در
کتابخانه
بازدید : 554550تاریخ درج : 1391/03/27
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand جمهوری اسلامیجمهوری اسلامی
Expand مسائل حكومتمسائل حكومت
Expand اسلام و انقلاباسلام و انقلاب
Expand ایران و اسلامایران و اسلام
Expand عظمت و انحطاط مسلمینعظمت و انحطاط مسلمین
Expand اسلام و مقتضیات زماناسلام و مقتضیات زمان
Expand اجتهاداجتهاد
Expand امر به معروف و نهی از منكرامر به معروف و نهی از منكر
Expand بردگیبردگی
Collapse تكاملتكامل
Expand تكامل اجتماعی انسان در تاریختكامل اجتماعی انسان در تاریخ
Expand جامعه و تاریخجامعه و تاریخ
Expand <span class="HFormat">فهرست ها</span>فهرست ها
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
1. ص 1:
آنچه در قالب داروینیسم به جهان دانش عرضه گردید جسته گریخته توسط متفكران عدیده در دوره های مختلف به صورتی ناقص یا بدون داشتن ارتباط با یكدیگر بیان شده بود.
ص 1:
چنان كه تاریخ علم نشان می دهد داروین از غالب این نظرات اطلاع داشت (حمله به فروغی) و به قول تاریخ علوم در ص 689 مكتب تكامل بوفون و لامارك و لی یل همچون یك
جلد دهم . ج1، ص: 333
جریان آب زیرزمینی. . .
2. ص 2:
لامارك اول كسی بود كه نظریه ی تحول [را] به صورتی مشروح و متكی به دلایل و با مراعات جنبه ی علمی و به طور مثبت بیان داشت.
ص 2: لامارك به خلق الساعه معتقد بود.
ص 2:
لامارك معتقد بود كه عامل اصلی تغییردهنده ی جانداران «محیط زندگی» است به این معنی كه وقتی كه تغییر كلی در شرایط جدید زندگی واقع شد، احتیاجات جدید پیدا می شود.

احتیاجات جدید الزاماً اعمالی را ایجاب می كند. وقتی كه اعمال، وضعی پیدا كند به ناچار عادت پیدا می شود. وقتی عادت پیدا شد نیاز به عضو جدید پیدا می شود و یا عضوی را زیاد به كار می برد و یا عضوی را استعمال نمی كند. (این سه امر مربوط به احتیاج است نه مربوط به عادت) .
لامارك در پیدایش عضو جدید، كیفیتی به نام ارگاسم را دخیل می داند به این معنی كه می گوید چون تغییر شرایط، عادت جدید می آورد و عادت جدید سبب می شود كه بعضی از جاهای بدن بیشتر تحریك گردد، تحریك این نقاط باعث كشیده شدن مایعات بدن به سوی خود می شود و در نتیجه ی این عمل كشش خاصی در ناحیه ی تحریك شده ایجاد می گردد و ساختمان مخصوص و مناسبی! ! ! در آن نقطه پدید می آید. در حالت دوم یعنی وقتی كه عضوی زیاد به كار رفت، آن عضو رفته رفته تقویت می شود و شكل و صورت جدیدی مناسب با
جلد دهم . ج1، ص: 334
عادتی كه كسب شده حاصل می كند. به نظر لامارك دراز شدن گردن و پاهای زرافه. . .
پس عادت به نظر لامارك، هم موجب پیدایش عضو و هم موجب تقویت عضو می شود و به هرحال به نظر لامارك خود عادت مناسب كننده هم هست! ! ! غلط لامارك یكی در این است كه عادت را در ایجاد عضو دخیل دانسته و حال آنكه احتیاج شدید و مداوم، علت است. لامارك همین قدر دیده است كه در طول زمان كه مقارن با عادت است عضو پیدا می شود، ناچار شده عادت را در ایجاد و تكوین دخیل بداند. این یكی از موارد اشتباه بزرگان است.
3. ص 2:
از این گذشته لامارك یكی از عوامل تغییردهنده ی شكل و هیئت جانداران را میل و اراده ی جانداران می داند.
4. ص 2 و 3:
لامارك به موروثی بودن صفات اكتسابی معتقد بود، و لهذا تدریجاً در نسلها تراكم پیدا می كند. به نظر لامارك انسان نیز نظایر این گونه سازشها از میمونی كه نیمه خمیده حركت می كرد به صورت امروزی درآمده است.
5. ص 3:
یك علت اهمیت پیدا نكردن نظریه ی لامارك جنبه های سیاسی بود و دیگر شخصیت كوویه بود.
6. ص 3:
جلد دهم . ج1، ص: 335
كوویه معتقد به دوره های مختلفی است كه هر دوره ی بعدی از دوره ی قبلی كاملتر بود، مثلاً می گوید در دوره های اول. . .
در ص 4 راجع به كوویه می نویسد:
كوویه از مقایسه ی فسیلهای جانداران گذشته به كمال تدریجی آنها در طی ادوار معرفة الارضی توجه یافته است و بعلاوه به این نكته نیز پی برده كه جانوران هر دوره ای در اصول ساختمان بدن با جانوران دوره های قبلی شباهت داشته اند، ولی چون به ثبوت انواع و امحاء مكرر در آنها معتقد بوده است برای توجیه نظر خود فرض طرح خلقت را به میان كشیده است. كوویه در طرح خلقت چنین ادعا كرده است كه در خلقت موجودات زنده طرحی كلی وجود دارد كه در هر بار خلقت مجدد در نظر گرفته می شود و علت شباهت اساسی میان جانداران دوره های مختلف وجود چنین طرحی است.
نمی دانم از كوویه بیشتر تعجب كنیم یا از دكتر بهزاد. رجوع به نمره ی 28.
7. ص 4:
السیه كه یكی از شخصیتهای علمی معروف و همكار كوویه بود طبق نظر خود تعداد انقلابهای حادثه را به 27 تخمین زده است.

خالی از تفریح نیست تذكر داده شود كه لویی آگاسیس یكی دیگر از مخالفان نظریه ی تكامل برای آنكه بتواند تغییرات و تكامل جانداران [را] كه از روی فسیلهای آنها مشهود است با نظریه ی ثبوت انواع توجیه كند به اظهار نظریه ی عجیبی دست زده است كه در نوع خود بی نظیر و اگر دقت شود كفر محض است.

آگاسیس علت كمال جانداران هر دوره ای را نسبت به دوره ی قبل یا به عبارت دیگر تكامل تدریجی آنها را معلول تكاملی
جلد دهم . ج1، ص: 336
می داند كه در فكر خالق متعال از دوران اول تاكنون حاصل شده است.
آنچه برای ما جالب توجه است رابطه ی نظریه ی توحید با تكامل و طرز فكر منحط و یهودی است كه در دنیا بالاخص دنیای مغرب زمین راجع به «خلقت» و آفرینش است. چرا كوویه اینقدر از قبول نظریه ی تكامل وحشت داشت؟ در كتاب مقدس هم كه قطعاً نبوده [كه ] چندین بار خلقت حیوانها تجدید شده و هر دوره از دوره ی پیش كاملتر بوده. چرا آگاسیس این طور نظر می دهد؟ آیا در كتاب مقدس بوده كه در فكر خالق متعال تكامل پیدا شده؟ ! ! ! چرا اینها در امر خلقت اینقدر دنبال آن نقطه ی شروع و آغاز و روز اول می روند؟ آیا نه این است كه این فكر ملعون یهودی در دنیا زیاد رسوخ و شیوع پیدا كرده است؟ معمولاً چنین می پندارند- یعنی امثال بهزادها چنین می پندارند- كه علت طرز فكر كوویه ها و آگاسیس ها و امثال آنها ایمان و عقیده ی آنها به كتب مقدس بوده. من می گویم علتْ اینها نیست، علت یك نوع طرز تفكر و طرز استنباط یهودی است كه در اذهان رسوخ داشته نه محتویات كتب مقدس، و اگر نه، این دوره ها و تجدید خلقت ها و حتی تكامل در فكر خالق كه در هیچ یك از كتب به اصطلاح مقدس جهان وجود ندارد. (در اینجا باید موضوع تشریح مقایسه ای و معنای فسیل و اینكه كاشف اول فسیل ابن سینا بوده، ذكر شود) .
8. داروین، ص 5:
داروین ابتدا متوجه تنوع جانوران و گیاهان اهلی گردید، یعنی دید كه از هر نوع جانور یا گیاه اهلی نژادهای مختلف و بسیار نامتشابه وجود دارد، در حالی كه جانوران یا گیاهان وحشی این همه تنوع ندارند. . . داروین تمام همّ خود را به این مصروف داشت كه علت این تنوع را كشف كند و پس از سالها مطالعه و
جلد دهم . ج1، ص: 337
وقت، كیفیتی را در این امر دخیل یافت كه نام آن را «انتخاب مصنوعی» نهاد.
ص 6:
از این جریان، داروین دو نتیجه می گیرد. یكی آنكه اساساً شكل و هیئت جانوران ثابت نیست بلكه تغییرپذیر است، دوم آنكه به كمك انتخاب صفت مورد نظر می توان تغییری را كه حاصل می شود تشدید كرد و به صورت جدیدی درآورد.
سوم موروثی بودن صفات فردی تصادفی. این هم یك نتیجه است، گرچه ممكن است گفته شود این اصل مسلّم فرض شده بوده.
9. ص 6:
داروین كه تغییرپذیری جانوران بر وی مسلّم شده بود، در سفر خود به نیمكره ی جنوبی زمین به فكر افتاد علل تغییرات جانداران را در حالت طبیعی كشف كند و [اینكه ] چه چیزی در طبیعت جانشین انتخاب مصنوعی می شود؟
ص 6:
در این فكر بود كه كتاب مالتوس (رساله ای در باب جمعیت) ، عالم اقتصاد انگلیسی (و كشیش) به دستش افتاد. خلاصه ی نظر مالتوس در این كتاب این بود كه افزایش تعداد افراد انسانی به تصاعد هندسی صورت می گیرد، حال آنكه مواد غذایی به قاعده ی تصاعد عددی زیاد می شود به طوری كه نمی تواند برای تغذیه ی آن تعداد تكافو كند، از این رو جنگ و قحطی و بیماریها و سایر بلیات كه دامنگیر بشر می شوند از عواملی می باشند كه
جلد دهم . ج1، ص: 338
با نقصان تعداد جمعیت در زمین تعادلی به وجود می آورند و جمعیت را در حدود معین نگه می دارند. به عبارت دیگر نظریه اش در این جمله خلاصه می شود: «از افزایش جمعیت باید جلوگیری شود. »
مطالعه ی كتاب مالتوس راز تغییر جانداران را در حالت طبیعی به دست داروین داد، به طوری كه بعد از مدتها تعمق و در نظر گرفتن همه ی جوانب مسئله عاملی به نام انتخاب طبیعی را نشان داد كه می توان گفت اساس نظریه ی این دانشمند را تشكیل می دهد.
10. آنچه در مسئله ی رابطه ی توحید و تكامل می توان ادعا كرد كه رابطه ی تكامل را با توحید قطع می كند، اصل انتخاب طبیعی در نظریه ی داروین است و اگر نه اصل تنازع بقا را همه قبول دارند و به قول مثنوی: این جهان جنگ است چون كل بنگری. . . و نه اصل وراثت، زیرا كیست كه منكر وراثت صفات فی الجمله باشد. در آیه ی قرآن است كلمه ی «ارث ببرد از من» كه در مورد بعضی انبیا آمده تنها ارث مال نیست، و كیست كه نداند: «هیچ گندم كشته ای جو بر دهد- هیچ دیدی اسب كره ی خر دهد» و در نظریه ی لامارك نیز عنصری كه می توان ادعا كرد جای اصل خلقت را می گیرد نظریه ی تأثیر محیط است و اگر نه در نظریه ی لامارك، اصل احتیاج و اصل استعمال و عادت و اصل وراثت هیچ كدام جای توهم منافات با توحید در آنها نیست. گذشته از همه ی اینها آنچه كه در فكر دیگران بوده دو چیز ممكن است كه منشأ توهم منافات بوده: یكی مندرجات كتاب مقدس و دیگری رسوخ فكر یهودی. ما قبلاً ثابت كردیم كه مندرجات كتاب مقدس اینقدرها دخالت ندارد و حتماً آن فكر یهودی دخالت داشته است. بعلاوه اصل انتخاب طبیعی و اصل تأثیر محیط در نظریه ی موتاسیون محكوم شد و بر فرض صحت و درستی نیز با اصل توجه به كمال و غایت و تنظیم و هدف گیری منافات نداشت بلكه بدون آن صورت پذیر نبود.
جلد دهم . ج1، ص: 339
11. ظاهر این است كه در نظریه ی داروین موضوع موروثی بودن صفات اكتسابی دخالت ندارد، بلكه موروثی بودن صفات فردی و اختصاصی دخالت دارد. بنابراین نظریه ی جدید ژنتیك از این نظر ضربه ای بر لامارك هست و بر داروین نیست.
12. اینها در نظریه ی جهش می گویند كه: «جهش هیچ گونه ارتباطی با محیط نشان نمی دهد. » آیا لازمه ی نظریه ی علیت غائیه ی ما این است كه حتماً باید وابستگی با محیط داشته باشد یا نه؟ البته نه. ما راجع به اصل احتیاج مدعی هستیم كه احتیاجاتی كه محیط تولید می كند یك احتیاجات عَرَضی است و نظیر آلات و ابزار است كه وجودشان استتباعی و استجراری است. یك احتیاج فلسفی داریم و آن این است كه بر فرض اینكه احتیاجات عرضی و احتیاجات محیط همیشه یكنواخت باشد باز روی اصل حركت جوهری فوران و جوششی در داخل موجود زنده هست كه او را به سوی كمال وجود و اشتداد وجودی و تجرد و تجمع و كمال می كشاند. آن كمال، كمال واقعی و مطلق است نه كمال نسبی. مثلاً شاخ برای كرگدن و شاخك برای مورچه كمال نسبی است ولی حس و شعور و ادراك، كمال مطلق است نه نسبی. كمال مطلق از اصل احتیاج مطلق كه رمز بزرگ عالم است و از شوق هیولا به صورت و سرّ عشق سرچشمه می گیرد و ربطی به این احتیاجات عرضی ندارد. احتیاجات عرضی و تطبیق كردن موجود زنده خود را بر این احتیاجات و خلق اعضا و ابزار، همه به تبع نیروی حركت به سوی كمالی است كه در مجموع عالم هست و البته در مجموع عالم نمی توان احتیاجات ناشی از محیط را كه این اندازه محدود و كوچك است و نسبی است فرض نمود. از اینجا می توان نظریه ی قرآن را كه تمام موجودات را متحرك به سوی كمال مطلق می داند فهمید كه چقدر عظیم و بزرگ و نامحدود است و تنها قرآن است كه می تواند این طور نظر بدهد، نه این بیچاره ها كه در هر قدم، محسوس است كه می افتند و برمی خیزند و عاجزانه و حیران و مردد، افتان و خیزان به حركت خود ادامه می دهند.
جلد دهم . ج1، ص: 340
13. «مكتب تشیع» سالانه، صفحه ی 376: داروین هرچند قائل به اصل انتخاب طبیعی شد ولی اصالت نیروی حیاتی را قبول كرد.

نظریه ی تكامل انواع، موضوع اصالت حیات و حكومت حیات را بر ماده تأیید كرد. داروین هرچند انتخاب طبیعی را صرفاً نتیجه ی تغییرات اتفاقی و تصادفی. . . (رجوع شود) و هم گفته شد كه تحقیقات جدید بدون توجه به اینكه بخواهند اصالتی به حیات بدهند و به اصطلاح جنبه ی ماوراء الطبیعی به او بدهند، دادند. در آن مقاله منظور اصلی این بود كه ماده و زندگی در عین اینكه وحدتی تشكیل می دهند دو درجه از هستی هستند و هر درجه ای خاصیتی مخصوص به خود دارد. در آنجا تحلیلی به عمل آمد از لحاظ شناختن نحوه ی واقعیت حیات و حكومت درجه ی عالی بر درجه ی دانی. در مقاله ی سالانه رابطه ی حیات را با ماده سنجیدیم و در مقاله ی سه ماهه ی اول رابطه ی حیات را با ماوراء الطبیعه تحت مطالعه قرار دادیم. ما در مقاله ی سالانه همین قدر گفتیم حیات جنبه ی ماوراء الطبیعی دارد. در مقاله ی سه ماهه كیفیت رابطه اش را با اراده از نظر قرآن سنجیدیم. در مقاله ی سه ماهه گفتیم كه الهیون مبدأ و منشأ حیات را بیرون از ماده می دانند و مادیون خود ماده را خالق و آفریننده ی حیات می دانند و قرآن منطق خاصی دارد در این باب. پس در مقاله ی سالانه گفتیم كه حیات خاصیت و مخلوق و معلول ماده نیست، بلكه كمال و فعلیت ماده است و در مقاله ی سه ماهه گفتیم معنای اینكه حیات جنبه ی ماوراء الطبیعی دارد نه این است كه طبیعت نیست، بلكه افاضه ای از ماوراء طبیعت است و قرآن منطق مخصوصی در این زمینه دارد.
14. ما در اینجا نمی خواهیم وارد یك مسئله ی مربوط به زیست شناسی بشویم و نظیر اشتباهی كه هم الهیون و هم مادیون كرده اند اشتباه كنیم، بلكه فعلاً می خواهیم طرز فكرها و طرز استنباطها را در اینجا مورد دقت قرار دهیم. در مقاله ی سه ماهه گفتیم در استناد حیات به اراده ی خالق معمولاً محل بحث را زنده ی اول قرار می دهند و این یك طرز فكر یهودی است و حالا می خواهیم ببینیم
جلد دهم . ج1، ص: 341
همین طرز فكر یهودی در مسئله ی تكامل و طرز استنباط آن، تمام دخالت داشته یا كمی دخالت داشته یا هیچ دخالت نداشته است.
15. ما مخصوصاً در مقاله ی سه ماهه گفتیم ما نمی خواهیم خالق را در میان مجهولات خود جستجو كنیم و این طرز فكر را دور می اندازیم. ما از طریق مثبت و معلوم می خواهیم وارد شویم. اكنون اشكالاتی كه بر نظریه ی داروین شده، بعضیها حمایت از همان فكر یهودی است و بعضی از اشكالات هم حمایت از فكر منفی است. البته ممكن است توهم شود كه حمایت از كتاب مقدس است ولی ثابت خواهیم كرد كه این طور نیست. جالب این است كه حمایت از همان فكر یهودی و از همان فكر منفی است.
16. تاریخ علوم ص 686، خلاصه: در نظریه ی لامارك محیط و اثر آن زیاد دخالت داشت ولی داروین كه متوجه انتخاب مصنوعی شد، دید بدون اینكه محیط تغییر كند تكامل پیدا می شود. پس گفت نظیر انتخاب مصنوعی، در طبیعت هم انتخابی صورت می گیرد.
17. رجوع شود به تاریخ علوم صفحات 701. . . راجع به آغاز حیات.
18. در ص 707 تاریخ علوم می گوید:
(در انتهای قرن نوزدهم) فتوحات جدیدی كه در حیات شناسی به دست آمده و بخصوص هجوم آن به معبد مقدس روان شناسی، انقلابی ایجاد كرده است. بنیاد این انقلاب در هنگامی گذارده شد كه داروینیسم وضع خود را مستحكم كرد و جهان دانش به دو گروه متمایز تقسیم شد: یك قبیله طرفدار فلسفه ی مكانیكی و تغییر تدریجی انواع و ضد مذهب، و یك قبیله ی كوچك هواخواهان نیروی حیاتی و ثبات انواع و طرفدار مذهب.
از اینجا می توان فهمید كه فلسفه ی مكانیكی و جبر علّی و معلولی
جلد دهم . ج1، ص: 342
و رابطه ی طبیعی حوادث و تغییر تدریجی انواع و ضد مذهب بودن از یك طرف، و نظریه ی ثبات انواع و وجود نیروی حیاتی و طرفداری مذهب از طرف دیگر، در مقابل هم قرار گرفته بودند. اصلاً در فكر اروپایی، اصالت نیروی حیاتی مرادف با ثبات انواع و عدم تكامل بوده. (رجوع شود به نمره ی 28)
19. در صفحه ی 749 تاریخ علوم از ساموئل باتلر (1835- 1902) نقل می كند كه گفته: «مرغ فقط وسیله ای است كه تخم آن را ابداع كرده است. » ایضاً قبل از آن در همان صفحه از قول اگوست ویزمان نقل می كند:
بدن از دو قسمت متمایز تشكیل یافته است: مجموعه ی سلولهای مولّد یا جوانه- كه اخلاف موجود از آن به وجود می آیند- و بقیه ی وجود شخص. عامل پایدار ماندن وجود و نوع، همان جوانه است و سایر قسمتهای بدن در واقع لفافه ی پژمرده شدنی آن می باشند و عمل آنها فقط جای دادن به این قسمت مولّد است.
20. در صفحه ی 750 تاریخ علوم بعد از اشاره به نظریه ی ژنتیك جدید می نویسد:
چون تكامل را نمی توان دیگر به تأثیر محیط خارجی نسبت داد (آن طور كه لامارك می گفت، زیرا محیط بر سلولهای مولّده تأثیر ندارد) باید قبول كرد كه آن نتیجه ی یك انتخاب است و چون جوانه یا تخم مولّد در داخل خود جسم مجزا از سایر قسمتها قرار دارد، پس باید چنین نتیجه گرفت كه این انتخاب در داخل خود تخم انجام می گیرد (برخلاف نظریه ی داروین كه انتخاب در بیرون انجام می گیرد) . طبق عقیده ی كییوم رو (1850- 1924) مسابقه ی حیاتی مابین قسمتهای مختلف
جلد دهم . ج1، ص: 343
دستگاه بدنی واحدی انجام می گیرد.
21. چقدر نامربوط است كه بگوییم و مشكل بشماریم (مثل فروغی) كه داروینیسم مخلّ به اخلاق است و نامربوطتر از آن این است كه بگوییم داروینیسم خود یك مكتب اخلاقی دارد (مثل مرجوری گرن در مجله ی سخن، ترجمه ی آرام) .
22. راست می گویند كه داروینیسم دین است، زیرا خاصیت تعصب كه معمولاً در ادیان است در آن پیدا شده. مثلاً مرجوری گرن در ص 1069 «سخن» از روی تعصب تأویل می كند.
23. به عقیده ی لامارك تأثیر محیط در تكامل مؤثر است و به عقیده ی داروین انتخاب طبیعی می شود و به عقیده ی ما ایندو بر فرض تأثیر، در تكامل نسبی و عرضی مؤثرند نه در تكامل ذاتی و جوهری، و اصلاً باید حساب كرد كه تكامل مطلق داریم یا اینكه تمام تكاملها نسبی است.
24. تئوری تشكیل قبلی: از تاریخ علوم صفحه ی 388 معلوم می شود كه اولین بحثی كه راجع به این موضوع شده موضوع تئوری تشكیل قبلی بوده.
25. در صفحه ی 531 تاریخ علوم می نویسد:
كوویه قائل به كاتاتروفیسم شد و در تعبیر آن می گوید: انواعی در ادوار مختلف زمین شناسی می زیسته اند، در نتیجه ی یك سانحه و بلیه ی عمومی نابود شده اند و در تعقیب آن، ساكنین جدیدی برای جهان خلق! كرد.
در اینجا باید پرسید چرا كوویه به اینجا كه می رسد تعبیر به خلق می كند؟ اینها از نظر تحلیل ریشه های افكار، بسیار نتیجه بخش است.
26. لویی آگاسیس شاگرد متعصب كوویه بوده. (تاریخ علوم، صفحه ی 532)
جلد دهم . ج1، ص: 344
27. در تاریخ علوم صفحه ی 695 تحت عنوان «جدال ترانسفورمیسم» بعد از مقدمه ای به اینجا می رسد:
فریادهای خشم و غضب علیه كلیسا بلند شد و بزرگترین ماشین جنگی را كه در دست بود وارد خط اول جبهه كردند.

این ماشین جنگی عبارت از مكتب تغییر شكل تدریجی (ترانسفورمیسم) بود.
بعد در صفحه ی 697 شرحی از هاكل و روحیه ی ضد الوهیت او می نویسد و اینكه او بود كه وارد سلسله ی انساب انسان شد و حتی از شنیدن نام خدا احتراز داشت. چه رابطه ای بوده بین پیدا كردن اجداد انسان و روحیه ی ضد خدایی هاكل. چرا هاكل به خود اجازه نمی داده كه بعد از آنكه بر او ثابت شد كه مندرجات كتاب مقدس درست نیست، قائل به خلق تدریجی بشود و منكر خدا نشود؟ مگر حتماً اگر مندرجات كتاب مقدس درست نبود باید عقیده ی علمی و فكری یك نفر هم ضد خدایی باشد! (ص 698) . در صفحه ی 699 می گوید:

افسوس بعد از وفات هاكل علم این امیدهای بیجا. . .
در صفحه ی 701 وارد یكی از هفت مشكل اساسی جهان (مسئله ی پیدایش حیات) می شود، تا آنجا كه در صفحه ی 702 می رسد به اینجا كه پس باید به حكم اجبار بر آفرینش خداوندی متكی شویم؟ . . .

چون علم مُنْبَت [1]نه آفرینش می پذیرد و نه تولید خود به خود، بنابراین باقی می ماند. . .
28. عطف به نمره ی 6، در تاریخ علوم صفحه ی 707 می نویسد:
. . . جهان دانش به دو گروه متمایز تقسیم شد: یك قبیله، طرفداران فلسفه ی مكانیكی و تغییر تدریجی انواع و ضد
جلد دهم . ج1، ص: 345
مذهب و یك قبیله ی كوچك هواخواهان نیروی حیاتی و ثبات انواع و طرفدار مذهب.
در اینجا ملازمه بین ثبات انواع و طرفداری از مذهب تا حدی درست و مستند به كتاب مقدس! ولی ملازمه بین نیروی حیاتی و ثبات انواع از كجا؟ چرا فلسفه ی مكانیكی جنبه ی ضد روحی دارد؟ چرا قانون علیت ضد اصالت نیروی حیاتی شناخته شده؟ همه ی اینها چیزهایی است كه شبح مخوف آن فكر یهودی را نشان می دهد.

(رجوع شود به نمره ی 18)
29. در صفحه ی 708 مختصری از فلسفه ی اسپنسر را شرح می دهد.

در صفحه ی 709 مختصری مجدداً از فلسفه ی هاكل.
30. فخر رازی می گوید دو نحو استدلال انبیا داشتند: خلق و هدایت.

[1] [این طور خوانده شد. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است