در
کتابخانه
بازدید : 2837822تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Collapse شناسه کتابشناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی ملك</span>تفسیر سوره ی ملك
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره ی قلم</span>تفسیر سوره ی قلم
Expand تفسیر سوره ی قلم (1) تفسیر سوره ی قلم (1)
Expand تفسیر سوره ی قلم (2) تفسیر سوره ی قلم (2)
Expand تفسیر سوره ی قلم (3) تفسیر سوره ی قلم (3)
Collapse تفسیر سوره ی قلم (4) تفسیر سوره ی قلم (4)
Expand تفسیر سوره ی قلم (5) تفسیر سوره ی قلم (5)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (9)</span>آشنایی با قرآن (9)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (1)</span>آشنایی با قرآن (1)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (2)</span>آشنایی با قرآن (2)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (3)</span>آشنایی با قرآن (3)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (4)</span>آشنایی با قرآن (4)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (5)</span>آشنایی با قرآن (5)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (6)</span>آشنایی با قرآن (6)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (7)</span>آشنایی با قرآن (7)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (8)</span>آشنایی با قرآن (8)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
این داستان را مكرر گفته ایم، داستان خاربُن و خاركن كه چه مَثل خوبی ملا در اینجا آورده است؛ می گوید مردی درخت خاری را جلوی درِ خانه اش كاشته بود (یا روییده بود) كه مزاحم مردم بود. به او می گفتند كه این درخت را بكَن كه اسباب زحمت خودت و مردم می شود. می گفت: بسیار خوب، می كَنم، دیر نمی شود. امسال نكَند. سال دیگر به او گفتند بكن، گفت: بسیار خوب می كَنیم، حالا دیر نمی شود. باز هم نكند. هر چه به او می گفتند، همین جواب را می داد. حس نمی كرد كه سال به سال این درخت ریشه دارتر و قویتر و ستبرتر می شود و خودش پیرتر و ضعیفتر و نحیف تر، یعنی نیروی كندن او ضعیف می شود و نیروی ماندن آن قوی:
خاركن در سستی و در كاستن
خاربن در قوّت و برخاستن
ولی به هر حال [امكان توبه و بازگشت ] تا آخر باقی است. اما همین قدر كه انسان از این دنیا قدم به دنیای دیگر گذاشت كه دنیای فعلیت محض است، دیگر آنجا دار تكلیف نیست، از باب اینكه امكان عمل برای انسان نیست.
در این دنیا وقتی به آنها می گفتند سجود كن، خضوع كن، تسلیم پروردگارت باش، امكان این كار برایشان بود، ولی در آنجا وقتی به آنها می گویند تسلیم امر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 613
پروردگار باشید (ابتدا فرمود: «أَ فَنَجْعَلُ اَلْمُسْلِمِینَ كَالْمُجْرِمِینَ» مسلمها، تسلیمها، خاضعها؛ اینجا هم سجود است كه مَثل اعلای همان اسلام و تسلیم است) دیگر آن روحیه ی استكبار و جحودی كه در دنیا داشتند و با همان به آنجا رفتند به آنها اجازه نمی دهد و نمی توانند تسلیم باشند، از قبیل نتوانستن كسی كه خُلقش به او اجازه نمی دهد. گاهی كاری را به انسان تكلیف می كنند، مثلاً می گویند شما این تواضع را در مقابل فلان كس بكن؛ می گوید آقا من نمی توانم، این كار از من ساخته نیست.

می فرماید دیگر نمی توانند و روحشان به آنها اجازه نمی دهد.
«خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ» ولی وضع اسف انگیز خودشان را كه می بینند، چشمهایشان حالت فروافتادگی دارد. یك انسان شكست خورده ی مأیوس ناامید چگونه از نگاههایش پیداست؟ «تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ» فراگرفته است آنها را ذلتی و مسكنتی؛ یعنی آثار ذلت و مسكنت و بیچارگی از تمام وجود اینها پیدا و آشكار است.
وَ قَدْ كانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی اَلسُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ . برای اینكه كسی نگوید چرا در آخرت اینها دعوت به سجود و عبادت و تسلیم امر خدا می شوند، می فرماید در دنیا در حالی كه سالم و پاك و بی عیب بودند، با فطرت توحید بودند و این عیبها را پیدا نكرده بودند دعوت می شدند ولی گوش نمی كردند.
«فَذَرْنِی وَ مَنْ یُكَذِّبُ بِهذَا اَلْحَدِیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ» ای پیغمبر! بگذار مرا و این مردم. (نه معنایش این است كه تو مانع شدی؛ تعبیری است كه در مقام تهدید گفته می شود. ما خودمان در فارسی گاهی می گوییم: حالا بگذار ببین من چه می كنم. طرف نیامده كه دست ما را گرفته باشد، ولی وقتی می خواهیم بگوییم در آینده چنین خواهم كرد، می گوییم: بگذار ببین من در آینده چه می كنم. این همان «بگذار» ی است كه ما در فارسی می گوییم. ) بگذار مرا و مردمی كه این سخنان و این حقایق را دروغ می پندارند. بدترین عقوبتها همین عقوبت دنیای آنهاست، همین چیزی كه آنها ملاك نعمت می دانند، همین نقمتهایی كه در پوشش نعمت به آنها داده ایم. «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ» اینها را كم كم، آرام آرام، تدریجی و درجه به درجه می گیریم، آنچنان كه خودشان نمی فهمند و نمی دانند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است