در سرمقاله كیهان تاریخ /41/101 تحت عنوان «دیپلم و زندگی»
می نویسد:
«. . . استعمارگران وقتی آمدند شرق را گرفتند دیدند برای اداره امور از
جلد یك . ج1، ص: 186
اهل محل دستیارانی لازم دارند، اما در میان اهل محل كسی كه زبان و
عادات و كار آنها را بداند نبود. پس به فكر افتادند همان طوری كه بشر
برای استفاده خود بعضی از حیوانات را تربیت و اهلی كرده بعضی از
اهل محل را طبق مصلحت خود تربیت و به اصطلاح خودشان متمدن
كنند. یادم هست در سفر اولی كه به لندن رفته بودیم یك سیاهی هر
روز عصر در هایدپارك نطق می كرد و استعمار انگلیسها را مورد
حمله قرار می داد، انگلیسها دور او جمع می شدند، حرفهای او را گوش
می دادند و می خندیدند و می رفتند. روزی دو تا افسر به او گفتند اگر
انگلیسها نبودند تو الان مثل یك میمون در جنگل روی شاخه ی درختی
زندگی می كردی. گفت معلوم نیست آن روز خوشبخت تر نبودم. بعد
گفت راست است شما انگلیسها آدمها را متمدن می كنید اما به قدری كه
انسان حیوانات وحشی را اهلی كرده است. اسب را اهلی كرده كه سوار
شود، خر را اهلی كرده كه برایش بار بكشد، شما نیز این قدر ما را
تربیت كرده اید كه مثل خر برای شما كار كنیم و مثل اسب به شما
سواری دهیم. . . من در این باره مطالعه كرده ام و در تمام شرق دیده ام
كه هر جا اساس فرهنگ نهاده اند انگشتی در كار بوده كه آن را به
صورت یك كارخانه نوكرسازی درآورند. » .
راجع به خاصیت استعمار و مخصوصاً شكل جدیدش
(استعمار نو) رجوع شود به كتاب (الجزایر و مردان مجاهد) تألیف
حسن صدر و به مقدمه كتاب (سرگذشت فلسطین) و به (دو مذهب) تألیف
سید هادی خسروشاهی و به كتاب (التبشیر والاستعمار)