در
کتابخانه
بازدید : 2837357تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (1)</span>آشنایی با قرآن (1)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (2)</span>آشنایی با قرآن (2)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (3)</span>آشنایی با قرآن (3)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (4)</span>آشنایی با قرآن (4)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (5)</span>آشنایی با قرآن (5)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (6)</span>آشنایی با قرآن (6)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (7)</span>آشنایی با قرآن (7)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (8)</span>آشنایی با قرآن (8)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (9)</span>آشنایی با قرآن (9)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی الحاقّه</span>تفسیر سوره ی الحاقّه
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره ی معارج</span>تفسیر سوره ی معارج
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی نوح</span>تفسیر سوره ی نوح
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی جن</span>تفسیر سوره ی جن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
جمله ی دیگری كه معروف است و این جمله قابل شرح و تفسیر است و ما خودمان هم همیشه می گوییم این است كه «اَلْحقُّ مُرٌّ» حق تلخ است، و حال آنكه معنی ندارد كه حق تلخ باشد، باطل باید برای انسان تلخ باشد، چرا حق تلخ است؟ درست است كه تلخی از یك نظر كیفیتی است كه در آن شی ء است و ذائقه ی ما آن را احساس می كند ولی این را هم باید توجه كرد كه گاهی ذائقه ی انسان یك حالت انحرافی پیدا می كند كه یك شیرین را تلخ احساس می كند. حق فی حد ذاته تلخ نیست ولی برای انسان تلخ می شود. باید دید چه زمانی حق برای انسان تلخ می شود؟ آن وقتی كه انسان آنچنان در جناح ضد حق قرار گرفته است كه حق با او ضدیت پیدا می كند یعنی وجود حق ضد وجود و هستی خودش و ضد تمنّیات و آرزوها و خواسته های اوست. و الّا معنی ندارد كه حق تلخ باشد.
حال چگونه می شود حق تلخ باشد؟ فرض كنید كه شما با شخصی در یك امر مالی اختلاف نظر دارید. شما دو حالت ممكن است داشته باشید: یكی اینكه واقعاً یك آدم جستجوگر هستید، یعنی اگر شما به یك حاكم شرعی و قاضی شرعی و داور مراجعه می كنید می خواهید بفهمید قضیه چیست: ما یك چنین اختلافی با فلان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 689
كس داریم، تو بیا ببین حق با من است یا با او؛ ولی واقعاً هم شما حق را می خواهید، دنبال حق می گردید و می خواهید بفهمید اصلاً شما ذی حقید یا او. وقتی كه چنین حالت بی طرفی نسبت به منافع خودتان و حالت طرفداری از حق داشته باشید، او هرچه كه حكم كند شما خوشحال هستید. اگر گفت كه اینجا مال توست او بیخود می گوید، شما خوشحال می شوید كه حق را به دست آورده اید؛ و اگر گفت مال آن شخص است و مال تو نیست، به همان اندازه خوشحال می شوید و می گویید خدا پدرت را بیامرزد، خیال ما را راحت كردی، پس من دیگر دست نمی زنم. انسان باید این گونه باشد. ولی یك وقت انسان می خواهد در این اختلاف، این مال به هرحال به او تعلّق بگیرد، تمام كوشش وی این است كه این مال [از آنِ او شود. ] قضاوت و حكم فلان حاكم شرعی یا قاضی شرعی یا غیرشرعی را می خواهد وسیله ای قرار بدهد برای استنقاذ و به دست آوردن این مال؛ هدفش این است. در اینجاست كه اگر او حق را بگوید و حق برضد منافعش باشد برایش تلخ و ناراحت كننده است.
پس این امر بستگی به حالت خود انسان دارد. انسانهای تعالی یافته و با ایمان واقعی و انسانهایی كه خودشان را اهل حق می دانند، همیشه می گویند ما كه حقیم، [پس باكی نیست. ] ما كه حقیم یعنی چه؟ ما همیشه می گوییم ما كه برحقیم، ما كه اهل حقیم؛ خیال كرده ایم با انتساب ظاهری به اهل حق، انسان اهل حق می شود.

اسم اهل حق را روی خودمان گذاشته ایم، اسم حضرت امیر را مثلاً روی خودمان گذاشته ایم؛ در صورتی كه علی، علی بودنش به این است كه علی مع الحق و الحق مع علی یدور معه حیث ما دار. خیلی تعبیر عجیبی است! حق با علی است، حق از علی جدا نمی شود و علی هم از حق جدا نمی شود. این جور نیست كه علی از حق فرار می كند، حق دنبال علی می آید. چون علی با حق است حق با علی است. چرا علی با حق است؟ یك مثال كوچكش این است:
وقتی كه در زمان خلافت خودش زره خود را كه به دزدی رفته بود به تن یك نفر آدم عادی آنهم ذمّی پیدا می كند آن را مطالبه می كند. باید هم مطالبه كند، اگر مطالبه نمی كرد نقص بود. حقش است، لایعاب المرء باخذ حقه. ولی وقتی كه مطالبه می كند نمی گوید من كه می دانم مال خودم است، من خلیفه و امام مسلمینم، در مقابل من كه تو حق حرف زدن نداری؛ زود باش، باید زره را بدهی؛ می گوید این مسأله باید از طریق قانونی و شرعی حل بشود. او ذمّی و در ذمّه ی مسلمین است، قانون باید درباره ی او اجرا بشود، قاضی باید حكم كند؛ برویم پیش قاضی. نزد قاضی می روند.

ادب قضاوت این است كه قاضی موظف است كه طرفین دعوا را در كنار یكدیگر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 690
بنشاند نه اینكه یكی را كنار خود بنشاند و احترام كند و دیگری را دم در بنشاند؛ باید اساساً رعایت شؤونات شخصی طرفین را نكند. این در فقه مطرح است و جزء سنن اسلامی است كه قاضی باید با طرفین دعوا به طرز مساوی رفتار كند.
داستان در داستان عرض می كنم: مردی به عنوان مهمان بر امیرالمؤمنین وارد شد. ایشان هم مثل یك مهماندار از او پذیرایی می كرد. بعد از یك یا دو شبانه روز گفت: یا امیرَالمؤمنین! ما كاری هم خدمت شما داریم. من و فلان كس بر سر مسأله ای اختلاف داریم، قرار شده كه هردو نفرمان نزد شما بیاییم و شما داوری كنید. فرمود: اگر این جور است من معذرت می خواهم از اینكه دیگر به عنوان یك میزبان از تو به عنوان یك میهمان پذیرایی كنم. اگر این طور است تو باید بیرون بروی و دونفری با همدیگر بیایید. من نمی توانم یكی از دو طرف دعوا را مهمان در خانه ی خودم داشته باشم دیگری مثلاً به مسافرخانه برود؛ این درست نیست.
حال، قاضی برای اینكه این ادب را رعایت كرده باشد به امیرالمؤمنین عرض كرد: «قِف یا اباالحسن بجانب خصمك» برو در كنار خصم خودت بایست.

علی علیه السلام از این جمله متغیر شد. قاضی خیال كرد از این جهت متغیر شده كه تو چرا به من كه خلیفه هستم می گویی برو در كنار او بایست. گفت: یا امیرالمؤمنین! چرا ناراحت شدی؟ من دستور اسلام را اجرا كردم. فرمود: نه، من نه از آن جهت كه تو خیال كردی ناراحت شدم؛ از این جهت ناراحت شدم كه تو او را به اسم صدا كردی و مرا با كنیه. «یا ابالحسن» احترام است. یا باید هردویمان را با كنیه صدا می كردی و همان احترامی كه برای من قائل شدی برای او قائل می شدی، یا اگر به او گفتی - مثلاً- یا خالد، باید به من می گفتی یا علی، چرا به من گفتی یا اباالحسن؟ این «اباالحسن» احترام زیادی بود كه برای من قائل شدی.
این را می گویند اهل حق، به این می گویند انسانی كه امام و پیشواست و باید الگو قرار بگیرد؛ در وجود او چیزی كه وجود ندارد «من» است و منافع من و شخص من، آنچه هست فقط حق و حقیقت است.
حال آیا برای علی علیه السلام هم «اَلْحَقُّ مُرٌّ» حق تلخ بود؟ یا برای علی حق از هر شیرینی شیرین تر بود. پس حق تلخ است برای چه كسی؟ برای آن كه خودش تلخ است. آن تلخی در واقع از خودش است نه از حق. او تلخی ذائقه ی خودش را دارد احساس می كند نه اینكه [حق ] تلخ باشد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 691
بهترین تابلویی كه قرآن از بشر مجسم كرده است آنجاست كه بشر با حق مجانب می شود یعنی در جانب خلاف قرار می گیرد، در همان حدی قرار می گیرد كه حق و حقیقت برایش تلخ است؛ گاهی حق و حقیقت آنقدر برای انسان تلخ می شود كه نمی تواند زنده باشد و آن را ببیند؛ می گوید اگر حق همین است پس من نباشم كه نبینم. حال از اینجا آدمی می فهمد كه انسان به چه صورتی در می آید، چقدر این ماهیت حق خواه و حق طلب و این «فِطْرَتَ اَللّهِ اَلَّتِی فَطَرَ اَلنّاسَ عَلَیْها» [1]ی انسان عوض می شود كه او تجسم تلخی و عذاب می شود. حالا شما معنی عذاب را اینجا بفهمید.

انسان كی راضی به خودكشی می شود؟ كی راضی می شود كه یك عذابی بیاید فوراً خودش را از بین ببرد؟ آن وقتی كه حیات و زندگی برای او آنقدر تلخ و دردآور است كه دیگر قابل تحمل نیست. اكنون حالِ این آدم را مجسم كنید وقتی كه می میرد. بعد از مردن چه می شود؟

[1] . روم / 30.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است