در
کتابخانه
بازدید : 2838472تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Expand شناسه کتابشناسه کتاب
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (9)</span>آشنایی با قرآن (9)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی الحاقّه</span>تفسیر سوره ی الحاقّه
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی معارج</span>تفسیر سوره ی معارج
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره ی نوح</span>تفسیر سوره ی نوح
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره ی جن</span>تفسیر سوره ی جن
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (1)</span>آشنایی با قرآن (1)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (2)</span>آشنایی با قرآن (2)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (3)</span>آشنایی با قرآن (3)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (4)</span>آشنایی با قرآن (4)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (5)</span>آشنایی با قرآن (5)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (6)</span>آشنایی با قرآن (6)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (7)</span>آشنایی با قرآن (7)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (8)</span>آشنایی با قرآن (8)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
حال اولین آیه ای كه الآن تلاوت شد (قُلْ إِنَّما أَدْعُوا رَبِّی وَ لا أُشْرِكُ بِهِ أَحَداً) درست مثل خود قُلْ أُوحِیَ است یعنی باز امر به پیغمبر اكرم است كه به مردم اینچنین بگو.

اولین چیزی كه اینجا می فرماید این است: قُلْ إِنَّما أَدْعُوا رَبِّی وَ لا أُشْرِكُ بِهِ أَحَداً بگو من فقط و فقط پروردگار خود را می خوانم، فقط و فقط او را پرستش می كنم (چون «او را می خوانم» مساوی است با اینكه او را پرستش می كنم) ، فقط و فقط به او متكی هستم و احدی را شریك او نمی سازم؛ به مردم این موضوع را ابلاغ كن. این، اعلام توحیدِ در عبادت است: به مردم توحید در عبادتِ خود را ابلاغ كن. (در آیات بعد برمی گردیم ان شاءاللّه نكته اش را عرض می كنم. )
قُلْ إِنِّی لا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً بگو من برای شما نه مالك زیانی هستم [و نه مالك خیری، ] نه اختیار زیانی به شما را در دست دارم و نه اختیار خیری، رَشَدی، صلاحی را. اینجا دو مطلب را توضیح بدهم. یكی طرز دیدی كه مردم غالباً در مورد پیغمبران دارند، یعنی دیدی شرك آمیز؛ چگونه؟ به پیغمبران به این چشم نگاه می كنند كه او كسی است كه خودش از برای خودش مالك یك قدرتی است و به یك منبع قدرت و نیرویی دست یافته است كه هرچه به میل و هوس خود بخواهد بكند می كند؛ نظیر توهّماتی كه مردم درباره ی بعضی از مدعیان دارند، می گویند:

نمی دانی! فلان كس دارای یك نیروی مرموزی است كه با آن هركاری كه دلش بخواهد می كند، پس برویم از او بخواهیم فلان كار را مطابق میل ما انجام بدهد؛ پولی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 808
به او بدهیم، رشوه ای به او بدهیم، تملقی به او بكنیم فلان كار [را انجام بدهد. ]
این یك امر غلطی است. خدا به پیغمبران قدرت مرموزی كه به موجب آن هر كاری كه دلشان بخواهد، میلشان باشد، هوس كنند انجام بدهند نداده است از باب اینكه پیغمبران چنین مردمی نیستند؛ یعنی اگر كسی در او میلی، هوسی، هوایی، حالت دلبخواهی باقی مانده باشد كه او پیغمبر خدا نیست. پیغمبر خدا آنوقت پیغمبر خداست كه برای او اساساً این معانی مفهوم ندارد و به دلیل اینكه این معانی برای او مفهوم ندارد و در واقع از «خود» او، از خودیت و نفسانیت او چیزی برای او باقی نمانده است مثل یك آینه ی كاملاً صاف است كه جز منعكس كننده ی یك حقیقت، چیز دیگر نیست. این است كه اگر كسی به پیغمبر به این چشم نگاه كند و او را موجودی، قطبی- ولو یك قطب كوچك- در مقابل خدا تصور كند، این امر گذشته از اینكه شرك به خداست ضد پیغمبرشناسی است یعنی پیغمبرشناسی هم نیست.
حال در این دو سه آیه، یكی مقام عبودیت پیغمبر را نسبت به خدا خوب منعكس می كند و یكی طرز پیغمبرشناسی را به ما می آموزد. پیغمبر آن وقت كه ما او را با خدا مقایسه می كنیم، یا وقتی كه او خودش را از نظر توحید و رابطه اش با خدا می سنجد، جز عبودیت در قاموس او چیزی نیست؛ عبدی ذلیل كه از خود هیچ ندارد.
جمله هایی كه حضرت علی بن الحسین علیه السلام در دعای ابوحمزه در مقام مناجات با خدا می گوید آیا هیچ كدام از ما در شأنمان می گنجد كه یك چنین حرفهایی بزنیم و اینقدر خود را در مقابل خدا ناچیز بدانیم؟ انا الضعیف الذی قویته.

ا نا الذلیل الذی اعززته. ا نا الفقیر الذی اغنیته. ا نا الجاهل الذی اعلمته (یا علمته) و از این جور تعبیرات؛ یعنی من چیزی نیستم، آنچه از من است ضعف و جهل و ناتوانی و فقر است؛ هرچه من دارم همان است كه تو به من داده ای، از من نیست از توست، تویی كه به من داده ای.
هركس جز این درباره ی پیغمبران یا اولیاء خدا تصور كند نه خدا را شناخته نه پیغمبرش را و نه آن ولیّ خدا را.
ببینید! پشت سر «قُلْ إِنَّما أَدْعُوا رَبِّی وَ لا أُشْرِكُ بِهِ أَحَداً» مقام عبودیت او را ذكر می كند. من جز خدا به چیزی توجه ندارم، جز خدا چیزی و كسی را نمی خوانم؛ هیچ چیزی را و هیچ كسی را شریك با پروردگار خودم قرار نمی دهم (نه فقط معنای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 809
شریك، بلكه چنین نیستم كه مثلاً بت بپرستم؛ پرستش یك نوع كه ندارد) یعنی آیا شما می خواهید مرا در مقابل خدا قرار بدهید؟ ! من اختیار هیچ چیز را برای شما ندارم. من از آن جهت كه من هستم نه می توانم به اندازه ی بال پشه ای به شما زیان برسانم و نه می توانم به اندازه ی بال مگسی به شما خیر برسانم (قُلْ إِنِّی لا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً) من كی هستم؟ ! من یك بنده ی ذلیل، عاجز و ناتوان هستم.
ببینید! معلوم است و از آیه ی بعد كه می خوانیم بیشتر [معلوم می شود؛ ] آنجا كه می خواهد پیغمبر در مقابل خدا به صورت یك قطب قرار داده بشود، [مثلاً آنجا كه به او می گویند: ] تو به دلیل اینكه نیرومندی، در دستگاه خدا می توانی یك كارهایی بكنی، زور ما بر خدا نمی چربد اما زور تو می چربد، مقام عبودیت پیغمبر را ذكر می كند: قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ اَللّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً (این آیه دو آیه ی پیش را خوب تفسیر می كند) خیال كرده اید من در مقابل خدا كسی و چیزی هستم كه بگویم البته شما مردم انسانهای عادی و ضعیفی هستید، شما هستید كه اگر كار خلافی مرتكب بشوید خدا شما را عذاب می كند ولی من، كسی جرئت دارد به من نزدیك بشود؟ ! خدا خودش هم- العیاذ باللّه- از من حساب می برد! قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ اَللّهِ أَحَدٌ بگو احدی نمی تواند به من در مقابل خدا پناه بدهد؛ یعنی اگر ذره ای از راه عبودیت خارج بشوم احدی نیست كه به من پناه بدهد.
معلوم می شود این آیات همواره متوجه این جهت است كه یك وقت به پیغمبر به چشم یك قطب- ولو كوچكتر- در مقابل خدا نگاه نكنید. وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً اگر من كه پیغمبرم مورد خشم او قرار بگیرم مفرّی و پناهگاهی هرگز پیدا نمی كنم. مُلتَحَد از همان ماده ی لَحَد و لَحْد است. كلمه ی لَحْد و لَحَد به معنی جایِ پنهان كردن است. لَحَد را هم از آن جهت لَحَد می گویند كه در داخل قبر، در وسط یا در یك كنار، آن قسمتِ رو به قبله اش، جایی را می كَنند و بدن میّت را در آنجا می گذارند، بعد رویش را می پوشند و در آنجا مخفی می كنند. ملتحَد یعنی مخفیگاه، پنهانگاه. آیا در مقابل خدا- العیاذ باللّه- كسی پیدا می شود به من پناه بدهد؟ آیا من می توانم در مقابل او ملتحَد و پناهگاه و فرارگاهی داشته باشم؟
إِلاّ بَلاغاً مِنَ اَللّهِ وَ رِسالاتِهِ شأنی ندارم جز بلاغ از ناحیه ی خدا؛ رسولی، فرستاده ای، پیام آوری برای بشر هستم؛ از ناحیه ی حق پیامی، خبرهایی درباره ی معرفی ذات حق، صفات او، شؤون او، اسماء او دارم؛ آنها را باید ابلاغ كنم، رسالات
مجموعه آثار شهید مطهری . ج26، ص: 810
او را باید به مردم برسانم؛ و هركس خدا را عصیان كند یعنی به این پیامها بی اعتنا باشد و بر ضدش رفتار كند و یا رسولش را عصیان كند (عنوان «رسول» این مفهوم را می رساند كه چون رسولِ خداست معصیت او معصیت خداست) برای اوست آتش جهنم كه در آنجا برای همیشه جاوید است.
پس در این سه چهار آیه مقام عبودیت پیغمبر اكرم و به طریق اولی عبودیت دیگران بیان شده است. پیغمبر از آن جهت پیغمبر است كه بیش از هر كس به حقیقت خودش آگاه است. حقیقت خودش چیست؟ عبودیت محض. ولیّ خدا و امام از آن جهت امام است كه به حقیقت خودش كه عبودیت محض است آگاه است.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است