یكی از وجوه مشابهت انسان و جهان این است كه همان طور كه
جهان را نمی توان با به عمل آوردن یك مطالعه حسی شناخت،
تاروپودش بیش از اینهاست، بشر نیز كه عالم صغیر است و جهان اكبر
در او منطوی است، چنین است. الكسیس كارل كتابی دارد به نام (انسان
موجود ناشناخته) ، باید گفت انسان جهان ناشناخته. در جزوه ی سخنرانی
آقای شریعتی به نام «علی شاهد رسالت» می نویسد:
«شما یك خانه تاریك را در نظر بگیرید. كسی كه وارد آن خانه
می شود نخواهد توانست اثاثیه آن خانه را ارزیابی كند، مثلاً پایش را
جلد یك . ج1، ص: 367
روی فرش بگذارد و دستش را به سینی یا قندان بزند. از كجا می تواند
دریابد كه این قندان مثلاً طلا یا نقره یا برنج است، درست مانند كسانی
كه در تاریكی با لمس كردن بدن فیل می خواستند آن را بشناسند (كه
ملاّ در (مثنوی) نقل كرده است) . ولی به محض اینكه چراغی در خانه
روشن شود جنس فرش یا قندان یا شكل مبل معلوم می شود. وجود
آدمی همان خانه است، قوا و غرائز و نیروی روحی و جسمی او حكم
همان اثاثیه را دارد و علوم بشری در حكم همان قوه لامسه است. در
این تاریكی نمی توان ارزش این نیروها را تعیین كرد. مثلاً غریزه
جنسی، حب ثروت، جاه طلبی، دانش دوستی هر كدام ارزشی دارند. . .
انبیا كه می آیند مهمترین عملشان روشن ساختن نور فطرت سراچه
قلب انسان است. »