23. در (شرایع) و بعضی كتب دیگر در مسأله معروف قبول حكومت
از طرف جائر گفته اند: «ان امن [من ] اعتماد ما یحرم و قدر علی الامر بالمعروف
و النهی عن المنكر استحبت. » .
بعضی مثل شهید ثانی گفته اند: «وجبت» ، و از اینجا می توان فهمید
كه برای تحصیل قدرت در امر به معروف و نهی از منكر اجازه داده
می شود كه پستی و مقامی را كه وابسته به جائر است اشغال كنند (رجوع
شود به نمره 27) .
24. در میان شعرا و در اصطلاح قدیم خلافت عباسی كه ما تا
زمان. . . به دست آورده ایم، امر به معروف و نهی از منكر مخصوصاً نهی
از منكر «حِسبه»
[1]نامیده می شود و شاید به این علت كه حسبه به معنی
قربت است و این كار باید للّه فی اللّه باشد، و قبلاً گفتیم كه در آیه ی كریمه ی
قرآن بعد از
«اَلتّائِبونَ الْعابِدون» واقع شده است. شعرا زیاد از محتسب
نام برده اند. حافظ می گوید:
محتسب خم شكست و من سر او
سنّ بالسنّ والجروح قصاص
سعدی می گوید (گلستان) ، باب اول، ص 92) :
«چار كس از چار كس برنجد: حرامی از سلطان و دزد از پاسبان و
فاسق از غمّاز و روسپی از محتسب، و آن را كه حساب پاك است از
محاسبه چه باك است.
تو پاك باش ومدار از كس ای برادر باك
زنند جامه ی ناپاك گازران بر
سنگ»
ایضاً سعدی در باب دوم (گلستان) صفحه 117 می گوید:
جلد یك . ج1، ص: 256
«چندان كه مرا شیخ اجل شمس الدین ابوالفرج بن الجوزی ترك سماع
فرمودی و به خلوت و عزلت اشارت كردی، عنفوان شبابم غالب
آمدی و هوا و هوس طالب، ناچار به خلاف رأی مربی قدمی برفتمی و
از سماع و مجالست حظّی برگرفتمی و چون نصیحت شیخم یاد
آمدی، گفتمی:
قاضی ار با ما نشیند برفشاند دست را
محتسب گر می خورد معذور
دارد مست را»
.
مولوی می گوید
[2]:
محتسب در نیم شب جایی رسید
در بن دیوار مردی خفته دید
خلاصه حكایت این است. . .
و اما فقها و علما: .
فقهای اهل تسنن معمولاً امر به معروف و نهی از منكر را تحت
عنوان «الحسبة» ذكر می كنند. در (احیاء العلوم) و همچنین (الاحكام
السلطانیه) ماوردی و كتاب نفیس (معالم القربة فی احكام الحسبة) تحت
عنوان حسبه ذكر شده است. در علمای شیعه طریحی از لغویّین در
(مجمع البحرین) می گوید: الحسبة الامر بالمعروف و النهی عن المنكر. با
اینكه بنای طریحی بر این است كه تنها لغات وارد در قرآن و حدیث را
توضیح دهد و در قرآن و حدیث چنین لفظی به این معنی نیامده است،
معذلك این لغت را به این معنی به واسطه شیوعش در اصطلاح علمای
اسلام تفسیر كرده است.
از فقهای شیعه شهید اول، محمدبن مكی، در كتاب (الدروس) بعد از
كتاب جهاد كتاب الحسبة را آورده است و امر به معروف را تحت این
عنوان توضیح داده است و بعد كتاب المحارب و كتاب المرتد و كتاب
جلد یك . ج1، ص: 257
القضاء را آورده است. از محدثین تنها فیض كاشانی در (وافی) كتاب
الجهاد و كتاب امر به معروف و كتاب حدود و تعزیرات را
«كتاب الحسبة» خوانده است، متأخرین فقها اخیراً شؤونی را كه فقیه
ولایت دارد «امور حسبیه» خوانده اند. و چون امور حسبیه ی مصطلح
اخیر همه اموری است كه نیازمند به اجازه حاكم شرعی است برخلاف
امر به معروف كه اگر پای جرح و قتل نباشد نیازمند به اجازه حاكم
نیست، باید گفت امور حسبیه منهای حسبه. مرحوم نراقی كه شؤون
ولایت فقیه را در (عوائد) احصا كرده است امر به معروف را جزء این
شؤون نیاورده است.
ظاهراً علت اینكه این امور را «امور حسبیه» خوانده اند این است كه
در اجرای همه ی آنها قصد قربت معتبر است
[3]. علت دیگری ما تاكنون
كشف نكرده ایم.
25. ماوردی در (الاحكام السلطانیة) كارهای محتسب را تقسیم كرده
به كارهایی كه صرفاً حق اللّه است مثل مواظبت بر اقامه جمعه و عدم
ترك نماز، و كارهایی كه حق مردم است مثل آب شهر، وضع حصار
شهر، رسیدگی به ابن السبیل، و كارهایی كه مشترك است مثل وادار
كردن و وسیله فراهم كردن برای زنان بی شوهر كه شوهر كنند و رعایت
عدّه زنها و حقوق بردگان و علوفه بهائم و زیاد بارنكردن بهائم و امر
لقیطها یعنی گمشده ها. رجوع شود.
26. عطف به نمره 23، شهید اول در (دروس) می گوید:
«والحدود و التعزیرات الی الامام و نائبه ولو عموماً (نائب عام) فیجوز
فی حال الغیبة للفقیه الموصوف بما یأتی فی القضاء اقامتها مع المكنة و
یجب علی العامة تقویته. »
جلد یك . ج1، ص: 258
اینكه می گوید: «و یجب علی العامة تقویته» در مطلق احتسابها
جاری است، یعنی هر متصدی امر حسبی را باید تقویت كرد.
27. بعضی از اموری كه در شماره 25 از امور حسبیه شمرده شد
مثل عده زنها در حقیقت داخل در اموری كه جامعه حق مراقبت دارد
نیست بلكه فردی محض است و مادامی كه خلافش ظاهر و ثابت نشده
است كسی حق مداخله ندارد. به طوركلی حدود این مطلب باید روشن
شود كه در چه مسائلی جامعه حق نظارت بر اجرا دارد و در چه
مواردی حق ندارد و فقط در زمینه ای كه تخلف ثابت می شود حق
مداخله دارد
[1] . رجوع شود به (تاریخ تمدن) جرجی زیدان، و به (الغدیر) جلد 4، ص 91، ذیل شرح حال
ابن الحجاج.
[2] . در (شرح ابن ابی الحدید) ج 3 ص 53 اشعاری از ابوتمام نقل می كند در مدح محمدبن
عبدالملك (الزیات ظ) كه اولش این است: وزیر حق و والی شرطة و رحی- دیوان
ملك و شیعی و محتسب (معلوم می شود در زمان ابوتمام این كلمه به همین معنی استعمال
می شده است) .
[3] . (نهج البلاغه) ج 2، ص 76:
«فأین المحتسبون» . در پاورقی می نویسد:
«این الذین
یجاهدون حسبة للّه» . در جلد دوم (سیره) ابن هشام، غزوه تبوك، این كلمه به همین معنی
آمده است. امام حسین در روز عاشورا می فرمود:
عنداللّه احتسب.