء این پیكر هستند اما هرگز اینها به درجه ی آن مهاجرین اولین و آن انصار نمی رسند. وَ اُولُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی بِبَعْضٍ فی كِتابِ اللّهِ اِنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ. چون در این آیات، زیاد از نزدیك بودن مؤمنین به یكدیگر سخن رفته است، از اینكه اینها نزدیكترین افراد به یكدیگر هستند، و به اصطلاح صحبت از پیوند روحی و معنوی است، مخصوصاً با توجه به اینكه تواریخ می گویند پیغمبر اكرم برای یك مدت موقت ارث هم در میان آنها برقرار كرد؛ برای اینكه مسلمین خیال نكنند كه پیوند جسمانی بكلی بی اثر است، هرچه هست پیوند معنوی است و بنابراین در مسئله ی ارث كه انتقال مال و ثروت است، مال و ثروت فقط به برادران مسلمان می رسد نه به خویشاوندان نَسَبی و سببی، قرآن می گوید: اُولُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی بِبَعْضٍ فی كِتابِ اللّه لكن خویشاوندان به یكدیگر اولویت دارند؛ یعنی در مسئله ی ارث، باز آنچه حاكم است خویشاوندی است نه چیز دیگر. اِنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ خدا به همه چیز دانا و آگاه است.
در اینجا سوره ی مباركه ی انفال پایان می پذیرد و بعد سوره ی برائت شروع می شود.

توضیح مختصری راجع به سوره ی برائت عرض می كنم و تفسیر مفصل آن باشد برای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 342
هفته ی آینده ان شاءاللّه.
در میان سوره های قرآن یك سوره داریم كه اولِ آن فاقد بِسْمِ اللّه است و آن سوره ی برائت است. قرآن را كه می گویند 114 سوره است به اعتبار این است كه سوره ی برائت را هم سوره ی مستقل و جدا از سوره ی انفال شمرده اند. راجع به این كه چرا این سوره بِسْمِ اللّه ندارد دو وجه است. یك وجه این است كه اساساً «برائت» یك سوره ی مستقل نیست، تتمه ی سوره ی انفال است. اتفاقاً آیاتش هم از سنخ مطالب آیات «انفال» است. ممكن است بگویید اثر این امر چیست كه ما بگوییم ایندو یك سوره است یا دو سوره. البته اثرش در دو حالت مذكور فرق می كند. به عقیده ی ما شیعیان در نماز بعد از حمد یك سوره ی كامل را باید خواند. اگر بگوییم «انفال» و «برائت» یك سوره است پس چنانچه كسی «انفال» را شروع كند باید برائت را هم بخواند، و اگر بگوییم «انفال» و «برائت» دو سوره است، یكی از ایندو را كه بخواند كافی است و بلكه دیگری را نمی تواند بخواند چون قِران بین سورتین است و قِران بین سورتین اشكال دارد.
ولی قول دیگر این است كه سوره ی برائت یك سوره ی مستقل است. اگر بگوییم سوره ی مستقل چرا بِسْمِ اللّه ندارد، می گویند علتش این است كه این سوره، سوره ی غضب است، سوره ی اعلام جنگ و اعلام خطر به كفار است. این سوره در سال نهم هجری نازل شده است. می دانید كه پیغمبر اكرم در سن چهل سالگی مبعوث شدند.

سیزده سال در مكه بسر بردند و عده ای در مكه مسلمان شدند. آن سیزده سال فوق العاده برای پیغمبر و مسلمین رنج آور بود. ده سال آخر عمرشان در مدینه بودند (پنجاه و سه سالگی به مدینه آمدند، ده سال هم در مدینه بودند و در شصت سالگی از دنیا رفتند) . در این ده سال مدینه، سالهای اول آن سخت تر از سالهای پیش بود.
در سال هشتم هجرت مكه را فتح كردند. البته قبلاً فتوحاتی نصیب مسلمین شده بود، ولی مكه كه فتح شد دیگر اسلام قدرت خودش را در جزیرةالعرب تثبیت كرد: اِذا جاءَ نَصْرُاللّهِ وَالْفَتْحُ. وَ رَاَیْتَ النّاسَ یَدْخُلونَ فی دینِ اللّهِ اَفْواجاً. فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ اِنَّهُ كانَ تَوّاباً [2]. بعد از فتح مكه، كفار قریش، هم پیمان با مسلمین بودند، یك پیمانكی با مسلمین داشتند گو اینكه آن را نقض كرده بودند. ولی هنوز قریش در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 343
حال شرك و بت پرستی بسر می بردند، مسلمین هم در حال خداپرستی، اما با همدیگر همزیستی داشتند. ایام حج پیش آمد. مسلمین برای انجام حج از مكه خارج شدند، قریش هم خارج شد، با تفاوتی كه میان حج قریش و حج مسلمین بود. حج یك سنت ابراهیمی است ولی قریش بدعتهایی در آن به وجود آورده بودند كه اسلام آمد آنها را نسخ كرد. از جمله اینكه وقتی به عرفات می رفتند دون شأن می دانستند، تا حدود منی و مشعر می رفتند و از همان جا برمی گشتند. یك سال به همین ترتیب حج صورت گرفت یعنی مشركین حج كردند، مسلمین هم حج كردند؛ مسلمین یك امیرالحاج داشتند، آنها هم یك امیرالحاج. در سال نهم هم ابتدا گمان می رفت همین جور خواهد بود یعنی مسلمین برای خودشان هستند و كفار برای خودشان. در همین اوقات بود كه گروه زیادی از قریش پیمان خود را شكسته بودند و به همین دلیل اسلام دیگر هم پیمانی با آنها را قبول نمی كرد. در اینجا بود كه سوره ی برائت نازل شد و اینجاست داستان معروفی كه باز جزء مفاخر امیرالمؤمنین است.

فی الجمله اختلافی میان شیعه و سنی هست كه سنیها یك جور نقل می كنند شیعه ها جور دیگر، ولی بسیاری از سنیها مثل شیعه ها نقل كرده اند. قضیه از این قرار است:

ابوبكر مأمور شد كه امیرالحاج مسلمین باشد، با مسلمین حركت كرد و رفت. بر پیغمبر اكرم وحی نازل شد (این را اهل تسنن هم قبول دارند) كه از این سال به بعد دیگر مشركین حق ندارند در امر حج شركت كنند بلكه شما با آنها هیچ پیمانی ندارید و در حال جنگ [هستید] و چهار ماه هم به آنها مهلت بدهید. در آن چهار ماه آزادند هرجا می خواهند بروند، و در این مدت تصمیم خودشان را بگیرند. این اعلام غضبناك را چه كسی باید ابلاغ كند؟ وحی شد كه تو خودت شخصاً باید اعلام كنی یا كسی از تو. پیغمبر اكرم چون خودشان نمی خواستند بروند اعلام كنند، دادند به علی علیه السلام. علی علیه السلام آمد و در بین راه به مسلمین رسید در حالی كه آن شتر معروف پیغمبر را سوار بود. ابوبكر در خیمه ای بود. ناگهان صدای شتر پیغمبر را شنید.

مضطرب شد كه شتر پیغمبر اینجا چه می كند؟ ! دید علی علیه السلام آمده است. ناراحت شد. گفت حتماً خبر وحشتناكی است برای من.
در اینجا حدود نیمی از اهل تسنن می گویند: ابوبكر از علی علیه السلام پرسید: آیا من حج را ادامه بدهم و تو فقط مأمور ابلاغ سوره ی برائت هستی یا من باید برگردم؟ و علی علیه السلام فرمود: تو كار حجّت را ادامه بده، سوره ی برائت را من باید اعلام كنم به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 344
حكم اینكه یا باید پیغمبر اعلام كند یا كسی كه از اوست. عده ای دیگر از اهل تسنن مثل همه ی شیعیان می گویند: نه، ابوبكر به دستور پیغمبر برگشت و اساساً آن سال حج نكرد؛ علی علیه السلام، هم امارت حجاج را بر عهده داشت و هم سوره ی برائت را بر مردم خواند، كه تفسیرش باشد ان شاءاللّه برای هفته ی آینده. و صلی اللّه علی محمد و آله.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 345

[1] . احتجاج طبرسی، ج 2 / ص 264.
[2] . نصر / 1- 3.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است