در
کتابخانه
بازدید : 2838244تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (1)</span>آشنایی با قرآن (1)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (2)</span>آشنایی با قرآن (2)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (3)</span>آشنایی با قرآن (3)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (4)</span>آشنایی با قرآن (4)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (5)</span>آشنایی با قرآن (5)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی زخرف</span>تفسیر سوره ی زخرف
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی دخان</span>تفسیر سوره ی دخان
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی جاثیه</span>تفسیر سوره ی جاثیه
Expand تفسیر سوره ی فتح تفسیر سوره ی فتح
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره ی قمر</span>تفسیر سوره ی قمر
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (6)</span>آشنایی با قرآن (6)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (7)</span>آشنایی با قرآن (7)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (8)</span>آشنایی با قرآن (8)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (9)</span>آشنایی با قرآن (9)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
برای خود من حادثه ی خنده آوری پیش آمد و آن این بود كه همان سالهایی كه ما [طلبه بودیم ] از قم آمده بودیم به فریمان و بعد از یكی دو ماه كه مانده بودیم قرار بود كه برگردیم قم. والده ی ما (خدا او را بیامرزد) در آن زمان حیات داشتند و طبیعی است كه زنها در مسافرتهای یك ساله و دوساله ی نزدیكان ناراحتند. در فریمانِ ما آن وقت هنوز ماشین زیاد نبود؛ جاده تازه درست شده بود ولی ماشین زیاد نبود. دهی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 740
بود در دو فرسخی فریمان و سر راه مشهد به نام «نعمان» كه الآن هم هست. یكی از دوستان ما آنجا بود و از ما دعوت كرده بود كه برویم یك دو شبی مهمان او باشیم و از آنجا سوار ماشین بشویم. قرار بود كه ما این دو فرسخ را با اسب برویم. من با والده و دیگران خداحافظی كردم و آنها داشتند گریه می كردند. آمدم بیرون. سوار اسب كه شدم سیدی را دیدم كه از روبرو دارد می آید. گفتم خدا نكند این زنها متوجه بشوند، اگر متوجه بشوند محال است بگذارند من بروم. آمد و آمد، جلوی اسب مرا گرفت و گفت: اِنْ شاءَاللّه دیگر بر نمی گردی (خنده ی حضار) . مقصود او این بود كه آیا می خواهید بروید «نعمان» و بعد برگردید از اینجا با ماشین بروید مشهد یا اِنْ شاءَاللّه یكسره می خواهید بروید قم؟ گفت: اِنْ شاءَاللّه دیگر بر نمی گردید. خندیدم و گفتم:

«نه، اِنْ شاءَاللّه دیگر بر نمی گردم، یكسره می روم» . ما بعد صد بار دیگر برگشتیم. آن وقت این داستان را به والده ام و دیگران بروز ندادم ولی بعدها این قصه برای من سوژه ای شده بود در فریمان كه آخر این چرندها چیست؟ این مزخرفات چیست؟ برای خود من یك چنین حادثه ای پیش آمد، سید آمد و چنین حرفی هم گفت- كه خود این حرف هم انسان را تكان می دهد- و ما هیچ گرفتار این حرفها نشدیم.

(گفت كه بادمجان بد آفت ندارد. )
- حاج آقا! نتیجه اش این است كه روحانی شدید.
استاد: نه، [روحانی ] بودیم. اتفاقاً همین كه ایشان می گویند؛ عین این قصه ای كه برای سادات بود، در سی و پنج سال پیش [برای روحانیون بود؛ ] آخوندها را سوار هیچ ماشینی نمی كردند، می گفتند پنچر می شود (خنده ی حضار) . ماشینها هم كه اغلب قُراضه بود، ماشینهای حالا كه نبود، بالاخره خراب می شد. چقدر آخوندها را وسط راه پیاده می كردند! یا مثلاً ژاندارم چشمش به یك آخوند در ماشین می افتاد، بهانه گیری می كرد، بعد می گفتند از شومی این آخوند است؛ در حالی كه این، شومی دولت است، به آخوند مربوط نیست. حالا دیگر این حرف هیچ گفته نمی شود. این ماشینهای نو كه آمد دیگر این شومی ور افتاد.
غرض این است: ما از مجموع اخبار و روایات اینچنین استفاده می كنیم - زمانی ما روی همه ی اینها مطالعه كردیم، آخر این طور نتیجه گرفتیم- كه یا این مسائل اساساً تأثیری در زندگی انسان ندارد و یا اگر دارد این سه چیز (چون هر سه ی اینها در روایات هست) : توكّل به خداوند، متوسّل شدن به اولیاء خدا و صدقه دادن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 741
اثر اینها را از بین می برد.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است