در كتاب (الجزایر و مردان مجاهد
[1]) صفحه ی 78 می نویسد:
«بوته ی گلی را در نظر بگیرید كه در كوزه ی تنگ و محدودی كِشته
شده. ریشه های این گل در مقام گسترش به دیواره های سخت
و خشك كوزه كه می رسند نه تنها دیگر قادر به جلو رفتن و
محكم شدن نیستند بلكه دیوارهای خشك و داغ و
آفتاب خورده ی كوزه، آنها را افسرده و بی رمق می سازد و
درنتیجه برگهای ظریف و زیبای گل پژمرده و افسرده، زرد و
رنگ پریده و خشكیده و معدوم می شود. همان شاخه ی
جلد یك . ج1، ص: 116
گل را
فرض كنید در زمین آماده و مرطوب باغچه كشته اید. شرایط
برای پهن شدن و نیروگرفتن ریشه مساعد و موجود است. بها و
رونق، جمال و شكوه برگهای عطرآگین چنین گلی چشم دل
شما را روشن و مشام جانتان را معطر می سازد. » .
آزادی برای
زمینه ی رشد
عقلی و فكری:
رشد عقلی و فكری و ترقی سطح شعور و ادراك هر قومی نیز
دائرمدار میزان آزادی تفكر و امكان تبادل فكر و نظر آن قوم است
[2]
نبودن آزادی و تمركز قدرت در یك نقطه طبعاً سبب پیدایش
جماعتی به نام اطرافی می شود كه گرد مركز قدرت جمع می شوند و با
مداهنه و تملق كه خوشایند طبیعت آدمی است، كسب قدرت و
درنتیجه تحصیل قدرت و نفوذ می كنند و امور را طبق دلخواه و منفعت
خود می چرخانند. در چنین جامعه ای به جای اینكه تقوا و لیاقت
سبب ترقی و ترفیع باشد، نزدیكی به مركز قدرت پایه و اساس
همه چیزاست.
فرق تربیت،
امنیت، آزادی:
همان طور كه در ورقه های «آزادی معنوی» گفته ایم، رشد و
تكامل موجود زنده، هم نیازمند است به شرایط تربیتی و هم به امنیت
از ناحیه ی اموری كه حیات و یا شرایط و مواهب حیات را تهدید
می كند و هم به آزادی یعنی اینكه مانع در كار نباشد.
ولی مطلق عدم المانع به اصطلاح فلسفی آزادی نیست
[3]، دو شرط دارد تا آزادی اطلاق شود. یكی اینكه آن مانع قبلاً وجود داشته و
سپس آزادی از آن حاصل شده و یا اینكه شأنیت گرفتاری در قید و
بند آن وجود دارد و در عین حال انسان خود را از آن بركنار داشته
است
[4].
فرق میان
موانع فعل و
موانع فاعل در. مفهوم آزادی:
دوم اینكه در مورد هر مانعی یعنی عدم هر مانعی آزادی نیست،
مثلاً موانع فعل از قبیل یك سیل كه مانع عبور از رودخانه است، نبودن
آنها آزادی نیست، بلكه در مورد موانع فاعل یعنی چیزهایی كه قوای
جلد یك . ج1، ص: 117
ظاهری یا باطنی فاعل [را] دربند و محدود می كند اطلاق می شود و
بعد خواهیم گفت حتی صرف عدم مانع فاعلی نیز در آزادی كافی
نیست. آزادی یك مفهوم اثباتی است به معنی عصیان و تمرد و
پرخاشگری در مقابل هر مانعی و محدودیتی برای تكامل انسان، و از
همین جا رابطه ی آزادی و شجاعت و همچنین رابطه ی آزادی و جهاد به
مفهوم صحیح یعنی دفاع از حیثیات انسانی روشن می شود (ر. ك:
كتاب (جهانی از خودبیگانه) ) .
دو ركن آزادی:
همچنانكه در ورقه های «عوامل آزادی» گفته ایم آزادی دو ركن
دارد: عصیان و تمرد، دیگر تسلیم و انقیاد. بدون عصیان و تمرد ركود
و اسارت است و بدون تسلیم و انقیاد و اصولی بودن هرج و مرج
است.
البته این دو ركن مربوط است به آزادی از جنبه ی درونی و انسانی و
اوبژكتیو، یعنی روح آزاد و آزادیخواه باید دارای این دو ركن و این
دو عنصر باشد. كلمه ی طیبه ی
«لااله الاّ اللّه» مشتمل بر هر دو ركن است. و
الاّ تنها نبودن مانع بدون آنكه شور و عشقی به حركت باشد كافی
نیست، همچنانكه آزادی را به معنی امری كه قبلاً وجود داشته نباید
فرض كرد بلكه به معنی امری كه باید آن را تحصیل كرد، پس ناچار
نیازمند به روح پرخاشگری و كفر است كه
«فَمَنْ یَكْفُرْ بِالطّاغوتِ وَ
یُؤْمِنْ بِاللّهِ» . پس درحقیقت روح آزادی یك روح اثباتی است.
تفاوت آزادی
انسان و حیوان:
به عبارت دیگر از نظر نبات و حیوان كه خود مسؤول ساختن
خود نیستند، آزادی یعنی صرف رهایی از موانع رشد و فعالیت، ولی
از نظر انسان كه خلیفة اللّه و موجود مكلّف و مسؤول است آزادی
یعنی پرخاشگری از یك طرف و تسلیم و انقیاد و انضباط از طرف
دیگر.
در ورقه های «عوامل آزادی» گفته [شد] كه آزادی از دو عنصر
فراهم می شود: عصیان و تسلیم، و این دو عنصر وابسته به یكدیگر
است؛ نه آن تسلیم بدون این عصیان میسر است و نه این عصیان
بدون اتكاء به آن تسلیم عملی است.
جلد یك . ج1، ص: 118
بحث از اینجا باید آغاز شود كه آزادی یك گوهر باارزش و
بسیار گرانبهایی است برای بشر. بشر در قرون اخیره به اهمیت و
ارزش و گرانبهایی آن پی برد (یعنی بیشتر پی برد) و برای تحصیل و
به دست آوردن آن فداكاریها كرد و خونها در این راه نثار كرد، تا
جایی كه سخن از این آمد كه نهال آزادی را فقط خون آزادیخواهان
می تواند آبیاری كند، یعنی همواره موانعی و آفاتی برای آزادی وجود
دارد كه این آفات را جز خون آزادیخواهان از بین نمی برد.
آزادی ارزش خود را ثابت كرده است تا جایی كه ضدآزادی ها
همواره ماسك آزادی به چهره می زنند. همیشه این طور است؛ یك
حقیقت و از آن جمله دین تا ارزش خود را كاملاً ثابت نكرده و تا
حكومتش مستقر نشده، با آن مبارزه می شود ولی همینكه ارزشش
ثابت و حكومتش مستقر شد، دشمن چهره ی خود را عوض می كند، از
كفر به نفاق رومی آورد، مقاصد ضد و مخالف خود را در زیر همان
نقاب انجام می دهد، یعنی از آن حقیقت به عنوان یك نقاب برای
چهره ی منحوس خود استفاده می كند. این یك مطلب.
مطلب دیگر این است كه جلو یك اشتباه كاملاً باید گرفته شود.
بعضی خیال می كنند آزادی یعنی از هر قید و شرط و تعهدی رها
بودن. خیر، این طور نیست. محال است كه موجودی اعم از انسان یا
غیرانسان در هیچ مداری خود را مقید نكند
[5]و هیچ حدودی را نپذیرد و بتواند مسیر تكاملی خود را طی كند. آزادی یعنی رهایی (و
از جنبه ی اثباتی رهایی یعنی حساسیت) از قیود و موانعی كه جلو رشد
و بروز استعدادها و تجلیات را می گیرد. انسان به حسب استعدادات
خدادادی از نظر فكری، فنی، جسمی، معنوی استعدادهایی دارد كه
باید بروز و ظهور كند. انسانهای دیگر نباید مانعی برای بروز آن
استعدادها بشوند. پس آزادی یعنی آزادی و رهایی از موانع و سدها.
اما انسان نیازمند به
جلد یك . ج1، ص: 119
یك سلسله نیروهای غریزی و اكتسابی است كه
برای تعالی او ضروری است، و آزادی از اینها یعنی فاقد بودن شرایط
تربیت و یا امنیت كه دو ركن دیگر تكامل موجود زنده هستند. مثلاً
عقل و فكر و اندیشه ی خوب یكی از آن شرایط است، ادب و اخلاق
یكی از آن شرایط است. بی عقلی و دیوانگی و یا بی ادبی و بی تربیتی
و هیپی گری و خود را از قید یك مغز سالم آزادكردن، آزادی نیست.
دیوانه ها آزاد نیستند و لهذا دیوانگی نقص است نه كمال. همه ی قیود
انسانی و ادب و تربیتها را كنار گذاشتن آزادی نیست.
مطلب دیگر این است كه همچنانكه در ورقه های «آزادی معنوی»
گفتیم، آزادی دو نوع است: درونی و بیرونی، به عبارت دیگر معنوی
و اجتماعی. آزادی معنوی رهایی از دیكتاتورهای درونی و
دشمنهای درونی و زنجیرهای درونی است كه مادر همه ی آزادیهاست
و آن به دو قسم منشعب می شود: رهایی اندیشه از خرافات و رهایی
اراده از تعلقات و وابستگیهای حیوانی
[1] . ر. ك: كتاب (جهانی از خودبیگانه) مقاله ی دكتر حمید عنایت درباره ی «تأملی در معنای
آزادی» .
[2] . پس فلسفه ی آزادی عبارت است از محیط مساعد برای رشد عقلی و فكری.
[3] . ر. ك: كتاب (جهانی از خودبیگانه. )
[4] . یعنی مفهوم رهایی و زنجیر پاره كردن و یا تسلیم زنجیرهای موجود نشدن در مفهوم
آزادی اخذ شده است.
[5] . و لهذا در ورقه های «عوامل آزادی» ص 4 گفته ایم كه آزادی دو ركن دارد: عصیان و
تسلیم.