در
کتابخانه
بازدید : 2838084تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Expand شناسه کتابشناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (9)</span>آشنایی با قرآن (9)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (1)</span>آشنایی با قرآن (1)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (2)</span>آشنایی با قرآن (2)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (3)</span>آشنایی با قرآن (3)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (4)</span>آشنایی با قرآن (4)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (5)</span>آشنایی با قرآن (5)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی زخرف</span>تفسیر سوره ی زخرف
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره ی دخان</span>تفسیر سوره ی دخان
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی جاثیه</span>تفسیر سوره ی جاثیه
Expand تفسیر سوره ی فتح تفسیر سوره ی فتح
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی قمر</span>تفسیر سوره ی قمر
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (6)</span>آشنایی با قرآن (6)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (7)</span>آشنایی با قرآن (7)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (8)</span>آشنایی با قرآن (8)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اگر اشیاء را از آن جهت كه با خدا نسبت دارند به خدا نسبت بدهیم، هیچ فعلی از افعال خدا شبیهِ ساختن خانه برای انسان نیست. اگر كمی شبیه باشد- كه شبیه بودن هم تعبیر درستی نیست- شبیه عمل كشاورز است، یعنی خداوند هرچه را كه خلق می كند خلق كردن او عبارت است از رساندن اشیاء به كمال لایق خودشان. حال نهایت امر در خلقت چیست؟ آیا نهایت امر نیستی است؟ یعنی هستی برای نیستی است؟ پایان هستی نیستی مطلق است؟ یا پایان هستی، هستی است؟ پایان هستی رسیدن به حق مطلق و رفتن به سوی حق مطلق است؟
اگر كسی گمان كند كه خدا این عالم را خلق كرده، بعد هم معدوم می كند، درست همان كار بچه می شود كه اتاقك را درست می كند و بعد خراب می كند، دائماً درست می كند و دائماً معدوم می شود، چون در این شكل، دیگر چیزی وجود ندارد، مگر اینكه فرض كنیم خدا- العیاذ باللّه- مثل بچه ای است كه می خواهد تفنن كند، او را یك موجود متفنن [بدانیم ] كه برای تفنن خودش كار بیهوده ای را انجام می دهد، موجود می كند معدوم می كند، موجود می كند معدوم می كند، یعنی اشیاء غایت ندارند، تمام و متمم ندارند، به سوی كمال خودشان نمی روند. اما به دلیل اینكه خداوند متعال حكیم است و لاعب و بیهوده كار نیست باید بدانیم وجهه ی تمام این هستیها یك هستی دائم لایزالِ لایزول است، یعنی عالم بقا. اگر عالم بقایی نبود و عالم فقط عالم فنا بود هستی لعب بود، ولی این عالم فنا جدا از عالم بقا نیست، رویه ای از عالم بقاست. همه چیز یك وجهه ی «بقایی» دارد حتی همین زمین و زمان ما: «یَوْمَ تُبَدَّلُ الْاَرْضُ غَیْرَ الْاَرْضِ وَ السَّمواتُ وَ بَرَزوا لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّار» [1]. هر چیزی یك وجهه ی زمانی دارد و یك وجهه ی دهری. «ما عِنْدَكُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ بِاقٍ» اشیاء نسبت به شما فانی هستند و نسبت به خداوند باقی. می گوید اگر بقایی نباشد و اگر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 645
ابدیتی نباشد و اگر معادی نباشد و اگر بازگشت به خدا نباشد (دیگر در بازگشت به خدا نیستی معنی ندارد؛ در بازگشت به هستی مطلق كه نمی تواند نیستی وجود داشته باشد) و اگر هستی همین یك رویه ی نیستی را می داشت یك چیز لغو بیهوده ای بود، اما اینچنین نیست. استدلال می كند بر قیامت به دلیل اینكه: ما كه زمین و آسمان را باطل نیافریده ایم (باطل یعنی بی غایت و بی هدف) ، ما كه بازیگر نبودیم كه مثل بچه ها بخواهیم بازی كنیم یك چیزی را خلق كنیم، ما كه بیهوده كار نیستیم. گفتیم اینجا از راه توحید استدلال بر معاد است؛ یعنی اگر كسی خدا را بشناسد به عنوان یك موجود كامل الذات، به عنوان یك موجود منزه از لعب و عبث و فعل باطل (خودش حق است، فعلش هم حق است) و به عنوان یك موجود حكیم، آنوقت می داند كه قیامت و عالم بقا نمی تواند نباشد. این است كه می فرماید: «وَ ما خَلَقْنَا السَّمواتِ وَ الْاَرْضَ وَ ما بَیْنَهما لاعِبینَ» .
این در جواب آنها بود كه گفتند: «اِنْ هِیَ اِلّا مَوْتَتُنَا الْاُولی وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرینَ» جز همین یك مرگی كه ما به چشم خودمان می بینیم مرگ دیگری و طبعاً حیات بعد از مرگ و حیات بعد از آن مرگ دوم (اَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْن) [2] وجود ندارد، تو چرا این حرفها را می زنی كه روزی خواهد آمد كه عده ای می گویند خدایا ما را دو بار میراندی، دو بار زنده كردی، در دنیا میراندی آوردی به برزخ، در برزخ میراندی شد قیامت؛ این دو مرحله موت و دو مرحله- بلكه سه مرحله- حیات یعنی چه؟ به اینها بگو «وَ ما خَلَقْنَا السَّمواتِ وَ الْاَرْضَ وَ ما بَیْنَهما لاِعبین» این حرف شما انكار معاد نیست، انكار توحید است. ولی آنها خودشان را به خدا معتقد نشان می دادند. به دلیل اینكه خدایی هست قیامت هم هست. در آیات آخر سوره ی آل عمران می خوانیم:
اِنَّ فی خَلْقِ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَایاتٍ لِاُولِی الْاَلْبابِ. اَلَّذینَ یَذْكُرونَ اللّهَ قِیاماً وَ قُعوداً وَ عَلی جُنوبِهِمْ وَ یَتَفَكَّرونَ فی خَلْقِ السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً [3].
این است كه عالم برای یك مسلمان واقعی تنها آینه ی توحید نیست، آینه ی معاد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 646
هم هست. «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً» بعد «سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّار» . به دنبال باطل نبودن خلقت فوراً مسئله ی قیامت و جهنم و این گونه امور را مطرح می كند. «رَبَّنا اِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ اَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ اَنْصارٍ» [4]. (اینكه اینها وقتی كه به عالم نگاه می كنند [می گویند] پروردگارا تو عالم را باطل و بیهوده نیافریدی، یعنی از نظام عالم، حقیقت می بینند و در حقیقت حاقّه را می بینند كه عین متن حق و حقیقت است. ) [مفاد آیات ] این است كه اگر دنیا را از آخرت مجزّا كنیم جز یك لعب و بازی و بازیچه چیز دیگری نیست و برای اهل دنیا كارهای حكیمانه شان هم بازی است.

آیه ی «اَنَّمَا الْحَیوةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِی الْاَمْوالِ وَ الْاَوْلادِ» [5] همین مطلب را بیان می كند. مولوی داستان خوبی در تفسیر این آیه دارد؛ می گوید:
كودكان هر چند در بازی خوشند
شب كسان شان سوی خانه می كشند
شب شد و شد گرمِ بازی طفل خُرد
دزد ناگاهش لباس و كفش بُرد
آنچنان سرگرم به این كار بیهوده ی خودش هست كه آنچه برایش لازم می آید- كه كفش و لباس است- اساساً از یادش می رود.
شب شد و بازی و او شد بی مدد
رو ندارد كه سوی خانه رود
بعد می گوید: «نی شنیدی اَنَّمَا الدُّنْیا لَعِب؟ » حكایتِ همین است.
«ما خَلَقْناهُما اِلّا بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ اَكْثَرَهُمْ لایَعْلَمونَ» . اول كلمه ی «لاعب» را آورد؛ اینجا نقطه ی مقابل لاعب، «حق» را ذكر می كند. خیر، آسمانها و زمین (مجموع آسمانها و زمین چون عالم عِلوی و سفلی است به صیغه ی تثنیه آورده شده. نفرمود «ما خلقناهنّ» چون آسمانها جمع است، بلكه به اعتبار اینكه همه ی آسمانها و زمین مجموع عالم علوی و سفلی را تشكیل می دهد به صورت تثنیه ذكر می كند) ما ایندو را- آسمان و زمین را- نیافریدیم اِلّا بِالْحَقّ. این «بـ» در «بالحق» را در اصطلاح ادبی «باء ملابست» می گویند. در تعبیر فارسی این طور باید بگوییم: مگر توأم با حق. حق توأم با اینهاست. نه صرفاً می گوید برای حق، اصلاً حق توأم با اینهاست. از ذات حق جز حق صادر نمی شود، از ذات حق باطل صادر نمی شود «وَ لكِنَّ اَكْثَرَهُمْ لایَعْلَمونَ» ولی اكثر این مردم اینها را نمی فهمند و نمی دانند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 647

[1] . ابراهیم / 48.
[2] . غافر / 11.
[3] . آل عمران / 190 و 191.
[4] . آل عمران / 192.
[5] . حدید / 20.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است