در
کتابخانه
بازدید : 2838437تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (1)</span>آشنایی با قرآن (1)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (2)</span>آشنایی با قرآن (2)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (3)</span>آشنایی با قرآن (3)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (4)</span>آشنایی با قرآن (4)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (5)</span>آشنایی با قرآن (5)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (6)</span>آشنایی با قرآن (6)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (7)</span>آشنایی با قرآن (7)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (8)</span>آشنایی با قرآن (8)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (9)</span>آشنایی با قرآن (9)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی الحاقّه</span>تفسیر سوره ی الحاقّه
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی معارج</span>تفسیر سوره ی معارج
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی نوح</span>تفسیر سوره ی نوح
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره ی جن</span>تفسیر سوره ی جن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
من بعضی اشخاص واقعاً متدین را می بینم كه همیشه دروغ می گویند و همیشه هم توریه می كنند؛ یعنی هیچ وقت واقعاً نمی خواهد یك حرفی بزند كه قصدش هم دروغ گفتن باشد و به نیت دروغ بگوید. دروغ می گوید ولی به صورت توریه. استاد هم شده و آنچنان در توریه كردن استاد است كه مطلب را به گونه ای می گوید كه شما یك چیزی می فهمید، اگر روزی بفهمید قضیه این جور نبوده و به او بگویید چرا گفتی، می گوید من قصدم از این جمله مطلب دیگری بود؛ یعنی مطلب را یك جور می گوید، به قلبش خطور می دهد كه مقصود چیز دیگر است؛ ولی طرف ظاهر لفظ را می فهمد. برای طرف فرق نمی كند كه شما به این قصد بگویید یا به قصد دیگری؛ به هر حال او گمراه می شود. چرا نباید دروغ گفت؟ برای اینكه مردم گمراه می شوند.

توریه در جایی است كه دروغ گفتن واجب است، یعنی اگر راست بگویید از این راست فتنه ی بزرگ برمی خیزد؛ آنوقت مجبورید دروغ بگویید برای اینكه جلو فتنه ی بزرگی را بگیرید.
مثال معروفی ذكر می كنند: فرض كنید یك آدم دیوانه یا شبه دیوانه ای به شخصی حمله كرده و واقعاً هرجا گیرش بیاید با آلت قتّاله تكه تكه اش می كند. آن شخص فرار می كند، خودش را در منزل شما می اندازد و در اتاقی مخفی می شود. بعد او با همان آلت قتّاله می رسد و می گوید كه او در این خانه است یا نه؟ اگر راست را بگویید می آید خون ناحقی را می ریزد. خدمت به هر دو نفر (آن كسی كه قصد قتل دارد و آن دیگری) و خدمت به جامعه ی مسلمین این است كه انسان بگوید نه. اما
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 794
اینجا می گویند توریه كن. تو مجبوری بگویی نه، ولی برای اینكه روحت به دروغ گفتن عادت نكند و آلوده به خیال دروغ نشود، در این یك مورد استثنایی- كه در عمر یك یا دو بار ممكن است برای انسان پیش بیاید- مثلاً وقتی می گوید كه آیا تو او را دیدی، بگو نه؛ مقصود این است كه دیروز ندیدم. در دلت آن را خطور بده و لفظت را چنین بگو برای اینكه روحت عادت به انحراف نكند؛ در كجا؟ در جایی كه مجبوری خلاف بگویی، یعنی در جایی كه از راستی فتنه برمی خیزد؛ نه اینكه انسان در هر موردی كه منافع خودش اقتضا می كند دروغ بگوید به شكل توریه، یعنی مطلبی را بگوید كه طرف از لفظ یك مطلب می فهمد و او در دلش چیز دیگری را خطور می دهد. آن همان دروغ است و با دروغ فرق نمی كند.
اگر توریه در شكلی كه بعضی از مردم عمل می كنند- نه در آن موردی كه من گفتم- راست [و درست ] باشد ما خدا را بیچاره كرده ایم یعنی كار خودمان را كرده ایم، از قانون هم فرار كرده ایم.
اگر این رباهایی كه ما می خوریم و شكل شرعی به آن می دهیم واقعاً درست باشد خدا و قرآن را بیچاره كرده ایم. این همه حرفهایی كه قرآن راجع به ربا گفته است: لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ [1] و. . . اگر این قضایا با این كلاههای شرعی درست شدنی باشد ما خدا را خوب بیچاره كرده ایم؛ یعنی برخلاف آنچه كه او می خواسته نشود، راه برایش پیدا و كار خودمان را كرده ایم، حرف هم نتوانسته به ما بزند؛ این به معنای بیچاره شدن خداست. ولی خدا را نمی شود بیچاره كرد، سر خدا هم نمی شود كلاه گذاشت. وَ أَنّا ظَنَنّا أَنْ لَنْ نُعْجِزَ اَللّهَ فِی اَلْأَرْضِ . روح قضیه برمی گردد به اینكه دیگر یقین كردیم كه سر خدا نمی شود كلاه گذاشت؛ یعنی ای بشر! شما هم مثل اینها گاهی می خواهید سر خدا كلاه بگذارید، بدانید كه سر خدا نمی شود كلاه گذاشت.
وَ لَنْ نُعْجِزَهُ هَرَباً همچنین نمی توانیم با فرار بیچاره اش كنیم، از قانون خدا فرار كنیم كه اساساً مصداق آن نباشیم. مثل اینكه انسان می داند كه اگر فلان چیز را ببیند برایش تكلیف ایجاد می شود؛ می گوید اگر من فلان موضوع را ببینم و نكنم كه خلاف شرع است؛ چشمانم را می بندم كه نبینم. با این «چشمانم را ببندم تا نبینم» دیگر من فرار كردم و تكلیف ندارم چون من چشمهایم را بستم كه اصلاً نبینم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 795
یك وقتی با یكی از دوستان داشتیم در خیابان می گذشتیم؛ تابلوهایی را دیدم كه علائمی در آنها بود. من به او گفتم اینكه می بینی تمام خیابانها را پر كرده اند از اینكه فلان چیز در 9 اسفند 9 درصد، در 29 اسفند 19 درصد و. . . حقه بازی هایی است كه عده ای این كار را می كنند برای اینكه عدد 9 را زیاد به كار ببرند. عدد 9 با عدد 8 از نظر ما فرق نمی كند ولی یك گروهی هستند كه می دانید عدد 9 شعارشان است، بعد به یك عده خارجی می گویند ببینید! تمام ایران تابع شعار ما هستند. و هر سال هم این كار تكرار می شود. نگاهی كرد و گفت: بهتر است اینها را برای من نگویید، برای انسان تكلیف زیاد می شود! یعنی چه نگویید؟ ! «نگویید تكلیف زیاد می شود» همان نعجز الله هربا است؛ یعنی با فرار خدا را بیچاره می كنیم، نمی گذاریم برایمان تكلیف درست بشود. ولی این جور نمی شود [از تكلیف فرار كرد و خدا را بیچاره كرد. ]

[1] . بقره / 279.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است