در
کتابخانه
بازدید : 553802تاریخ درج : 1391/03/27
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand جمهوری اسلامیجمهوری اسلامی
Expand مسائل حكومتمسائل حكومت
Expand اسلام و انقلاباسلام و انقلاب
Expand ایران و اسلامایران و اسلام
Expand عظمت و انحطاط مسلمینعظمت و انحطاط مسلمین
Collapse اسلام و مقتضیات زماناسلام و مقتضیات زمان
Expand اجتهاداجتهاد
Expand امر به معروف و نهی از منكرامر به معروف و نهی از منكر
Expand بردگیبردگی
Expand تكاملتكامل
Expand تكامل اجتماعی انسان در تاریختكامل اجتماعی انسان در تاریخ
Expand جامعه و تاریخجامعه و تاریخ
Expand <span class="HFormat">فهرست ها</span>فهرست ها
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
1. گفتیم كه این فرضیه را دو چیز به وجود آورده است: جمود، جهالت.
2. توضیح: جمود مربوط است به كم عقلی و ضعف عقل نه به كم علمی. تبعیت از اسلاف و شهرت و اجماع، نوعی جمود است، [همچنین ] اسلام را طرفدار حفظ جهان به صورت موزه ی آثار باستانی [دانستن. ] اما جهالت كم علمی است نه بی علمی.
3. مثالهایی دیگر برای جمود: تشریح میّت، پیوند عضو میّت به حیّ در شریعت سمحه ی سهله، لباس و شخصیت، ساعت ظهر كوك، روی تخت پوست نشستن و عمّ جزو خواندن، الف دو زبر اًبه بهانه ی اینكه شیخ انصاری همین طور و روی همین تخت پوست ها و با الف دو زبر اًملاّ شده است، بستن شخصیتها به دین، نشناختن درجه ی اهمیت یك دستور از نظر اسلام، فرق نگذاشتن میان پوسته و هسته.
4. اما طبقه ی جاهل یا كم علم. اینجا مثالی باید ذكر كنم: قصه ی مرد دو مو
5. اجتهادها و تصرفهای بیجا، تعبد و تسلیم در دین لازم است، حیّ علی خیر العمل، قیاسهای ابوحنیفه، داستان اصلاح ریش، پیشنهاد بورقیبه، نماز قصر در سفر، گوشت خوك، نماز به زبان تركی یا فارسی
6. جامد، هسته و پوسته را از هم تمیز نمی دهد، وسیله و هدف را تمیز نمی دهد، درجه ی اهمیت را درك نمی كند، شخصیتها و افكار آنها را به دین می بندد.
جلد دهم . ج1، ص: 145
اما جاهل [1].
7. پسند، شرایط واقعی
8. مجازاتها، قوانین جزایی، مدنی، وضع مالیات، جلوگیری از آبستنی
9. دلیل راسل بر اینكه اخلاق جنسی باید عوض شود
10. پدیده و قانون
11. پدیده ی زمان مظهرچه قدرتی است؟
12. نو و كهنه و مثال كفش
13. طبیعت و حفظ نسبت، نه منع رشد عضو
14. جاهل میان پسندها و هوسها با شرایط واقعی و میان مظاهر جاه طلبی ها و مظاهر شكفتن عقل و علم و ذوق و میان پدیده و قانون و میان ماده ی متغیر و معانی ثابت و میان حفظ نسبت و رشد عضو و میان اصول فطری مثلاً در باب قوانین جزایی و اخلاق جنسی و غیر جنسی و نوسانات بی منطق اجتماع و بالاخره میان نوسان انحرافی و تحول و تكامل فرق نمی گذارد.
15. معنی فطرت چیست؟ امور فطریِ نوعی ذاتی هستند كه سؤال «لِمَ» و چرا در آن نیست، مثل اینكه اجسام یكدیگر را جذب می كنند و نام این را نیروی جاذبه گذاشته ایم اما اینكه چرا یكدیگر را جذب می كنند دیگر جای چرا نیست، یا اینكه دو عنصر مثلاً اكسیژن و هیدروژن با یكدیگر میل تركیبی دارند، خاصیت آنها این است كه اینچنین باشند، مگر اینكه اینها خودشان خودشان نباشند كه میل تركیبی نداشته باشند. همچنین است سؤال از اینكه چرا نباتات می رویند و چرا حیوانات حس و حركت دارند. انسان نیز با یك سلسله خواص طبیعی و فطری در این جهان می آید. البته می توانیم انسان را از انسانیت خودش خارج كنیم تا خواصش نیز عوض شود، اما تا انسان است همین خواص را دارد. مثلاً می شود انسان را كشت
جلد دهم . ج1، ص: 146
تا در ژنهای آن تغییراتی داد. مثال به حركت طبیعی و حركت قسری.

ایضاً مثال به علاقه به میوه و علاقه به سیگار. راه علمی تشخیص اینها چیست؟ بحثهایی هست.
انسان فرزند بالغ طبیعت است و احتیاج به قانون دارد نه سرپرستی
قوانین فطری را در جمادات و نباتات و حتی در انسان همه كس قبول دارد و الاّ علم و معرفت به اینها ممكن نیست. چیزی كه هست دو نكته را باید متوجه بود. یكی اینكه انسان فرزند رشید و بالغ طبیعت است و راه خود را باید به اختیار و به حكم قانون طی كند ولی در عین حال متكامل هم هست و احتیاج دارد به وضع قوانین جدید.

پدیده غیر از قانون است
دیگر اینكه بعضی میان پدیده و قانون فرق نمی گذارند. پدیده های عالم متغیرند ولی قوانین جهان ثابت. علمایی كه قانون جهان را، چه قانون تكوینی و چه قوانین اصولی و تشریعی را بیان می كنند می توانند از یك سلسله قوانین طبیعی پرده بردارند.
ولاء بیگانه
16. سخن اقبال در این كه «اجتهاد نیروی محرك بنای اسلام است» . همچنین سخن بوعلی در آخر شفا درباره ی اجتهاد. اجتهاد در خرید و فروش خون یا فضولات. احكام اولیه و احكام ثانویه. مثال مجازاتهای نصاب دار و نصاب ندار یعنی تعزیرات و همچنین مالیاتهای نصاب دار و نصاب ندار زكات و خمس، و قوانین موضوعه ی مالی مثلاً در مالیات ارث، خود مسئله ی ارث اسلامی در میان ارث قدیم و ارث جدید غربی كه وصیت است و منع ارث كه سوسیالیستها می گویند. ایضاً مثال لباس و اینكه حكم اصلی این است كه ولاء بیگانه نباشد، و اما این كه «لباس آنها را نپوشید» جامه ای است كه بر پیكر این حكم پوشانده شده است و روح را باید درك كرد. گاهی به شكل مسخره می پرسند: آقا راستی در اسلام كت و شلوار حرام است؟ ! می گویند: آقا راستی با قاشق و چنگال غذا خوردن حرام است؟ آیا كلاه لگنی حرام است؟ نه، اینها حرام نیست. اسلام می گوید نظافت لازم است به هر شكل باشد. اسلام می گوید شخصیت باختن، الاغ مرده ی دیگری را قاطر پنداشتن، بی جهت ارز مملكت را خارج كردن، حتی فرش و لوازم خانه را مثل بیگانه آرایش كردن حرام
جلد دهم . ج1، ص: 147
است، هضم شدن در دیگری حرام است، مستسبع شدن حرام است، مفاسد اروپا را تمدن پنداشتن و به نام پیشرفت نوش جان كردن حرام است، اعتقاد اینكه ایرانی باید جسماً و روحاً و ظاهراً و باطناً فرنگی بشود حرام است (ورقه های شخصیت) . اسلام می گوید: میمون صفتی حرام است، تغییر خط كه به دنبال خود تغییر شخصیت می آورد حرام است. تعظیم شعایر دینی یكی از پوسته هاست كه شكل و طریقه اش فرق می كند.
حرمت طفیلی گری و هضم شدن
لهذا از نظر ساختمان در مذهب، استیل مخصوص شرط نشده است كه حتماً باید چنین باشد یا نباشد، فقط تشبه و تقلید و طفیلی گری نباید باشد، هضم شدن نباید باشد، كلیسا مانند یا آتشكده مانند یا كنیسه مانند نباید باشد. تغییر لغت و زبان خود، تابلوهای خود، طرز تكلم خود، مثل آنها آروق زدن، لغات آنها را وارد لغت خود كردن (و الاّ برای اسلام لغت و زبان معنی ندارد، روح چیز دیگر است) ، اسم گذاریها از این قبیل است.
17. معنی فطری بودن این است كه هدف بشر و راه بشر هرگز عوض نمی شود، چیزی كه تغییر می كند وسیله است.
18. لا تؤدبوا اولادكم باخلاقكم.
19. اخلاق تابو كه راسل می گوید.
20. عرض شد كه فكر ناسازگاری اسلام و مقتضیات زمان ناشی است یا از جمود و یا از جهالت. جمود ما را متوقف و جهالت ما را منحرف می كند و برای هركدام نمونه ها ذكر شد. علیهذا لازم است برای اینكه گرفتار جمود یا جهالت نشویم راهی و مسیری پیدا كنیم كه نه توقف باشد و نه انحراف و به اصطلاح مرزی و یا راهی میان جمود و جهالت، میان افراط و تفریط پیدا كنیم. نام آن راه، اجتهاد است.
اجتهاد
اجتهاد و مجتهد چه صیغه ای است، برای چیست؟ برای این است كه احكام اسلام را استخراج و استنباط كند. اجتهاد، تفریع است.

ابن ادریس حلّی این حدیث را نقل می كند: علینا القاء الاصول و علیكم
جلد دهم . ج1، ص: 148
التفریعما كلیات و اصول اسلامی [2]یا احكام اولیه و یا اهمّ را بیان می كنیم، بر شماست كه احكام فرعی یا احكام ثانویه و یا مهم را از آن اصول استنباط كنید. اینجا من مهمترین وظیفه ی مجتهد را بیان می كنم كه دو چیز است. یكی اینكه مجتهد باید روح حكم را از پوسته و جامه ای كه بر آن پوشیده شده است تمیز بدهد و بداند جامه و پوسته ممكن است عوض شود ولی اصل روح باید باقی و محفوظ بماند.
اقبال می گوید: نیروی محرك در بنای اسلام اجتهاد است.
مثال احكام اوّلی و اصلی و ثانوی و فرعی
مثال خضاب نكردن مولی، مثال سبق و رمایه، خرید و فروش خون، لباس و ولاء بیگانه و به عبارت دیگر حفظ شخصیت و روح اسلامی مردم، تعظیم شعایر دینی به هر شكل و وضعی [3]كه مقتضی باشد، زیرا به هرحال باید افكار مردم را متوجه عظمت دین كرد ولو به شكل ساختمان مساجد و بناهای عالی باشد كه در هر زمانی متفاوت است.
دو وظیفه ی مهم مجتهد: هدف و وسیله، احكام اصلی و فرعی
دو چیز همواره تغییر می كند: یكی در دین و یكی در زندگی.

آنچه در زندگی تغییر می كند وسیله است نه راه و نه هدف بشریت. و آنچه در دین تغییر می كند جامه های احكام و یا احكام ثانویه است و نه احكام اولیه و روح احكام. برای اجتهاد دو شرط لازم است: یكی شناختن هدف بشریت و راه بشریت و فرق آن با وسیله، دیگر تشخیص احكام اولیه از احكام ثانویه.
اهمّ و مهم و مثال برای آن
مجتهد وظیفه ی دومی هم دارد و آن تشخیص اهمّ و مهم است.

مثال تشریح ابدان اموات و مثال شمشیر زدن به قرآن در جنگ صفین و مثال تترّس به كفار. از این تترّسها زیاد دیده می شود. (اما تترّس به عورت مطلب دیگری است) . مثال نماز و ادای دین، مثال زمین غصب و نجات غریق.

جلد دهم . ج1، ص: 149
21. خلاصه ی مطلب اینكه راه میان جمود و جهالت [4]چیزی است كه همه با نام آن آشنا هستیم، هرچند شاید خود مدعیانش به حقیقت آن آشنا نباشند و آن اجتهاد است. اجتهاد همان است كه اقبال آن را نیروی حركت دهنده ی اسلام به شمار آورده است. اجتهاد و مجتهد وظایفی دارد كه از مهمترین آنها- لااقل از لحاظ ارتباط با مانحن فیه- دو چیز است: تشخیص اهمّ و مهم، تشخیص احكام اولیه و زیربنا از احكام ثانویه و روبناها. به عبارت دیگر دو نوع احكام ثانویه داریم: یكی احكام ثانویه ی معروف اصولیین كه از تزاحم اهمّ و مهم و یا از انطباق لااقتضاء و ذی اقتضاء پیدا می شود، و دیگر احكام ثانویه ای كه در واقع استخراج شده و استنباط شده از احكام اولیه می باشند.
روبنا متغیر و متحرك است و زیربنا ثابت
آنچه متغیر است روبنا و احكام ثانویه است و اما احكام اولیه و زیربنا ثابت است (این غیر از اصطلاح ماركسیستهاست كه روبنا را به تبع زیربنا متحرك می دانند) .
اهمّ و مهم
مسئله ی تشخیص اهمّ و مهم
مثالهای اهمّ و مهم
مثل تزاحم نماز و دَیْن یا تصرف در مال غیر بدون رضای او و نجات غریق یا لمس نامحرم و نجات او یا تشریح بدن اموات مسلمین و كشف علت بیماری یا تیراندازی به قرآن و تحمل شكست از دشمن (مثل واقعه ی صفین) یا تیراندازی به افراد مسلمان در صورت تترّس كفار به آنها كه در كتاب جهاد مطرح است و امثال اینها.
مسئله ی خضاب ریش
و اما قسمت دوم یعنی تشخیص احكام ثانویه و روبنا از احكام اولیه، مثل داستان خضاب نكردن امیر علیه السلام با آنكه پیغمبر اكرم فرموده بود: غیّروا الشیب، برای اینكه روح حكم این بود [كه ] موجبات تقویت روحیه ی دشمن را به هرحال باید از بین برد.
مثال احكام اصلی و احكام استنتاجی و فرعی
همچنین اعدوا لهم ما استطعتم من قوةبا اسبدوانی و تیر و كمان و همچنین تحت ولاء اجانب قرار گرفتن با اینكه از لباس یا ساختمان یا شعار مخصوص آنها پیروی كردن و همچنین اكل مال به باطل نكردن با خرید و فروش خون یا مدفوع انسان و همچنین حفظ شعایر دینی با
جلد دهم . ج1، ص: 150
نامگذاری و امثال اینها؛ [كه در همه ی اینها مورد نخست حكم اولی و ثابت است و مورد دوم حكم ثانوی و متغیر. ]
22. گفتیم مجموعاً به دو چیز باید توجه داشت: یكی در دین و دیگری در زندگی (تمدن) . اما در دین، پیدا كردن راه میان جمود و جهالت كه نامش اجتهاد است و به وسیله ی اجتهاد از نیروی محركه ی اسلامی كه تشخیص اهمّ از مهم و تشخیص زیربنا از روبناست استفاده كردن. و اما آنچه مربوط به زندگی و تمدن [است ] تشخیص این جهت است كه بشر در زندگی اهدافی دارد و راههایی دارد (شاهراه و راههای فرعی) به سوی آن اهداف و وسایلی برای رسیدن به آن اهداف و پیمودن آن راهها انتخاب می كند. هدفهای بشریت ثابت است. بشر تا بشر بوده و هست و خواهد بود خواه ناخواه هدفهای مشابهی دارد، به جهت اینكه غرایز بشر همواره یكی بوده و هست و خواهد بود [5]. نوع احتیاجات بشر كه برای تأمین آنها می كوشد همواره مشابه بوده و هست. راه رسیدن به آنها یعنی اصولی كه باید در مورد خود و اجتماع رعایت كند تا برسد به آن هدفها یكی است. از چهارچوبه ی معینی باید عبور كند تا به آن اهداف خود و به مقصد و سرمنزل خود برسد. این كه گفتیم هدفهای بشر همواره یك جور بوده و راه رسیدن به آن هدفها نیز یك جور بوده، به معنی این نیست كه بشر هدفهای فطری خود را می شناخته و راه آنها را می دانسته است، بلكه انبیا كار مهمی كه كردند این بود كه بشر را با هدفهای عالی آشنا كردند(انّ صلاتی و نسكی و محیای و مماتی للّه رب العالمین)و هم راه رسیدن به آن هدفها را به او نشان دادند. دیگر اینكه ارزش هدفها را بالا و پایین بردند. این كه علی می فرماید: و اللّه لأن ابیت علی حسك السعدان. . . ارزش بیشتر هدف معنوی را می رساند.

جلد دهم . ج1، ص: 151
حتی علم وسیله است و به همین دلیل در زمانهای مختلف لزوم آن فرق می كند
اما وسایلی كه [بشر] برای این سیر و وصول به این مقصد انتخاب می كند همواره متغیر و متفاوت است و تدریجاً وسیله ی بهتر پیدا می كند و وسیله ی كهنه تر جای خود را به وسیله ی بهتر می دهد. آنچه ثابت و منسوخ ناشدنی است هدفها و مقصدها و راهها و مسیرهاست و آنچه متغیر و مشمول جبر تاریخ و جبر زمان است وسیله هاست.

«لا تؤدبوا اولادكم بأخلاقكم لأنهم خلقوا لزمان غیر زمانكم» بیان اخلاق مصطلح كه راه است نیست، مقصود آداب و اتخاذ وسایل است. علمها- همین طور كه علمای اسلامی مخصوصاً غزالی گفته اند- اغلب وسیله است نه هدف. هنرها و صنعتها وسیله است نه هدف. نه تنها مصنوعات مثل اتومبیل وسیله است، خود علم و هنر و صنعت وسیله است و از آن جهت كه با زندگی بشر ارتباط دارد یعنی از آن جهت كه بشر آنها را انتخاب می كند یك وسیله ی ساده بیشتر نیست.
فریضه ی علم متغیر است
لهذا در یادداشتهای فریضه ی علم و سخنرانی فریضه ی علم گفتیم كه وجوب و لاوجوب و همچنین درجه ی وجوب و لزوم علمی در زمانهای مختلف متفاوت می شود، زیرا علم خود وسیله ی اتخاذ و اكتساب وسایل دیگر است و به هر درجه كه استفاده از وسیله ای ضرورت پیدا می كند، علم به آن هم ضرورت پیدا می كند.
وظیفه ی سوم مجتهد
از اینجاست كه برای اجتهاد و مجتهد وظیفه ی سومی نیز می توان ذكر كرد و آن تشخیص هدفهای اسلامی و انتخاب بهترین وسیله ها برای رسیدن به آن هدفهاست.
وظیفه ی مجتهد از لحاظ تشخیص هدفها
آن كه هدفهای اسلامی را تشخیص ندهد و یا وسایل رسیدن به آن هدفها را در هر زمانی تشخیص ندهد واقعاً و حقیقتاً مجتهد نیست (رجوع شود به مقدمه ی شورای روحانیت تهران) [6].
اسلام یك دین تعبدی محض و ضد عقل نیست. اسلام اخلاق تابو ندارد. اسلام مانند یك مسلك اجتماعی هدفهای مشخصی دارد و باید آن هدفها را شناخت و وسیله ی تحصیل آنها را نیز به دست آورد
جلد دهم . ج1، ص: 152
(رجوع شود به سخنرانی فریضه ی علم. در آن سخنرانی گفته ایم كه اسلام بعضی چیزها را در شكل خاص خواسته است، آنها تعبدیات است و [در] بعضی چیزها هدف را خواسته و وسیله را تعیین نكرده است) .
وظیفه ی چهارم مجتهد
وظیفه ی چهارم اساسی اجتهاد رسیدگی به مسئله های نوظهور است از قبیل بیمه و بانك و غیره.
23. بحث اسلام و مقتضیات زمان در حقیقت بحث دین و تمدن است. تمدن، متطور و متكامل است و از نظر بسیاری از مفكرین، دین خود یكی از عوامل تمدن و هم یكی از شاخه های تمدن است و با تغییرات تمدن ناچار است تغییراتی را بپذیرد و متحول شود (رجوع شود به جلد اول تاریخ تمدن ویل دورانت صفحه ی 109- 110 و به جلد دوم علم الاجتماع نیكولا حداد، باب سوم تا آخر كتاب) .
ما در اینجا اول باید معنی تمدن را ذكر كنیم. این كلمه كه ترجمه ی یك كلمه ای است یونانی كه معنی «شهر» می داده است، مترجمین عربی آن را با لغت «مدینه» ترجمه كرده اند (رجوع شود به یادداشتهای اقتصاد صفحه ی. . . اقتباس از كتاب عقاید بزرگترین علمای اقتصاد) .
دین و احتیاجات انسان
زندگی اجتماعی انسان احتیاج دارد به خیلی چیزها: مناسبات تولید، مبادله، قانون، حكومت، وسایل و ابزار زندگی. مجموعاً باید دید انسان در زندگی خود باید چه هدفهایی داشته باشد و چه راههایی برای رسیدن به آن هدفها انتخاب كند و برای پیمودن این راهها و رسیدن به این هدفها چه وسایلی را انتخاب كند.
مطلب ما این است كه در زندگی و تمدن، هدفهای بشر و همچنین راه بشر برای رسیدن به آن هدف متفاوت نیست ولی وسایل و ابزارها متفاوت می شود.
هدفهای بشر ناشی از غرایز بشر است. بشر غریزه ی حب ذات دارد. به واسطه ی این غریزه از حیات خود دفاع می كند، با دشمن، با
جلد دهم . ج1، ص: 153
بیماری می جنگد.
مثال خوب برای احكام ثابت در تمدنهای متغیر
برای این كار قانون اخلاقی وضع می شود كه مثلاً در مبارزه با دشمن از عدالت خارج نشو: قاتلوا. . . الذین یقاتلونكم و لا تعتدوا. . . یا ایها الذین آمنوا كونوا قوامین للّه شهداء بالقسط و لا یجرمنّكم شنئان قوم علی الاّ تعدلوا(داستان حضرت امیر و مرد مبارزی كه چهار نفر از اصحاب امیر را كشت و همچنین دستور امیر درباره ی مجروحین و درختها و پیرها و تسلیمها و غیره)
ایضاً مثال خوب برای حكم ثابت در تمدن متغیر
و همچنین مبارزه با بیماری و طبیعت قانونی دارد كه مثلاً وظیفه ی طبیب در رعایت حال بیمار چیست و چیست. هدف و راه فرق نمی كند در این مبارزه ولی وسایل مبارزه همواره متغیر و متطور است.
مثال دیگری برای احكام ثابت در تمدن متغیر
بشر غریزه ی خوردن را دارد، این هم قانون اخلاقی و دینی ثابت و لایتغیر دارد، مثلاً كَلّ بر دیگران نبودن و دسترنج دیگران را یغما نكردن قانون اوست ولی وسایل. . .
بعلاوه دین یك سلسله هدفها می دهد، هدفهای عالیتر. . .
پیغمبران آمدند خود بشر را اصلاح كنند نه ابزار زندگی او را.

پیغمبر فرمود: نعم المال الصالح للرجل الصالح.
به قول یكی از نویسندگان: اگر یك هزارم وقتی كه صرف بهبود اشیاء و لوازم زندگی بشر شده است صرف بهبود خود بشر می شد، هزار یك بدبختیهای موجود وجود نداشت. دیگری می گوید:

پیشرفت تمدن فقط محیط بشر را عوض كرده است نه تفكر او را (طرز قضاوت او را) .
پیغمبران علاوه بر اینكه هدفهای نو و عالی به بشر دادند، ارزش هدفها را بالا و پایین بردند.
«لا تؤدّبوا اولادكم باخلاقكم. . . » ناظر به آداب و هنرها و علمهای فنی است نه اخلاق اصطلاحی و اصول انسانی. اصول انسانی تغییرناپذیر است.
وسایل به تنهایی و هم علوم و هنرهایی كه مربوط به این وسایل است كافی نیست كه بشر را از حالت توحش خارج كند. خیلی از حملات دیروز، انسانی بود و نام نهضت داشت و خیلی از حملات
جلد دهم . ج1، ص: 154
امروز وحشیانه است. مثلاً اگر با هواپیمای آخرین سیستم آخرین نوع بمب را بر سر مردم بیچاره ای بریزند، این حمله وحشیانه نیست اما حمله ی اعراب [در صدر اسلام كه ] یك نهضت متمدنانه بود، استعمار به مفهوم صحیح كلمه بود!
ابوذر با همان شتر لاغر، انسان بود اما. . .
مَثَل راه و هدف كه تغییر نمی كند و ابزار تغییر می كند، مَثَل طب اعضا و خود اعضاست كه اوّلی ثابت و دومی متغیر است.
24. خلاصه ی مقاله های مجله ی زن روز تحت عنوان «اسلام و آیین زندگی» كه جزء سلسله مقالات «زن در حقوق اسلامی» نوشته ایم و از شماره ی 6 آن سلسله مقالات است:
مقاله ی 6:
الف. اشاره به مقدمه ی
انسان و سرنوشت
ب. موضوع «مذهب و پیشرفت» برای همه ی مذاهب مطرح است و بسیاری از روشنفكران جهان به خیال اینكه مذهب طرفدار ثبات و عدم تحول است آن را ترك كرده اند، از قبیل نهرو كه از مصاحبه اش با كارانجیا معلوم است.
ج. اسلام چون در همه ی شئون زندگی مداخله كرده است، پرسش انطباق با زمان در مورد اسلام بیشتر مورد پیدا می كند.
د. از قضا بسیاری از نویسندگان، اسلام را از نظر قابلیت انطباقش با زمان ستوده اند، از قبیل برنارد شاو به نقل خداپرستی و افكار روز و ادوارد براون در تاریخ ادبیات ایران جلد اول، ص 279 و شبلی شمیّل در مقاله ی «القرآن و العمران» .
هـ. در عصر ما این پرسش عمومیت پیدا كرد و تقریباً همه ی افراد تحصیل كرده و دنیادیده این پرسش را مطرح می كنند و واقعاً به صورت یك عقده ی روحی درآمده است.
و. گاهی رنگ فلسفی می دهند و می گویند همه چیز در تغییر است، چگونه قانون اسلام می تواند ثابت بماند؟
جواب این واضح است. مواد و تركیبات مادی در تغییر است نه
جلد دهم . ج1، ص: 155
قوانین جهان مانند قوانین تكامل. چه مانعی دارد كه قوانینی وضعی تعیین كننده ی خط سیر تكاملی بشر باشد؟
پرسشی كه بیشتر تكرار می شود این است كه احتیاجات متغیر است، پس قوانین نیز باید متغیر باشد.
جواب این است كه بعضی احتیاجات ثابت است و بعضی متغیر.

اسلام برای احتیاجات ثابت قانون ثابت وضع كرده و برای احتیاجات متغیر وضع متغیری در نظر گرفته است و این است آن چیزی كه هر مسلمان فهمیده ای از آن احساس غرور می كند و ما آن را توضیح خواهیم داد. اما ذكر دو نكته را قبلاً لازم می دانیم:
ز. نكته ی اول اینكه اكثر افرادی كه دم از مقتضیات زمان می زنند، خیال می كنند كه هر تغییری تكامل است، بعلاوه خیال می كنند لازمه ی جبر زمان است، در صورتی كه نه هر تغییری تكامل است و نه جبر و الزامی در كار است. زمان همان طوری كه پیشرفت دارد انحراف هم دارد. با پیشرفت زمان باید پیش رفت و با انحراف زمان هم باید مبارزه كرد.
ح. نكته ی دوم اینكه بعضی مانند نویسنده ی چهل پیشنهاد، مشكل انطباق اسلام با زمان را این طور حل كرده اند كه هر وقت زمان تغییر كرد قوانین اسلام را نسخ می كنیم. اگر معنی قابلیت انطباق قابلیت منسوخ شدن است، همه ی قوانین عالم همین طورند. مثل این است كه كسی بگوید كتابخانه داشتن وسیله ی خوبی برای لذت بردن از عمر است و وقتی كه توضیح بخواهید، بگوید چون هر وقت هوس كیف كردیم آن را حراج می كنیم و با پولش بساط عیش و نوش راه می اندازیم.
ط. آن نویسنده می گوید اسلام سه قسمت است: اصول عقاید، عبادات، قوانین مدنی و اجتماعی؛ قسم سوم جزء دین نیست و پیغمبر به اعتبار زمامداری آن را وضع كرد. از یك نفر مسلمان باوركردنی نیست اینقدر بی خبری! قرآن می گوید: لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الكتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط. بعلاوه این نغمه از
جلد دهم . ج1، ص: 156
ماوراء مرزهای كشورهای اسلامی است، معنی ساده و فارسی اش این است: اسلام تا آنجا كه جلو كمونیسم را بگیرد خوب است بماند اما آنجا كه با منافع غرب تماس دارد باید برود.
اولاً اسلام چهارده قرن است كه اصل «نؤمن ببعض و نكفر ببعض» را از اعتبار انداخته است. ثانیاً مردم مسلمان دیگر فریب این نغمه ها را نمی خورند. ثالثاً غرب باید بداند اگر اسلام به گوشه ی مساجد محصور بشود، همان طور كه میدان را برای غرب باز می گذارد برای مسلكهای ضدغرب نیز خالی می كند.
غرامتی كه امروز غرب در بعضی از كشورهای اسلامی می پردازد ناشی از همین اشتباه است.
25. خلاصه ی مقاله ی 7 مجله ی زن روز:
انسان تنها جاندار متمدن اجتماعی نیست، حیوانات. . . با این تفاوت كه آنها ادوار و عهدهایی از قبیل عهد جنگل و. . . طی نكرده اند و به همین دلیل مقتضیات زمان آنها فرق نمی كند.
راز اشرف مخلوقات بودن انسان در همین است كه قیمومت طبیعت از او برداشته شده و آزاد و به حكم عقل و اراده زندگی می كند و به همین دلیل مقتضیات زمان انسان فرق می كند.
برای انسان تنها راه تكامل باز نیست، راه ظلم و راه جهل هم بر او بسته نیست. انا عرضنا الامانة. . .
انسان معتدل آن است كه از افراط و تفریط بپرهیزد، نه جمود بورزد و توقف كند و نسبت به كهنه تعصب بورزد و نه هر نوی را ترقی و پیشرفت بداند.
جامد از هرچه نو است متنفر است و جز با كهنه خو نمی گیرد، و جاهل هر پدیده ی نوظهوری را به نام مقتضیات زمان موجه می شمارد.
از نظر جاهل، عمّ جزو، قلم نی، قلمدان مقوایی، خزانه ی حمام و. . .

جزء شعایر دینی است و باید حفظ كرد، و از نظر جاهل هر سوغاتی كه از غرب بیاید تجدد و ترقی و جبر زمان است.
فكر تناقض علم و دین ناشی از جمود و جهل بود. كلیسا از
جلد دهم . ج1، ص: 157
طرفی برخی مسائل فلسفی را كه علم برخلاف آنها قیام كرد جزء دین شمرد و از طرف دیگر قسمتی از امور كه مربوط به شكل ظاهر و مادی زندگی است نیز از دین دانست و دین را مأمور حفظ این شكل دانست و حال آنكه علم خواه ناخواه این شكلها را عوض می كند، و جهّال هم به همین دلیل دین را نظراً و عملاً مخالف علم قلمداد كردند.
مَثَل قرآن: كزرع اخرج شطأه. . .
اسلام، هم با جمود مخالف است و هم با جهل، و خطری كه اسلام را تهدید می كند از ناحیه ی هردو دسته است.
جمودِ جامد میدان به جاهل می دهد و جهلِ جاهل وسیله به دست جامد می دهد كه به هر تغییری به چشم بدبینی نگاه كند. در این میان آن كه باید غرامت اشتباه هردو دسته را بپردازد اسلام است.
آنها [یعنی جاهلان ] خیال می كنند كه زمان معصوم است [7]و حال آنكه زمان به دست بشرساخته می شود و بشر نه معصوم از اشتباه است و نه از گناه.
عجب تر اینكه آنها همه چیز را با كفش و كلاه و لباس خودشان قیاس می كنند و خوب و بد در نظر آنها مفهومی جز نو و كهنه ندارد. از نظر اینها فئودالیسم به این دلیل بد است كه كهنه شده و از مد افتاده، روز اولی كه از قالب درآمده بود خوب بود؛ استثمار زن بد است چون دوره اش گذشته است، روز اولی كه به بازار آمده بود خوب بود! !
از نظر اینها چون نمی شود هواپیما، ماشین چاپ، ماشینهای نخ ریسی. . . را گذاشت و الاغ سواری و دستنویسی [كرد و] با چرخدستی كار كرد، نمی شود مایو پارتی، آشپزخونه پارتی نرفت، عربده ی مستانه نكشید، مد بالای زانو نپوشید زیرا پدیده ی قرن است و اگر نكنند به عصر الاغ سواری برگشته اند.
كلمه ی پدیده ی قرن [8]افراد بی شماری را بدبخت و خانواده های
جلد دهم . ج1، ص: 158
بسیاری را متلاشی كرده است.
می گویند عصر، عصر علم است، عصر اتم است. . . می گوییم بسیار خوب، ما هم خدا را شكر می كنیم كه در چنین عصری واقع شده ایم اما آیا همه ی سرچشمه ها غیر از سرچشمه ی علم در وجود بشر خشك شده است؟ علم ادعا ندارد كه طبیعت شخص عالم را رام كند و به صورت چراغ در دست دزد واقع نشود، تا چه رسد به آنجا كه گروهی عالم با خلوص نیت زحمت می كشند و گروهی سودجو، جاه طلب، پول پرست، هوسران، علم و عالم را استثمار می كنند و در خدمت هوسهای پست خودشان می گمارند. ناله ی علم از این اسارت و استثمار بلند است. بدبختی قرن ما هم همین است. علم در فیزیك پیش می رود و هوسرانان از قوانین پیشرفته ی نور فیلمهای خانمان برانداز می سازند؛ در ناحیه ی شیمی پیش می رود و مردمی خائن علم را استثمار كرده و اسیر گرفته، هروئین می سازند؛ در ناحیه ی اتم پیش می رود و پیش از آنكه بشر بهره ای از آن ببرد، جاه طلبان جهان از آن بمب اتمی می سازند و بر سر بی گناهان می ریزند. هروئین و بمب اتم و فیلمهای كذایی را به نام پدیده ی قرن نمی توان موجه دانست. اگر كاملترین بمبها را با آخرین نوع بمب افكنها به وسیله ی زبده ترین تحصیل كرده ها بر سر مردم بی گناه بریزند، از وحشیانه بودن این كار ذره ای نمی كاهد. عصر ما را نباید عصر علم نام گذاشت، بلكه باید نام آن را عصر اسارت علم گذاشت به جهت اینكه در هیچ عصری مانند این عصر علم و عالم، عقل و فكر، اسیر شهوتِ شهوت پرستان نبوده است.
می گویند بردگی منسوخ شده است. می گوییم ای كاش همه ی انواعش منسوخ شده بود، ای كاش همان طور كه بردگی فردی منسوخ شده بود بردگی جمعی نیز منسوخ می شد، ای كاش اگر هم برده می گرفتند فقط افراد جاهل را برای باركشی برده می گرفتند، ای كاش فقط نیروی بازوها را برده می گرفتند، اما امروز مغزها و نیروهای فكری را استثمار می كنند.
جلد دهم . ج1، ص: 159
از جمله مسائلی كه لازم است بحث شود این است كه اخیراً بعضی فلاسفه مانند راسل عقیده پیدا كرده اند كه در اثر توسعه ی تمدن تدریجاً باید در حقوق و وظایف خانواده ها یعنی زوجین و والدین و فرزندان تجدیدنظر بشود و بسیاری از آن حقوق و تكالیف به دولت واگذار گردد.
ما گفته ایم این امور جزء احتیاجات ثابت و تغییرناپذیر است.

رجوع شود به ورقه های خانواده.

[1] [در نسخه ی اصل دستنویس به همین صورت است. ]
[2] احكام اصلی و اوّلی را می توان زیربنا و احكام ثانویه به این اصطلاح را روبناخواند. ولی به عقیده ی ما روبنا متحرك است و زیربنا ثابت.
[3] از آن جمله است اسم گذاری.
[4] و آن راه وسط است كه: و كذلك جعلناكم امة وسطاً. . . ، و ان لنا فی كل خلف عدولاً لا ینفون. . .
[5] برای این بحث لازم است به كتابهایی كه تطورات تمدن را ذكر كرده اند مراجعه شود و اصول تطور به دست آید. رجوع شود به جلد دوم علم الاجتماع نیكولا حداد، باب سوم تا آخر كتاب و به كتاب الدین فی طور الاجتماع كمره ای. اما برای بحث از اجتهاد رجوع شود به ورقه های اجتهاد.
[6] [این نوشتار در كتاب نامه ها و ناگفته ها آمده است. ]
[7] البته به این معنی كه زمان گذشته معصوم از صواب بود و هرچه داشت غلط بود وزمان حال و آینده معصوم از خطاست و هرچه دارد صواب است.
[8] همچنین است كلمه ی «عصیانگر» برای نسل جوان كه امروز مصطلح شده است.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است