در
کتابخانه
بازدید : 2838292تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (1)</span>آشنایی با قرآن (1)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (2)</span>آشنایی با قرآن (2)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (3)</span>آشنایی با قرآن (3)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (4)</span>آشنایی با قرآن (4)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (5)</span>آشنایی با قرآن (5)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (6)</span>آشنایی با قرآن (6)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (7)</span>آشنایی با قرآن (7)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (8)</span>آشنایی با قرآن (8)
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره ی طلاق</span>تفسیر سوره ی طلاق
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی تحریم</span>تفسیر سوره ی تحریم
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی ملك</span>تفسیر سوره ی ملك
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی قلم</span>تفسیر سوره ی قلم
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (9)</span>آشنایی با قرآن (9)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
گفتیم كه مرزهای الهی شبیه مرزهایی است كه طبیب برای بیمار مشخص می كند.

كار طبیب صرفاً جنبه ی ارشادی و راهنمایی دارد. اگر طبیب می گوید: تو به دلیل اینكه بیماری قند داری پس خربزه نخور، این به دلیل زیانی است كه خربزه به حال تو دارد. اگر بخوری به خود ستم كرده ای، والّا به حال طبیب هیچ فرق نمی كند كه تو بخوری یا نخوری.
اوامر الهی از یك نظر عیناً همین طور است. متكلمین اصطلاحی دارند، می گویند: «اَ لْواجِباتُ الشَّرْعِیَّةُ اَ لْطافٌ فِی الْواجِباتِ الْعَقْلِیَّة» یعنی چیزی را كه شرع واجب كرده است یك لطف و یك راهنمایی است به چیزی كه عقل آن را واجب می كند؛ یعنی چیزی است كه اگر خود عقل انسان هم آن را كشف كند واجب می كند.

شارع راهنمایی می كند به چیزی كه اگر عقل به آن برسد خود عقل هم كافی است.

اگر طبیب به انسان می گوید: تو بیماری قند داری خربزه نخور، این چیزی است كه تو خودت هم اگر معلومات طبیب را می داشتی حكم می كردی، یعنی عقل خودت هم حكم می كرد كه نباید بخوری.
ولی یك تفاوت میان امر خدا و امر طبیب هست و آن این است كه طبیب فقط راهنماست و بس؛ او دیگر مقام مُطاعیّت ندارد؛ یعنی مریض مقامش نسبت به طبیب مقام عبد و مولی نیست. [رابطه ی] عبد و مولی حساب دیگری هم [ایجاد می كند.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 428
فرض كنیم دستوری از طرف خدا هست كه ] برای ما هیچ گونه مصلحتی ندارد. البته چنین امری وجود ندارد، ولی اگر ما فرض كنیم كه خدا به ما امر كرده به چیزی كه هیچ گونه مصلحتی برای ما ندارد، آیا باز عقل می گوید اطاعت امر خدا واجب است یا نه؟ اگر طبیب به ما دستوری می داد كه ما یقین داشتیم این دستور هیچ فایده ای به حال ما ندارد ما نباید عمل كنیم، چون طبیب فقط راهنماست. اما اگر خدا امری كند و ما فرض كنیم- كه فرض امر غیرواقع است- در آن هیچ گونه مصلحتی برای ما نیست، باز هم به حكم عقل واجب است، چرا؟ چون او خدای ماست و ما عبد هستیم. وظیفه ی عبد تسلیم در مقابل امر مولی است. و حتی ما ضمن اینكه می دانیم كه هیچ دستور خدا خالی از مصلحت نیست، اگر دستور را رفتار كنیم، از نظر حالت روحی خود ما دو حالت ممكن است داشته باشد: یكی اینكه ما به این دستور عمل می كنیم به حكم مصلحتی كه در این دستور هست، و دیگر اینكه ما به این دستور عمل می كنیم به حكم اینكه خدا دستور داده است؛ درست است، مصلحت هم دارد ولی من از آن جهت انجام می دهم كه خدا دستور داده است. مثلاً به ما گفته اند روزه بگیر، به ما گفته اند مشروب نخور. یقین دارم اینكه گفته اند مشروب نخور یا روزه بگیر، به خاطر مصلحت خودم بوده است، ولی من روزه می گیرم چون خدا امر كرده است؛ اگر مصلحت هم نمی داشت می گرفتم. مشروب نمی خورم چون خدا گفته نخور؛ اگر مفسده هم برایم نمی داشت نمی خوردم. این خیلی بالاتر از آن است.
حضرت امیر می فرمود: اگر خدا به من دستور بدهد، چنانچه بهشت و جهنمی هم نمی داشت من عمل می كردم؛ چون خداست. (وقتی می گوید بهشت و جهنم، دیگر مصالح دنیا [به طریق اولی مطرح نیست ] . ) اگر خدا به من امر كند و دستوری بدهد، نه به دنبال آن دنیا باشد و نه آخرت، برای من فرق نمی كند، [عمل می كنم، ] چون او خداست و من بنده هستم؛ و لهذا ما یك سلسله دستورها داریم كه مصلحت این دستورها تا حدودی مخفی است، و شاید هم تعمّد بوده است در اینكه مخفی نگه داشته شود. این برای آن است كه ما به هر دستوری كه رسیدیم نگوییم:

فلسفه اش چیست؟ من اول فلسفه اش را باید بفهمم بعد عمل كنم. تو اگر بخواهی اول فلسفه اش را بفهمی بعد عمل كنی، پس تو خدا را بندگی نمی كنی. طبیب هم وقتی چیزی بگوید و مصلحتش را بدانی عمل می كنی. بندگی آن وقت است كه در عین اینكه من یقین دارم و می دانم خدا برای خودش دستور نمی دهد برای من دستور
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 429
می دهد، ولی اطاعت من به خاطر آن مصلحت نیست. آن وقت خودپرستی می شود، اگر به خاطر امر او باشد می شود خداپرستی. سعی بین صفا و مروه چه فلسفه ای دارد؟ ما می دانیم خدا چون بدون فلسفه امر نمی كند فلسفه ای دارد، اما من این كار را انجام می دهم فقط چون خدا گفته است. از نظر عبودیت، این [عمل، ] كامل است؛ یعنی انسان امر خدا را از آن جهت اطاعت كند كه امر اوست: من عبدم و او ربّ؛ عبد وظیفه اش این است (نه وظیفه ی به معنی تكلیف) یعنی دستور عقل و وجدانش این است كه عبدی كه همه چیز را از مولای خود دارد، هستی و سلامتش از اوست، همه ی وسایل زندگی اش از اوست، از آن هوایی كه در آن نفس می كشد [تا سایر نعمتها، بدون چون و چرا دستور مولا را عمل كند. ]
حال اگر انسان امر طبیب را مخالفت كند، فقط همان یك ضرر را متحمل شده كه آن مصلحت را از دست داده، اما اگر امر خدا را مخالفت كند دو چیز را از دست داده است: یكی اینكه آن مصلحت را از دست داده، و دیگر اینكه تمرّد كرده است در مقابل حقیقتی كه او استحقاق اطاعت دارد؛ به اصطلاح عبدی است كه بر ضد فرمان مولای خودش طغیان كرده است. یك قسمت از عذابهای اخروی معلول حالت طغیان عبد است در مقابل مولای خودش. این است كه قرآن می گوید: در این گونه موارد، هم عذاب دنیاست و هم عذاب آخرت؛ عذاب دنیاست به حكم آنكه شما به مصالح و مفاسد خودتان راهنمایی شدید و عمل نكردید، این عكس العمل طبیعی است و لایتخلّف، و عذاب آخرت است به حكم اینكه شما به وظیفه ی عبودیت خودتان عمل نكردید. این است كه بعد از عذاب دنیا كه در دو سه آیه فرمود، می فرماید: أَعَدَّ اَللّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدِیداً*. «فَذاقَتْ» را به صورت ماضی گفت كه گذشته ها را چشیدند و واقع شد؛ علاوه بر این، عذاب دردناكی هم در آینده برای آنها مهیاست.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است