1. كلمه ی طول امل به حسب ظاهر معنای حقیقی مطابقش درازی آرزو
است، لهذا این اشكال پیش می آید كه چه مانعی دارد آرزوی انسان نسبت به
اموری كه لااقل مباح است دراز باشد. اگر مورد آرزو مباح نباشد كه قصر امل
نیز بد است بلكه اصلاً نباید خطور گناه هم در دل آدمی باشد- همان طوری
كه از عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام مروی است كه گفت: دیگران گفتند
گناه نكنید، من می گویم كه فكر گناه هم در دل خود خطور ندهید- و اگر مورد
آرزو مباح است چه مانعی دارد شرعاً كه مثلاً آدمی آرزو داشته باشد كه مثلاً
نسل دهم خود را هم ببیند، یا فلان درخت كه كاشته یا مزرعه كه آباد كرده
ثمره ی آن را ببیند و یا آرزو داشته باشد كه مثلاً حالا كه سال 1340 است تا
سال 1400 یا 1440 یعنی صد سال دیگر در این دنیا زنده باشد و این دنیا را
تماشا
كند و از مواهب آن بهره مند شود. (آرزوی پنجاه
سال حج) .
خصوصاً اگر مورد آرزو مستحب و
مستحسن باشد مثل اینكه آرزو داشته باشد كه پنجاه سال و شصت سال
متوالی به حج خانه ی خدا موفق شود و گاه اتفاق افتاده كه ائمّه علیهم السلام دعا
جلد یك . ج1، ص: 33
كرده اند كه فلان شخص چنین توفیقی حاصل كند، نظیر آنچه درباره ی یكی از
اصحاب اجماع كه ظاهراً حماد بن عیسی است چنین امری واقع شده-
مراجعه شود- و یا آرزو داشته باشد كه عمر طولانی پیدا كند تا فلان امر خیر
و مؤسسه ی خیر از قبیل تألیف كتاب مفیدی یا سعی در تعلیمات و
اصلاحاتی به پایان برسد. ما می بینیم مؤلّفین عالیقدری همیشه آرزو
می كنند كه خداوند به آنها عمر بدهد كه بتوانند كار مهمی كه پیش گرفته اند
به پایان برسانند.
البته قدر مسلم این است كه اگر مورد آرزو مقدس و عالی باشد هراندازه
احتیاج به طول مدت داشته باشد مذموم نیست بلكه باید گفت اگر مورد
آرزو مقدس و عالی باشد دیگر- همان طوری كه در بعضی یادداشتهای «طول
امل» گفتیم- داخل در طول امل نیست، داخل در اوج و ارتفاع امل است
هرچند آن اوج و ارتفاع مستلزم طول و عرضی بالتبع هم باشد، زیرا كسی كه
مثلاً هدفش اصلاح اجتماع است از طرفی نقشه و زمان می خواهد و از طرف
دیگر توسعه و بسط و تقسیم كار و انشعاب شعب و تكثیر افراد می خواهد
ولی همه ی آنها داخل در یك تشكّل و یك نظام می شوند و همه ی آنها به منزله ی
مواد مركّبی هستند كه آن هدف عالی صورت آنهاست.
پس یك مطلب اینكه طول امل در مباحات فی حد ذاته ممنوع و حرام
نیست. مطلب دیگر اینكه در تربیت اسلامی كوشش می شود كه از امتداد
یكطرفی آرزو كاسته شود و توجه آرزو به سوی بالا و هدفهای مقدس باشد.
ولی از نظر فقهی طول امل به معنی ای كه گفته شد عیب و نقص و حرام
نیست و نباید ممنوع شناخته شود. اما وقتی كه ما به دستورهای دینی
مراجعه می كنیم می بینیم كه طول امل یك امر مذموم و تقریباً حرام یا
مستلزم امر حرامی است و نباید انسان طول امل داشته باشد؛ طول امل
منشأ نسیان آخرت و در ردیف هواپرستی محسوب شده. پس باید دید
چگونه باید تفسیر كرد؟ .
یك تفسیر این است كه بگوییم نهی از طول املِ یك نهی نیز نهی است
و اگر انسان از این امر مباح پرهیز بكند بهتر است ولی این درست
جلد یك . ج1، ص: 34
نیست،
چرا و به چه جهت اولویت دارد؟ بلكه می توان گفت اولی این است كه انسان
چنین آرزویی داشته باشد زیرا بهتر و محكمتر و بااطمینان تر كارهای
شخص خود را انجام می دهد و به هرحال اولویتی برای قصر امل به این
معنی نمی توان پیدا كرد.
تفسیر دیگر این است كه بگوییم مقصود از امل، امل بقاء است، یعنی
آرزوی اینكه زیاد زنده بماند (نه آرزوی اموری كه مستلزم طول عمر است)
و مقصود از طول امل بقاء، این است كه آدمی همیشه چنین فرض كند و
عملاً چنین رفتار كند كه وقت برای كارهای لازم هنوز باقی است كه از آن
می شود به «اصل دیر نمی شود» تعبیر كرد. مثلاً انسان احساس می كند كه
ملكات عالیه ای كه باید تحصیل كند و یا یقینی كه لازم است داشته باشد كه
لااقل عندالموت ایمانش مستودع نباشد و به عبارت دیگر مستعد موت
(
استعد لسفرك. . .
والاستعداد للموت قبل حلول الفوت) نیست، مثلاً دیون
الهی و مردمی را باید ادا كند، باید توبه كند، باید از خودش صدقه ی جاریه
باقی بگذارد از تألیف یا تأسیس مؤسسات خیریه و غیره، و می داند كه همه ی
اینها كارهای لازمی است و آدمی دوبار به این دنیا نمی آید و دنیا مزرعه ی
آخرت است و فرصت سلامت و شباب و عمر را باید مغتنم شمرد كه
«انّ
لربّكم فی أیّام دهركم نفحات ألا فتعرّضوا لها» و آنگاه انسان به پیروی از
«اصل دیر نمی شود» و «هنوز وقت باقی» است نفحات زودگذر و فرّار
رحمات الهی را از دست بدهد و تأخیر كند. این است كه مذموم و ممنوع و
بلكه حرام است زیرا مقدمه ی حرام است. دستورهای مذمّت طول امل همه
متوجه این جهت است كه از نظر وظایف لازم فرض اینكه دیر نمی شود و
آینده هم متعلق به ماست دروغ است و باید گفت:
«قم واغتنم الفرصة بین
العدمین» (رجوع شود به یادداشتهای عمر) . از این نظر باید احتمال نیامدن
فردا و احتمال مشغول بودن فردا یعنی احتمال كار و عدم فراغت و احتمال
سالم نبودن فردا و احتمال ضعیف بودن فردا و احتمال پیر و فر توت بودن
را بر احتمال نبودن مقدّم و به تعبیر اصولیین آن احتمال را كالعدم فرض كرد
و گفت:
«الغ احتمال البقاء واحتمال الفراغ و احتمال السّلامة و احتمالجلد یك . ج1، ص: 35
القوّة و
احتمال الشّباب» و باید گفت:
«اغتنم خمساً قبل خمس: حیاتك قبل موتك و
فراغك قبل شغلك و صحّتك قبل مرضك و قوّتك قبل ضعفك و
شبابك قبل هرمك» . یعنی از این نظر باید محتاط بود مثل كسی كه
می خواهد به سفری برود و دو ساعت كار لازم قبل از سفر دارد و می تواند
بگذارد آن كار را برای دو ساعت آخر وقت، ولی احتیاط می كند و احتیاط
تمكن در آن وقت را الغاء می كند و چند روز قبل آن كار را انجام می دهد.
اخباری كه در نهی از تسویف وارد شده همه مفسّر طول املِ مذموم
است. در (جامع السعادات) ج 3 ص 33 می گوید: «و قد ورد ان اكثر الناس
صیاحهم من سوف، یقولون واحزناه من سوف» . كلمه ی «تسویف» از «سوف»
اخذ شده. پس طول امل همان تسویف به امل است یعنی فرض ادامه ی وقت
و فرصت و الغاء احتمال موت یا شغل یا مرض یا غیره و به عبارت دیگر
«اصل دیر نمی شود» . در حدیث، خطاب رسول اكرم به ابوذر است:
«ایّاك
والتّسویف باملك فانّك بیومك لا بغدك» . علی علیه السلام فرمود:
«لا تكن
ممّن یرجو الاخرة بغیرالعمل و یرجّی التّوبة بطول الامل» . آیات امر به
مسابقه و مسارعه در عمل، همه نهی از طول امل است مثل
«وَ سارِعوا اِلی
مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ» سوره ی [آل عمران ] آیه ی [133] و ایضاً
«سابِقوا اِلی مَغْفِرَةٍ
مِنْ رَبِّكُمْ» سوره ی [حدید] آیه ی [21] . و چون نهی از طول امل نهی از فرض
بقاء فرصت برای عملهای فوتی است و دستور تأثیری در ریشه كن كردن
صفتی و یا ایجاد صفت مخصوص در نفس نیست بلكه به منزله ی اصل عملی
احتیاطی است، یعنی به منزله ی اصل احتیاط شرعی در شبهات بدویه است
مانعی ندارد كه از نظر دیگر و برای منظور دیگر اصل عملی در جهت خلاف
باشد، مثلاً از نظر انجام كارهای فوت شدنی اصل عملی بر عدم بقاء عمر
باشد ولی از نظر انجام كارهایی [كه ] اگر شروع شود انجام آنها وقت لازم
دارد و اگر آدمی بداند كه عمر نمی كند دلسرد می شود و یا شروع نمی كند،
مثل كتابی كه مشغول تألیف اوست و یا حتی عمل مباحی از قبیل
ساختمان یا اصلاح زراعت و غیره، مانعی ندارد كه انسان بنای عمل خود را
بر بقا بگذارد و
جلد یك . ج1، ص: 36
حتی از این نظر شرعاً ممدوح باشد كه بنا را بر بقا بگذارد و
درواقع اصل بقا را به كار برد، برخلاف اول كه اصل عدم بقا را به كار می برد.
حقیقت هم باید همین طور باشد چون لازمه ی اصل احتیاط این است كه در
برخی موارد و برای برخی جهات احتیاط در اصل عدم بقاست و در برخی
موارد مقتضای اصل احتیاط اصل بقاست. با این بیان معلوم می شود كه
حدیث معروف:
«كن لدنیاك كأنّك تعیش ابداً وكن لاخرتك كأنّك تموت
غداً» معنایش این است كه از نظر كارهای دنیا بنا را بر اصل بقا بگذار و از
نظر كارهای اخروی بنا را بر اصل عدم بقا بگذار. این حدیث [را] اخیراً در
سالهای پیش كه نهضتی در اصلاحات واقع شد در بعضی جراید و مجلات
به عنوان دعوت به دنیا و حتی ترك آخرت! (علی الظاهر) معنی كرده بودند.
در قدیم كه حكومت مطلق در این مسائل با تصوف بود به معنی
سهل انگاری و بی اعتنایی به كارهای دنیا كه هرچه فوت شود بهتر، معنی
می كردند. ولی در (وسائل) ج. . . صفحه. . . تحت عنوان. . .
[1]:
2. عطف به صفحه ی پیش، نمی توان گفت كه مقصود از دنیا در جمله ی
«كن
لدنیاك كأنّك تعیش ابداً» استفاده های حرام و یا لعب و لهو و مباحات
وقت تلف كن است كه در این آیه آمده است:
«اَنَّمَا الْحَیوةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ
زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِی الْأموالِ وَالْأوْلادِ. . . » زیرا می دانیم منطق دین
درباره ی چیزهایی كه آنها را دفع می كند به قدری صریح و جدی است كه هرگز
با زبان تعلّل سخن نمی گوید.
3. همان طوری كه در سخنرانی شب 20 محرم 78 گفته ایم از این حدیث
دو تفسیر شده. در وقتی كه زندگی دنیا حالت جزر داشته و روگردانده بود از
مردم و شرایط سخت بود تصوف رایج شد و این حدیث به معنی ترك مطلق
دنیا تفسیر شد. بعد در عصر جدید كه دنیا جمال خود را نشان داد و در كامها
شیرین شد و حالت مدّ به خود گرفت و آن افكار افراطی جزر پیدا كرد
گروهی گفتند كه مقصود این است كه
جلد یك . ج1، ص: 37
معاش بر معاد مقدم است، اول
دنیاست بعد آخرت، دنیا دردست توست و آخرت به دست خدا. هر دو
منطق غلط است. پیغمبر نه آمده است برای لاقید كردن و خراب كردن اساس
حیات و نه آمده از برای فراموشاندن آخرت و تهییج شهوات دنیا.
4. همان طوری كه در سخنرانی 20 محرم 78 گفته ایم ما چهارجور
زندگی داریم: زندگی لادینی احمقانه، زندگی لادینی عاقلانه، زندگی
رهبانیت یا دینی احمقانه، زندگی صحیح دینی. مثالی ذكر می كنیم. فرض
كنید شخصی از خانه ای می خواهد به خانه ی دیگر منتقل شود و حتماً هم
منتقل خواهد شد ولی نمی داند كی منتقل خواهد شد. احتمال می دهد
همین فردا منتقل شود و احتمال می دهد سی سال یا چهل سال دیگر منتقل
شود، اختیار در دست او نیست. در اینجا احتیاط حكم می كند كه از نظر
خانه ای كه در آن هست بنا را بر بودن و ادامه بگذارد و فرض نكند كه من فردا
می روم پس چرا فلان جا كه شكاف برداشته اصلاح كنم یا اگر مثل خانه های
قدیم پشت بامش كاهگل لازم دارد كاهگل كنم یا كارهایی در این خانه
می شود انجام داد، دیگر دست بكشد و به انتظار آن خانه بنشیند. احتیاط از
این نظر اقتضا می كند كه بنا را بر بودن بگذارد و احتیاط از نظر خانه ای كه
می خواهد به آنجا منتقل شود این است كه باید بنا را بر زود منتقل شدن
بگذارد، مثلاً اگر اشكالی از لحاظ سند و غیره در كار است نگذارد فوت شود.
در دنیا و آخرت نیز چنین است. از لحاظ كارهایی كه وقت وسیع لازم دارد و
با فرض كمی وقت نباید ادامه داد مثل تألیف كتاب و تأسیس مؤسسات
وسیع، باید بنا را بر بقا و بودن گذاشت و از لحاظ كارهای فوتی مثل توبه و
اصلاح نفس و تأدیه ی دیون و غیره باید بنا را بر رفتن گذاشت.
آن چهار نوع زندگی این است: زندگی لادینی احمقانه این است كه بنا بر
استفاده از «آن» و دم نقد بگذارند و تنها به هوسهای موقت قناعت كنند، هیچ
فكر آینده در كار نباشد مثل كسی كه فرض می كند فردا از این خانه می روم و
چرا فكر آینده را بكنم. زندگی لادینی
جلد یك . ج1، ص: 38
عاقلانه این است كه تنها در فكر
هوسهای آنی نباشد، فكر آینده و احتمال اینكه در آینده هم هستم وجود
دارد
[2]. زندگی رهبانیت یا دینی احمقانه این است كه بنا را از لحاظ دنیا بر
رفتن بگذارند و دست از همه چیز، هم از هوسها (به ملاحظه ی آخرت) و هم از
نقشه های وقت دار (به ملاحظه ی انتظار مرگ) بكشند و به گوشه به انتظار مرگ
بنشینند. زندگی صحیح دینی این است كه از نظر كارهای وسیعی كه باید در
دنیا انجام دهد بنا را بر بقا بگذارد و دست به كارهای وسیع بزند و از نظر
كارهای فوت شدنی بنا را بر عدم بقا و رفتن بگذارد.
و باز همان طوری كه در آن سخنرانی گفته شد طول امل و هوسهای دور
و دراز داشتن یك مطلب است و احتیاط و دوراندیشی و مآل اندیشی نسبت
به آینده مطلب دیگری است. پس توجیه ما را در جمله ی
«كن لدنیاك كأنّك
تعیش ابداً» نباید به معنی امر به طول امل توجیه كرد. ای بسا افراد كه اهل
حزم و دوراندیشی نیستند ولی اهل هوا و هوسهای آنی هستند، و هم اهل
طول املند و هم عرض امل، زیرا املِ وعده های بی منطق و مغروركننده ی
شیطانی است
(یَعِدُهُمْ وَ یُمَنّیهِمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ اِلاّغُروراً)و برعكس،
افرادی دوراندیش و عاقبت اندیش و محتاط هستند كه طول امل و عرض
امل ندارند و اهل هوا و هوس نیستند. پس جمله ی فوق اصالة الاحتیاط است
نه تشویق به طول امل و عرض امل.
[1] . [در اینجا مطلب به طور ناقص آمده است. ]
[2] . می توان این گونه زندگانی را خیّامی، و زندگی لادینی عاقلانه را اپیكوری خواند.