1. نظریه ی دینی، مشیت الهی (بوسوئه) :
تاریخ به نظر من پهنه ی بازی اراده ی الهی است و هر حادثه درس
عبرتی است كه آسمان به زمین می دهد. من لوئی پانزدهم را
متوجه ساختم كه انقلابها از جانب خداست برای تعلیم فروتنی
به پادشاهان
[1].
جلد دهم . ج1، ص: 547
2. حركت دوری تاریخ:
هر فرهنگی تا حد شعر بالا می رود و بعد اقوام ابتدایی كه
اندیشه و حساسیت سست شان نكرده است به آن روی
می آورند و از میان می برند. این تسلسل در سیاست نیز هست.
حكومت رؤسای قبایل در میان اقوام بیابانگرد منجر به
حكومت اشرافی می گردد، زورگویی و انحصارطلبی در
حكومت اشرافی به انقلاب و دموكراسی می كشد و
هرج و مرج. . . (نظریه ی ویكو)
[2]3. تصادف: نظریه ی ولتر (ص 257)
4. عامل جغرافیایی
5. علم و دانش: تكامل و پیشرفت مدیون افراد بزرگ نیست،
بلكه نتیجه ی بر هم انباشته شدن دانش و معارف انسان و انتقال آن به
نسل بعد است.
6. عامل نژاد
7. عامل زور و نظامی (ص 277)
8. عامل اقتصاد:
عامل اساسی تاریخ در هر عصری اقتصاد است. طرز تولید و
پخش و تقسیم و مصرف ثروت و روابط كارگر و كارفرما به
طول زمان، جنبه های دیگر زندگی را از قبیل دین و اخلاق و
فلسفه و علم و ادبیات و هنر تعیین می كند. مجموع روابط
تولیدی، سازنده ی بنای اقتصادی اجتماع است و بنای اقتصادی
اجتماع پایه ی واقعی روبناهای قانونی و سیاسی است كه
شكلهای مختلف شعور اجتماعی در صورت نهایی خود به آن
جلد دهم . ج1، ص: 548
می رسد
[3].
سه دوره ی تاریخ: شكار و شبانی، كشاورزی و پیشه وری، صنعتی
و ماشینی
شعور مردم عامل زندگی شان نیست، بلكه برعكس زندگی
اجتماعی مردم شعورشان را می سازد. فرد می پندارد كه عقاید
و آراء و فلسفه و تعصبات حزبی و علایق هنری خود را با
استدلال منطقی بی طرفانه به دست آورده است و هرگز
نمی داند كه چگونه اوضاع اقتصادی در عمق خود پایه های
زندگی او را نهاده است و به همه ی این عقاید و افكار، شكل و
قالب می بخشد.
9. عامل تربیت (ص 280)