در
کتابخانه
بازدید : 2837734تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (1)</span>آشنایی با قرآن (1)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (2)</span>آشنایی با قرآن (2)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (3)</span>آشنایی با قرآن (3)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (4)</span>آشنایی با قرآن (4)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (5)</span>آشنایی با قرآن (5)
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره ی زخرف</span>تفسیر سوره ی زخرف
Expand تفسیر سوره ی زخرف (1) تفسیر سوره ی زخرف (1)
Collapse تفسیر سوره ی زخرف (2) تفسیر سوره ی زخرف (2)
Expand تفسیر سوره ی زخرف (3) تفسیر سوره ی زخرف (3)
Expand تفسیر سوره ی زخرف (4) تفسیر سوره ی زخرف (4)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی دخان</span>تفسیر سوره ی دخان
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی جاثیه</span>تفسیر سوره ی جاثیه
Expand تفسیر سوره ی فتح تفسیر سوره ی فتح
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی قمر</span>تفسیر سوره ی قمر
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (6)</span>آشنایی با قرآن (6)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (7)</span>آشنایی با قرآن (7)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (8)</span>آشنایی با قرآن (8)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (9)</span>آشنایی با قرآن (9)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اینجا این سؤال همیشه مطرح است و خیلی افراد می گویند كه چرا بعضی از عذابها عذاب خالد است؟ آیا این خلاف عدل الهی نیست؟ قرآن هم همین جا مسئله را طرح می كند: «و ما ظَلَمْناهُمْ وَلكِنْ كانوا هُمُ الظّالِمینَ» ما به آنها ستم نكرده ایم، اینها
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 583
خودشان به خودشان ستم كرده اند؛ یعنی ما چیزی را از خارج به آنها تحمیل نكرده ایم، این همان ظلم خودشان بر خودشان است كه اینجا ظاهر و بارز شده است. خیال نكنید كه مثل ظلمهایی است كه در دنیا واقع می شود كه یك كسی استحقاق چیزی را ندارد و نباید به او برسد، از خارج به او تحمیل می كنند. چیزی از خارج بر آنها تحمیل نشده است. یكی دو آیه بعد این را توضیح می دهد. اینها به جد راضی به انعدام و مرگ خودشان می شوند و یگانه آرزوی آنها این است كه بمیرند و متأسفانه در آنجا اصلاً مرگی وجود ندارد، و بعضی از مفسرین گفته اند اینها با اینكه می دانند مرگ وجود ندارد ولی [به سبب ] آن ملكاتی كه در دنیا دارند كه دیده اند مرگ در دنیا هست، مثل اینكه یك نوع قیاسی می كنند، خطاب می كنند به مالك جهنم «وَ نادَوْا یا مالِكُ» فریاد می كنند ای مالك! «لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّكَ» (دیگر نمی گویند «رَبُّنا» ) پروردگارت كار ما را تمام كند.
از قرآن چنین استنباط می كنیم كه آن موجود و آن ملك و فرشته ای كه اختیاردار جهنم است نامش «مالك» است. این نامگذاری مثل نامگذاریهای دنیا نیست كه نامگذاری می كنند تا با همدیگر اشتباه نكنند، نام در آنجا یعنی صفت، یعنی حقیقت، غیر از نامگذاری اینجاست كه به یكی می گوییم «حسن» ؛ حسن یعنی نیك، ولی ما به او می گوییم «حسن» نه به اعتبار اینكه نیك است، اسم گذاشته ایم، قرارداد كرده ایم؛ ممكن است خیلی هم زشت باشد ما به او بگوییم «حسن» . اسم گذاری است، غیر از این است كه صفت و حقیقت باشد. در اخبار هم زیاد وارد شده كه آن فرشته ی مأمور جهنم نامش «مالك» است و متقابلاً خادم بهشت نامش «رضوان» است، و این نكته ای و لطیفه ای دارد. چطور شده كه آنجا نگفته اند مالك بهشت، گفته اند «رضوان» ، ولی اینجا گفته اند مالك جهنم؟ این برای آن است كه در آنجا سخن، سخن خشنودی و رضای پروردگار است، او باب رضوان الهی است؛ یعنی آن كسی كه از خودخواهی و خودپرستی و مالكیت نفس گذشته و تسلیم امر پروردگار و راضی به رضای پروردگار است، او می شود بهشتی. این «مالك» كه در اینجا گفته می شود، مظهری است از آن خودخواهیهای انسان و مالكیت انسان خودش را و خودپرستیهای انسان. این است كه نام این شده «مالك» و نام آن شده «رضوان» .
اینها به او می گویند كه از پروردگار خودت بخواه (نمی گویند پروردگار ما) كار
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 584
ما را تمام كند، ما اساساً نباشیم. جوابی كه او می دهد این است: «اِنَّكُمْ ماكِثونَ» شما ماندنی هستید. «لَقَدْ جِئْناكُمْ بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ اَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كارِهونَ» . عجیب است! انسان باید آیات قرآن را با همدیگر مقایسه كند تا درست متوجه نكات شود. در ردیف چند آیه پیش كه راجع به اهل بهشت بود خواندیم: «اَلْاَخِلّاءُ یوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ اِلَّا الْمُتَّقینَ یا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَیْكُمُ الْیَوْمَ وَ لا اَنْتُمْ تَحْزَنونَ» بعد: «اَلَّذینَ امَنوا بِایاتِنا وَكانوا مُسْلِمینَ» آنان كه به آیات حق ایمان آوردند و مسلم بودند (یعنی تسلیم بودند، و اساساً گوهر انسانیت تسلیم است) . خدا انسان را به حكم فطرتی كه به او داده حق خواه قرارداده، حالتی به انسان داده كه عاشق و علاقه مند حق و حقیقت است.

حق پرستی و حق دوستی و حقیقت خواهی، آن گوهر و جوهر حقیقت انسان است.

اسلامِ فطری هم یعنی این؛ اسلام كه در فطرت انسان هست یعنی همین. [حدیث ] «كُلُّ مَوْلودٍ یولَدُ عَلَی الْفِطْرَةِ فَاَبَواهُ یُهَوِّدانِهِ أَوْ یُنَصِّرانِهِ أَوْ یُمَجِّسانِهِ» [1] همین است.

خداوند هر كسی را بر فطرت اسلام و بر فطرت تسلیم به سوی حقیقت آفریده و آنچه كه در درجه ی اول برای هر كسی واجب و لازم است این است كه نگذارد عناد با حقیقت در روحش رشد كند، و اگر عناد رشد كرد انسان به حالت ضد خودش درمی آید، یعنی انسان می شود ضد انسان؛ چگونه؟ دشمن حق می شود، با حق و حقیقت كینه پیدا می كند، كینه ی با حقیقت پیدا می كند، و اگر انسان به این حالت درآمد و این موجودی كه شیفته و عاشق حقیقت آفریده شده است، در عمل راهی را گرفت و رفت و رفت تا خودش را به صورت یك دشمن و یك موجود كینه ورز با حقیقت قرار داد، باید بگوییم یك دور 180 درجه ای زده. پس مسئله ی قبول نداشتن حق و حقیقت یك مطلب است، دشمن حق و حقیقت بودن یك مطلب دیگر است.

[1] . صحیح بخاری، كتاب الجنائز، ابواب 80 و 93.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است