در
کتابخانه
بازدید : 641067تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدمه
رسول اكرم و دو حلقه ی جمعیت
مردی كه كمك خواست
خواهش دعا
بستن زانوی شتر
همسفر حج
غذای دسته جمعی
قافله ای كه به حج می رفت
مسلمان و كتابی
در ركاب خلیفه
امام باقر و مرد مسیحی
اعرابی و رسول اكرم
مرد شامی و امام حسین
مردی كه اندرز خواست
مسیحی و زره علی علیه السلام
امام صادق و گروهی از متصوفه
علی و عاصم
مستمند و ثروتمند
بازاری و عابر
غزالی و راهزنان
ابن سینا و ابن مسكویه
نصیحت زاهد
در بزم خلیفه
نماز عید
گوش به دعای مادر
در محضر قاضی
در سرزمین منا
وزنه برداران
تازه مسلمان
سفره ی خلیفه
شكایت همسایه
درخت خرما
در خانه ی امّ سلمه
بازار سیاه
وامانده ی قافله
بند كفش
هشام و فرزدق
بزنطی
عقیل، مهمان علی
خواب وحشتناك
در ظلّه ی بنی ساعده
سلام یهود
نامه ای به ابوذر
مزد نامعین
بنده است یا آزاد؟
در میقات
بار نخل
عرق كار
دوستیی كه بریده شد
یك دشنام
شمشیر زبان
دو همكار
منع شرابخواره
پیراهن خلیفه
جوان آشفته حال
مهاجران حبشه
كارگر و آفتاب
همسایه ی نو
آخرین سخن
نُسَیبه
خواهش مسیح
جمع هیزم از صحرا
شراب در سفره
استماع قرآن
شهرت عوام
سخنی كه به ابوطالب نیرو داد
دانشجوی بزرگسال
گیاه شناس
سخنور
ثمره ی سفر طائف
ابواسحق صابی
در جستجوی حقیقت
جویای یقین
تشنه ای كه مشك آبش به دوش بود
لگد به افتاده
مرد ناشناس
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در تاریكی شب، از دور صدای جوانی به گوش می رسید كه استغاثه می كرد و كمك می طلبید و مادر جان مادر جان می گفت. شتر ضعیف و لاغرش از قافله عقب مانده بود و سرانجام از كمال خستگی خوابیده بود. هر كار كرد شتر را حركت دهد نتوانست. ناچار بالا سر شتر ایستاده بود و ناله می كرد. در این بین رسول اكرم كه معمولا بعد از همه و در دنبال قافله حركت می كرد- كه اگر احیانا ضعیف و ناتوانی از قافله جدا شده باشد تنها و بی مددكار نماند- از دور صدای ناله ی جوان را شنید، همینكه نزدیك رسید پرسید:

«كی هستی؟ » .

- من جابرم.

- چرا معطل و سرگردانی؟ .

- یا رسول اللّه! فقط به علت اینكه شترم از راه مانده.

- عصا همراه داری؟ .

- بلی.

- بده به من.

رسول اكرم عصا را گرفت و به كمك آن عصا شتر را حركت داد و سپس او را
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 265
خوابانید، بعد دستش را ركاب ساخت و به جابر گفت: «سوار شو. » .

جابر سوار شد و با هم راه افتادند. در این هنگام شتر جابر تندتر حركت می كرد.

پیغمبر در بین راه دائما جابر را مورد ملاطفت قرار می داد. جابر شمرد، دید مجموعا بیست و پنج بار برای او طلب آمرزش كرد.

در بین راه از جابر پرسید: «از پدرت عبد اللّه چند فرزند باقی مانده؟ » .

- هفت دختر و یك پسر كه منم.

- آیا قرضی هم از پدرت باقی مانده؟ .

- بلی.

- پس وقتی به مدینه برگشتی، با آنها قراری بگذار، و همینكه موقع چیدن خرما شد مرا خبر كن.

- بسیار خوب.

- زن گرفته ای؟ .

- بلی.

- با كی ازدواج كردی؟ .

- با فلان زن، دختر فلان كس، یكی از بیوه زنان مدینه.

- چرا دوشیزه نگرفتی كه همبازی تو باشد؟ .

- یا رسول اللّه! چند خواهر جوان و بی تجربه داشتم، نخواستم زن جوان و بی تجربه بگیرم، مصلحت دیدم عاقله زنی را به همسری انتخاب كنم.

- بسیار خوب كاری كردی. این شتر را چند خریدی؟ .

- به پنج وقیه ی طلا.

- به همین قیمت مال ما باشد، به مدینه كه آمدی بیا پولش را بگیر.

آن سفر به آخر رسید و به مدینه مراجعت كردند. جابر شتر را آورد كه تحویل بدهد، رسول اكرم به «بلال» فرمود: «پنج وقیه ی طلا بابت پول شتر به جابر بده، بعلاوه ی سه وقیه ی دیگر، تا قرضهای پدرش عبد اللّه را بدهد، شترش هم مال خودش باشد. » .

بعد، از جابر پرسید: «با طلبكاران قرارداد بستی؟ » .

- نه یا رسول اللّه! .

- آیا آنچه از پدرت مانده وافی به قرضهایش هست؟ .

- نه یا رسول اللّه!
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 266
- پس موقع چیدن خرما ما را خبر كن.

موقع چیدن خرما رسید، رسول خدا را خبر كرد. پیامبر آمد و حساب طلبكاران را تسویه كرد و برای خانواده ی جابر نیز به اندازه ی كافی باقی گذاشت [1]
[1] . بحار ، جلد 6، باب «مكارم اخلاقه و سیره و سننه» .
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است