در
کتابخانه
بازدید : 2838749تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (1)</span>آشنایی با قرآن (1)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (2)</span>آشنایی با قرآن (2)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (3)</span>آشنایی با قرآن (3)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (4)</span>آشنایی با قرآن (4)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (5)</span>آشنایی با قرآن (5)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی زخرف</span>تفسیر سوره ی زخرف
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی دخان</span>تفسیر سوره ی دخان
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی جاثیه</span>تفسیر سوره ی جاثیه
Expand تفسیر سوره ی فتح تفسیر سوره ی فتح
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره ی قمر</span>تفسیر سوره ی قمر
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (6)</span>آشنایی با قرآن (6)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (7)</span>آشنایی با قرآن (7)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (8)</span>آشنایی با قرآن (8)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (9)</span>آشنایی با قرآن (9)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
بعد از مطرح كردن مسئله ی قیامت، حال به عنوان نمونه چند قصه و داستان را بدون اینكه بخواهد جزئیات آنها را ذكر كرده باشد هر كدام را در چند آیه ی كوتاه [نقل می كند] تحت همین عنوان كه این سنّت قبل از شما هم اجرا شده است یعنی مانند شما هم مردمی بوده اند، پیغمبرانی آمده اند و این مردم را دعوت كرده اند، آیت و معجزه داشته اند و آنها به جای اینكه بپذیرند با آنها مبارزه كردند، نعمت الهی را به این شكل كفران كردند و به حكم «وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ اِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ» عذاب الهی هم به آنها
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 719
رسیده است. چون سوره در مكه نازل شده این [آیه ناظر] به كفار قریش است كه عذاب الهی به شما هم قطعاً خواهد رسید، و در اینجا از جنگ بدر خبر می دهد، و در خود آیاتِ جنگ بدر هم هست كه اساساً جنگ بدر امری بود غیر قابل پیش بینی برای كفار. اگرچه پیغمبر اكرم این تعبیر را در یك جای دیگر فرموده ولی در اینجا هم صادق است، فرمود: مكه پاره های جگر خودش را بیرون فرستاده؛ یعنی آن عزیزهای مكه بیرون آمدند. رؤسای قریش واقعاً هم، طبقه ای بودند كه وضعشان با سایر اعراب جاهلیت فرق می كرد؛ وضع اشرافی داشتند. مكه تقسیم می شد به دو طبقه ی به اصطلاح بردگان و زیردستان و طبقه ای كه مَلَأ قریش بودند كه اینها در اعالی مكه بودند و آنها در ادانی مكه، جاهایشان هم با همدیگر فرق می كرد. در جنگ بدر این عزیزهای مكه و به اصطلاح پاره های جگر مكه بیرون آمده بودند با تجهیزاتی كه باورشان نمی آمد كه چنین سرنوشتی پیدا كنند برای اینكه مسلمین در مدینه فوق العاده ضعیف بودند، عِدّه و عُدّه شان كم بود، تجهیزات جنگی نداشتند و وضع اقتصادی شان خیلی بد بود كه همه ی مورخین نوشته اند كه این سیصد و سیزده نفری كه در جنگ بدر شركت كردند به قدر كافی زره نداشتند و حتی زره شان خیلی كم بود یعنی اگر جمعیت یكجا با همدیگر روبرو می شدند اینها مجبور بودند كه بی زره به جنگ بروند. شاید سیصد و سیزده شمشیر در آنجا وجود نداشت ولی آنها كه با هزار نفر آمده بودند چنان مسلّح و مجهّز بودند كه غیر قابل توصیف بود و گویی همان سران قریش كه در این سیزده سال با پیغمبر اكرم اینچنین مبارزه كردند، همینها كه دیگران به تبع اینها آمدند و اصلْ اینها بودند، آمده بودند برای اینكه اینجا به خاك هلاكت بیفتند و برگردند. در «بدر» هفتاد نفر از سران قریش به دست مسلمین كشته شدند و بقیه فرار كردند. قرآن این را از نظر عوامل معنوی، حتی قبل از جنگ بدر هم مرتب خبر می دهد كه چنین سرنوشتی در همین دنیا خواهد بود و بعد هم مكرر تكرار می كند: مردمی كه با پیغمبرشان آنچنان رفتار كنند چنین سرنوشتی خواهند داشت.
عرض كردم قرآن [در این سوره ] بر این قصه ها مرور می كند، چون فقط می خواهد اجمالاً بگوید كه پیغمبری آمد، [مردمی ] تكذیب كردند و بعد از تكذیب چنین سرنوشتی پیدا كردند؛ ولی همین طور با آیات كوتاه كوتاه و با لحن خیلی سریع و تند و خشونت بار: «كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نوحٍ» پیش از اینها قوم نوح هم مانند
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 720
اینها تكذیب كردند. نمی گوید چه را تكذیب كردند؟ چون بعد دارد: «فَكَذَّبوا عَبْدَنا» .

مفسرین روی این جهت بحث كرده اند كه چرا دو بار «تكذیب» را ذكر كرده؟ گفته اند برای اینكه اول كه می گوید: «كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نوحٍ» قوم نوح پیش از اینها [1] بودند، آنها هم تكذیب كردند [و بعد می فرماید] «فَكَذَّبوا عَبْدَنا» پس تكذیب كردند بنده ی ما را، می خواهد بگوید اینها [2] كأنّه تكذیب پیشاپیشی داشتند، مثل تصدیقهای پیشاپیش، مثل امضاهای پیشاپیش كه انسان گاهی چیزی را سفید امضا می كند، هنوز او ننوشته این امضا می كند، هنوز كسی حرفی را نگفته و هنوز حرفی از دهان او بیرون نیامده و معلوم نشده كه او چه می خواهد بگوید، این قبل از اینكه او بگوید، چون تصمیم گرفته تصدیق كند، می گوید بله صحیح است، همین طور است كه شما می فرمایید. عكس قضیه، هنوز او نگفته این تكذیب می كند. این نشان می دهد كه این تكذیب بر اساس منطق نیست چون تكذیب بر اساس منطق این است كه حرف طرف شنیده بشود، روی آن حساب بشود، بعد ببیند منطقی نیست، آنوقت تكذیب كند. ولی تكذیبهای مصلحتی و در واقع منفعتی، این است كه [شخص ] از اول تصمیم دارد كه آن را قبول نكند.
«كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نوحٍ» قوم نوح هم قبل از اینها تكذیب كردند؛ چه را؟ همه چیز را آنها نمی خواستند قبول كنند «فَكَذَّبوا عَبْدَنا» پس چون چنین روحیه ی تكذیبی داشتند و روحیه شان روحیه ی تكذیب بود بنده ی ما را تكذیب كردند. اینجا كه می گوید:

«بنده ی ما را تكذیب كردند» خداوند می خواهد به خودش [مربوط كند، ] یعنی ما را تكذیب كردند. بنده ی ما را تكذیب كردند یعنی ما را تكذیب كردند. مثل اینكه (اگرچه این تشبیه خیلی تشبیه درستی نیست) شما كسی را به عنوان نماینده ی خودتان به جایی می فرستید، بعد به آن نماینده تان توهین می كنند. یك وقت می گویید به آقای الف توهین كردند. آن وقت خودش را در نظر گرفته اید. و یك وقت می گویید به نماینده ی ما توهین كردند، یعنی به ما توهین كردند، یعنی گذشته از اینكه به شخص او توهین كردند به ما هم توهین كردند.
«فَكَذَّبوا عَبْدَنا» بنده ی ما را تكذیب كردند؛ چه گفتند؟ حال ببینید چه توجیهاتی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 721
برای تكذیب خود ساختند: «وَ قالوا مَجْنونٌ وَ ازْدُجِرَ» دیوانه است، جن زده است.

«مجنون» از ماده ی «جنّ» است چنان كه در فارسی هم دیوانه در واقع یعنی دیو زده، چون در قدیم معتقد بودند كه دیوانه ها را دیو به اصطلاح می زند و جن به آنها اصابت می كند (اَصابَهُ الْجِنُّ) . «قالوا مَجْنونٌ» دیوانه است، جن زده است «وَ ازْدُجِرَ» دچار زجر الجن است. «زجر» منع را می گویند و «ازدجار» یعنی منع را پذیرفتن. خلاصه جنها آمده اند این را زجر كرده اند و این هم آن حالت را از جن پذیرفته است؛ این حرفهایی كه می زند حرفهایی است كه جنها به او الهام می كنند. دیگر قرآن به تفصیل بحث نمی كند چون اینجا جای تفصیل نیست، جای اجمال است.
«فَدَعا رَبَّهُ اَنّی مَغْلوبٌ فَانْتَصِرْ» . آنجا گفت: «عَبْدَنا» بنده ی ما. در مقابل می گوید:

«رَبَّهُ» . نقطه ی مقابل «عَبْدَنا» «رَبَّهُ» [ذكر شده. ] آنجا می توانست بگوید: «فَكَذَّبوا نوحاً» ولی گفت «فَكَذَّبوا عَبْدَنا» . اینجا هم می توانست مثلاً بگوید: «فَدَعَا اللّهَ» ولی گفت: «فَدَعا رَبَّهُ» : آنها بنده ی ما را تكذیب كردند، بنده ی ما هم پروردگار خودش را خواند، آن كه تحت حمایتش بود. میان «عَبْدَنا» و «رَبَّهُ» مقارنه است.
«فَدَعا رَبَّهُ» پروردگار خود را خواند، كه چه؟ «اَنّی مَغْلوبٌ فَانْتَصِرْ» پروردگارا من دیگر الآن مغلوبم؛ یعنی اینها از هر جهت بر من غلبه كرده اند (بدیهی است كه مقصودش غلبه ی ظاهری بود) یعنی من دیگر الآن چاره ای ندارم، در چنگال اینها بیچاره هستم «فَانْتَصِرْ» خودت انتقام بگیر یعنی عذاب خود را نازل كن. همین طور كه مفسرین گفته اند این «فَدَعا رَبَّهُ اَنّی مَغْلوبٌ فَانْتَصِرْ» كه در سه چهار كلمه در اینجا گفته شده همانهاست كه در سوره ی «اِنّا اَرْسَلْنا نوحاً» در ضمن چند آیه بیان شده است ولی اینجا چون باید مطلب را به طور اجمال بیان كند به طور مختصر ذكر می كند:

«فَدَعا رَبَّهُ اَنّی مَغْلوبٌ فَانْتَصِرْ» به قوم خودش نفرین كرد.
این را من از مرحوم ابوی مان شنیدم؛ یادم نیست كه خودم هم در جایی دیده ام یا نه؛ و البته بعید هم نیست كه از كرامات شهید اوّل باشد. می دانید كه شهید اوّل را متهم كردند و فتوا به قتلش دادند و قاضی ای به نام «جماعه» فتوای قتلش را صادر كرد و این مرد بزرگ را به شكل خیلی فجیعی [به شهادت رساندند. ] می گویند آن دم آخر كاغذی را از جیبش درآورد و نوشت: «رَبِّ اِنّی مَغْلوبٌ فَانْتَصِرْ» . البته ایشان نقل می كردند كه می گویند بعد كه كاغذ را دیدند، در زیرش نوشته یافتند: «اِنْ كُنْتَ عَبْدی فَاصْطَبِرْ» .
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 722

[1] . [كفار قریش ]
[2] . [قوم نوح ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است