اینجاست كه معنای مصلحت و رضا به قضای الهی روشن می شود. اگر حادثه ای
پیش بیاید و خدای متعال جلوی این حادثه را نگیرد- كه معنای جلوی حادثه را
نگرفتن این است كه به اذن اوست و اگر مصلحت اقتضا می كرد جلوی حادثه را
می گرفت- معلوم می شود كه مصلحت كلی اقتضا نمی كرده است كه خداوند جلوی
آن را بگیرد. اگر انسان ایمان به این حقیقت داشته باشد، به دنبالش «خُلق
توحیدی» پیدا می شود؛ یعنی بعد از آن كه حادثه ای واقع شد در انسان حالت رضا
پیدا می شود، می گوید لابد مصلحت بوده است، اگر مصلحت نبود خدای متعال
جلوی آن را می گرفت. حال كه خدا جلوی این حادثه را نگرفته است پس مصلحتی
هست ولو این كه من آن مصلحت را ندانم.