در
کتابخانه
بازدید : 204900تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse اقبال و احیای فكر دینی اقبال و احیای فكر دینی
Expand تفكر دیروز و امروز مسلمین درباره یمیزان تأثیر عمل در سعادت انسان تفكر دیروز و امروز مسلمین درباره یمیزان تأثیر عمل در سعادت انسان
Expand تفكر زنده و تفكر مرده تفكر زنده و تفكر مرده
Expand تفكر اسلامی درباره ی زهد و ترك دنیاتفكر اسلامی درباره ی زهد و ترك دنیا
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
یكی از علائم حیات یك جامعه این است كه همبستگی میان افرادش بیشتر است.

خاصیت مردگی، متلاشی شدن و متفرق شدن و جدا شدن اعضا از یكدیگر است.

خاصیت زندگی یك اجتماع، همبستگی و پیوستگی بیشتر اعضا و جوارح آن اجتماع است. آیا جامعه ی اسلامی امروز یك جامعه ی زنده است یایك جامعه ی مرده؟ به این دلیل كه مسلمین بیشتر به جان یكدیگر می افتند و بیشتر مساعی شان صرف جنگ و دعوا با خودشان و اختلاف داخلی خودشان می شود و در نتیجه دشمن زیرك استفاده می كند، آنها مرده هستند.
چه تعبیر رسایی وجود مبارك رسول اكرم صلی الله علیه و آله دارد، می فرماید: مَثَلُ الْمُؤْمِنینَ فی تَوادُدِهِمْ وَ تَراحُمِهِمْ وَ تَعاطُفِهِمْ مَثَلُ الْجَسَدِ اِذَا اشْتَكی مِنْهُ عُضْوٌ تَداعی لَهُ سایِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَ الْحُمّی [1] مثل مردم با ایمان، آنهایی كه زنده به ایمانند، آنهایی كه مصداق یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا اسْتَجیبوا لِلّهِ وَ لِلرَّسولِ اِذا دَعاكُمْ لِما یُحْییكُمْ هستند، مثل مؤمنین در همدلی، در دوست داشتن یكدیگر، در عاطفه داشتن نسبت به یكدیگر، در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 427
همدردی نسبت به یكدیگر، در علاقه مند بودن به سرنوشت یكدیگر، مَثَل پیكر زنده است كه اگر عضوی از آن به درد آید سایر اعضا با این عضو همدردی می كنند.
اولش تب است. یك كانون چرك كه در یك نقطه از بدن پیدا می شود، فوراً یك حرارت غیر عادی در تمام بدن ایجاد می گردد. مثلاً یك ضایعه در گوشه ای از كبد یا روده پیدا شده كه طبیب تشخیص نمی دهد، بسا هست كه اگر عكسبرداری هم بكنند تشخیص داده نمی شود كه چیست، اما این قدر معلوم می شود كه تمام بدن از نوك سر گرفته تا ناخن پا غرق در تب می شود، درجه ی حرارتش بالا می رود، گلبولهای خون به فعالیت می افتند، تمام بدن به فعالیت می افتد كه چرا در فلان جای بدن فلان ضایعه پیدا شده. این، علامت حیات است. آیا ما مسلمین امروز همین جور هستیم؟ آیا اگر ضایعه ای، گرفتاری ای در نقطه ای از نقاط اسلامی رخ بدهد، ما این جور هستیم؟
حدود پانصد سال پیش وقتی كه اندلس را كه یكی از شریفترین اعضای پیكر اسلامی بود از مسلمانان گرفتند- كه این هم تاریخچه ی عجیبی دارد [2]- اساساً مسلمین دیگر هیچ متوجه نشدند و گویا اصلاً خبردار نشدند كه عضو شریفی را، یكی از مهدهای بزرگ تمدن اسلامی و جهانی را از آنها گرفتند. در آن وقت گرفتار جنگ شیعه و سنّی بودند، اصلاً فكر نمی كردند كه چنین موضوعی هم در دنیا مطرح است و چنین فاجعه ای هم برای دنیای اسلام رخ داده است.
اقبال مدعی است كه از تاریخ مردن تفكر اسلامی پانصد سال می گذرد؛ پانصد سال است كه طرز تفكر مسلمین درباره ی اسلام به صورت مرده ای درآمده و صورت زندگی خودش را از دست داده است.
در گرفتاریهایی كه امروز برای اسلام هست، مثلاً در همین گرفتاری فلسطین، ما و شما چقدر همدردی داریم؟ واقعاً احساس همدردی ما چیست؟ اگر نباشد، به قول پیغمبر اكرم ما مسلمان نیستیم. مَثَلُ الْمُؤْمِنینَ فی تَوادُدِهِمْ وَ تَراحُمِهِمْ وَ تَعاطُفِهِمْ مَثَلُ الْجَسَدِ اِذَا اشْتَكی مِنْهُ عُضْوٌ تَداعی لَهُ سایِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَ الْحُمّی . می فرماید تمام این پیكر بی خوابی به سرش می زند، استراحت و آسایش از او گرفته می شود؛ یعنی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 428
آنقدر به تكاپو می افتد كه دیگر خوابش نمی برد.
این جمله از پیغمبر اكرم بود كه نشانه ای از حیات را به دست می دهد. همچنین پیغمبر اكرم فرمود: مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنادی یا لَلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ [3] هركسی كه بشنود مردی استغاثه می كند و مسلمانان را به كمك می طلبد و او را اجابت نكند و جواب ندهد، در منطق من او مسلمان نیست. كسی كه بستگی و پیوستگی او با برادران مسلمانش این قدر نباشد، او مسلمان نیست. این هم یك علامت دیگر.
اگر بخواهم همه ی اینها را برای شما عرض كنم طول می كشد، ولی به هر حال برای ما لازم و ضروری است كه تفكر اسلامی خودمان را به شكل زنده ای درآوریم، تلقی خودمان را از اسلام عوض كنیم، نگاهی كنیم شاید مثل كسی كه قبایی یا كتی را وارونه پوشیده، ما هم لباس اسلام را وارونه پوشیده ایم. بسیاری وقتها برای خود ما اتفاق افتاده كه عبا را پوشیده ایم، آمده ایم بیرون، یك ساعت هم در میان مردم راه رفته ایم، متوجه نشده ایم، دیگران هم دیده اند به ما چیزی نگفته اند، تا بالاخره دوستی رسیده و گفته آقا امروز پول گیرتان می آید، عبایتان را وارونه پوشیده اید.

واقعاً ما باید تجدیدنظری در مسلمانی خودمان بكنیم. شاید ما لباس مسلمانی را به تعبیر امیرالمؤمنین وارونه پوشیده ایم.
یكی از رفقا انتقاد لطیفی می كرد، می گفت آیا این تجلیل از اقبال نشانه ای از مرده پرستی نیست كه هر مرد بزرگی پس از آنكه مرد، ما او را تجلیل می كنیم؟ البته این به تنهایی نه، بزرگان مرده و زنده ندارند، اما منظور او این بود كه چرا از بعضی زنده هایی كه كمتر از اقبال نیستند و در بسیاری از قسمتها بالاتر از اقبالند تجلیل نمی شود؟ علامه ی طباطبایی سَلَّمَهُ اللّه تعالی، این مرد بسیار بسیار بزرگ و ارزنده- كه البته مجلس امروز مجلسی نیست كه این مقدار شایستگی داشته باشد كه حق ایشان را ادا كند، ولی چون این شخص این حرف را زد عرض می كنم- مردی است كه صد سال دیگر باید بنشینند و آثار او را تجزیه و تحلیل كنند و به ارزش او پی ببرند. چرا ما از حالا به این فكر نیفتیم؟ این مرد واقعاً یكی از خدمتگزاران بسیار بسیار بزرگ اسلام است. اولاً مجسمه ی تقوا و معنویت است. در تهذیب نفس و تقوا مقامات بسیار عالی را طی كرده است. من سالیان دراز از فیض محضر این مرد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 429
بزرگ بهره مند بوده ام و الآن هم هستم.
كتاب تفسیر المیزان ایشان یكی از بهترین تفاسیری است كه برای قرآن مجید نوشته شده است. البته قرآن مجید مقامی دارد كه نمی شود هیچ تفسیری را ادعا كرد كه حق قرآن را ادا كرده است، ولی مفسرین هركدام از یك جنبه ی بالخصوص خدمتی به قرآن كرده اند، من می توانم ادعا كنم كه این تفسیر از جنبه های خاصی- كه الآن وقت آن نیست كه برایتان عرض كنم- بهترین تفسیری است كه در میان شیعه و سنّی از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است. بسیار بسیار مرد عظیم و جلیل القدری است.
این وظیفه ی حوزه ی قم و وظیفه ی همه است و شاید وظیفه ی ما هم باشد كه هفتادسالگی این مرد را- كه الآن در حد هفتادسالگی است- تجلیل كنیم. دیگران چطور یك هفتادساله كه پیدا می كنند به اعتبار اینكه مردی است كه در طول عمرش به ادب و فرهنگ و ادبیات خدمت كرده، از او تجلیل می كنند، آنهایی كه یك صدم علامه ی بزرگ طباطبایی شمرده نمی شوند! چرا از این مرد بزرگ به این عنوان در زندگی اش تجلیل نشود؟ ! تجلیل از اینها تجلیل از علم است، تجلیل از اجتماع است، یعنی اقلّ فایده ای كه دارد این است كه مردم صبر نمی كنند كه صدسال بگذرد بعد، از فیض این مرد بهره مند شوند؛ هرچه زودتر از فیض وجود این مرد بهره مند می شوند.
و تفاوتی كه زمان ما با زمانهای قبل دارد این است كه افراد را زودتر می تواند بشناساند (به وسیله ی چاپ كتاب و از این قبیل) . البته ایشان تنها در ایران شناخته نیستند بلكه در دنیای اسلام شناخته هستند. تفسیر المیزان را در بیروت همین جور بدون اطلاع چندین بار تجدید چاپ كرده اند و این خودش نشان می دهد كه افكار و كتابهای ایشان در دنیای اسلام چقدر برای خودش جا باز كرده است. نه تنها در دنیای اسلام، در دنیای غیر اسلام هم مستشرقینی كه با معارف اسلامی آشنا هستند، در اروپا یا آمریكا، یكی از كسانی كه در دنیای اسلام او را به صورت یك مفكّر بزرگ می شناسند و سراغش می آیند ایشان هستند. علّال الفاسی- كه البته در دنیای اسلام مرد دانشمندی است- وقتی كه به ایران آمد، مخصوصاً به قم و به خانه ی ایشان رفت برای اینكه یك ساعت از محضر این مرد بزرگ بهره مند شود و شنیده ام كه وقتی از منزل ایشان بیرون آمد خیلی مُعجَب بود به مقام این شخص بزرگ، این كسی كه هم شخصیت اسلامی دارد (شخصیتش تنها شخصیت شیعی نیست) و هم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 430
شخصیت علمی جهانی. با كمال تأسف باید عرض كنم كه یك سالی است كه ایشان فی الجمله یك ناراحتی قلبی پیدا كرده اند و از خداوند تبارك و تعالی مسئلت می كنم كه این مرد بزرگ را برای ما نگهداری بفرماید. این مرد، بسیار مرد جلیل القدر و عظیم المنزله ای است و یكی از كارهایی كه اخیراً ایشان اقدام فرموده اند موضوع همدردی با برادران اسلامی است، این برادران فلسطینی ما كه به هر منطقی حتی امریكاییها نمی توانند به حق آنها اعتراف نكنند. ایشان دو سه حساب اخیراً باز كرده اند در بانك ملّی ایران شعبه ی مركزی و بانك بازرگانی شعبه ی مركزی و بانك صادرات شعبه ی بازار. آقایان اگر میل داشته باشند شماره ها را یادداشت كنند. البته ایشان هستند در درجه ی اول و بعد این مرد بزرگی كه در همین یادبود اقبال این جلسه را افتتاح كرد، آیت اللّه سیدابوالفضل موسوی زنجانی، ایشان هم مرد بسیار جلیل القدر و مجهول القدری است، مجتهدی مسلّم العداله و عادلی مسلّم الاجتهاد است؛ و البته برای اینكه پادویی هم داشته باشند بنده سومشان هستم. این حساب به نام سه نفر باز شده است.
توجه داشته باشید این حسابها و كمك كردن ها و حساب بازكردن ها به این نظر نیست كه پول چقدر جمع می شود. مسلّم است همه ی ما ایرانیها اگر بخواهیم همه ی پولهایمان را روی هم بریزیم شاید به قدر پول دوتا یهودی كه در امریكا نشسته اند و پول دنیا را از راه ربا و دزدی ثروت دنیا می برند نشود، ولی حساب این است كه مسلمان شرط مسلمانی اش همدردی و همدلی است.
تمثیلی ذكر می كنند كه: در وقتی كه ابراهیم علیه السلام را به آتش انداختند، یكی از مرغان هوا، بلبل یا مرغ دیگری، آمده بود در صحرای آتشی كه ابراهیم را در آن انداخته بودند، می رفت و دهانش را پر از آب می كرد و می ریخت برای اینكه آتش را به نفع ابراهیم سرد كند. به او گفتند ای حیوان! این آب دهان تو در مقابل این همه آتش چه ارزشی دارد؟ گفت من فقط به این وسیله می توانم عقیده و ایمان و علاقه و وابستگی خودم را به ابراهیم ابراز كنم.
شما اگر یك تومان در این راه بدهید، آن كه ارزش دارد احساسات شماست، نماینده ی مسلمانی شماست، پیوند خودتان را به این وسیله با حسین بن علی علیه السلام روشن كرده اید. عرض كردم امروز روز پیوند با شهیدان است. اگر بنا شود ما در موقعش كه می شود از شهیدان بگسلیم ولی بعد همیشه بنشینیم و امری را كه نشدنی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 431
است بگوییم: اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ یا لَیْتَنا كُنّا مَعَكَ فَنَفوزَ فَوْزاً عَظیماً ای كاش ما می بودیم با تو، حسین بن علی علیه السلام می گوید كربلا كه یك روز نیست، همیشه است.
یكی از دلائلی كه جامعه ی ما جامعه ی مرده است همین جریانی است كه ما فعلاً در روز اربعین داریم. در این روز واقعاً دو موضوع مهم داریم كه بسیار شایسته ی اهمیت است. یكی آمدن جابر [به كربلا برای زیارت اباعبداللّه علیه السلام ] كه آمدنش یك تابلوی بزرگ است، و دیگر زیارت اربعین- كه الآن فرصت شرح آن نیست و باید در وقت دیگری مضمونهای آن زیارت را برای شما بخوانم- و این سنّتی كه از دور، از هرجا كه هستید حسین بن علی علیه السلام را در این روز زیارت كنید. اینها دو جریان واقعی است.
یك جریان ساختگی كه در هیچ كتاب معتبری وجود ندارد و تنها در یك كتاب وجود دارد كه آن كتاب به اتفاق تمام ارباب مقاتل معتبر نیست [4] این است كه در روز بیستم ماه صفر اسرا، اهل بیت پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله، اهل بیت امام حسین علیه السلام از شام به كربلا می آیند.
ما آن دو جریان اصیل را بكلی فراموش كردیم. شاید در میان همه ی ما دو نفر نباشند كه زیارت اربعین را به قصد پیوند با حسین بن علی علیه السلام خوانده باشند یا داستان جابر را از روی تدبّر گوش كرده باشند. هرجا كه می رویم صحبت از این است كه اهل بیت امام حسین علیه السلام به كربلا سر قبر امام حسین علیه السلام آمدند؛ بعد چه شعرها، چه مرثیه ها، چه سینه زنی ها، همه بر اساس دروغ!
این، علامت جامعه ی مرده است. دروغ را می پذیرد اما راست را هرگز حاضر نیست بپذیرد! جابر بن عبداللّه انصاری از صحابه ی پیغمبر اكرم و از جوانان اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله است و در جنگ خندق جوانی بوده در حدود شانزده سالگی، تازه بالغ شده بود، در وقت وفات رسول اكرم صلی الله علیه و آله تقریباً بیست و دو ساله بوده و بنابراین در سنه ی 61 هجری این مرد هفتاد و چند ساله بوده است. در آخر عمر كور شده بود، چشمهایش نمی دید. با یك مرد محدّث بزرگواری به نام عطیّه ی عوفی آمد و قبل از آنكه به سراغ تربت حسین علیه السلام برود، رفت سراغ فرات، غسل زیارت كرد و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 432
خودش را از سُعد- كه گیاهی خوشبو بوده و آن را خشك می كردند و بعد می ساییدند و پودر می كردند و از آن به عنوان یك عطر و بوی خوش استفاده می كردند- خوشبو كرد. عطیّه می گوید وقتی كه جابر از فرات بیرون آمد گامها را آهسته برمی داشت و در هر گامی ذكری از اذكار الهی بر زبانش بود.
جابر از دوستان امیرالمؤمنین و از دوستان خاندان پیغمبر صلی الله علیه و آله و در حدود دوازده سال از اباعبداللّه بزرگتر است و با ابا عبداللّه خیلی محشور بوده است. عطیّه گفت با همین حال گامها را آهسته برداشت و آمد و ذكر گفت تا به نزدیكی قبر مقدس حسین بن علی علیه السلام رسید. وقتی كه رسید، دو بار یا سه بار فریاد كشید:

حَبیبی یا حُسَین! دوستم، حسین جان! بعد گفت: حَبیبٌ لایُجیبُ حَبیبَهُ؟ دوستی جواب دوستش را چرا نمی دهد؟ من جابر، دوست تو هستم، رفیق دیرین توام، پیرْغلام تو هستم، چرا جواب مرا نمی دهی؟ بعد گفت: عزیزم، حسینم! حق داری جواب دوستت را ندهی، جواب پیرْغلامت را ندهی، من می دانم با رگهای گردن تو چه كردند، من می دانم سر مقدس تو از بدن مقدست جداست. گفت و گفت تا افتاد و بیهوش شد. وقتی كه به هوش آمد سرش را به این طرف و آن طرف برگرداند و مثل كسی كه با چشم باطن می بیند گفت: اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ اَیَّتُهَا الْاَرْواحُ الَّتی حَلَّتْ بِفِناءِ الْحُسَیْن سلام من بر شما مردانی كه روح خودتان را فدای حسین كردید.
بعد از اینكه گفت من چنین و چنان شهادت می دهم، گفت: و من شهادت می دهم كه ما هم با شما در این كار شریك هستیم. عطیّه تعجب كرد كه یعنی چه؟ ما با اینها در این كار شریك باشیم؟ به جابر گفت: معنی جمله ات را نفهمیدم، ما كه جهاد نكردیم! ما كه قبضه ی شمشیر به دست نگرفتیم، چرا شریك باشیم؟ ! گفت:

اصلی در اسلام هست كه من از پیغمبر صلی الله علیه و آله شنیدم. فرمود: هركسی كه واقعاً از ته دل دوست داشته باشد، روحش هماهنگ باشد، در این عمل شریك است. من اگر شركت نكردم نمی توانستم شركت كنم، از من جهاد برداشته شده بود ولی روح من پرواز می كرد كه در ركاب حسین علیه السلام باشد. چون روح ما با روح حسین بود، من حق دارم ادعا كنم كه ما با آنها در این عمل شریك هستیم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج25، ص: 433

[1] . جامع الصغیر، ج 2 / ص 155.
[2] . كتاب تاریخ اندلس مرحوم دكتر آیتی رضوان اللّه علیه را حتماً بخوانید، دانشگاه تهران چاپ كرده است.
[3] . وسائل الشیعه، ج 11 / ص 108 و 560.
[4] . البته صاحبش مرد بزرگواری است كه در جوانی این كتاب را نوشته و این كتاب مشتمل است بربسیاری از مسائل كه تاریخ آنها را تكذیب می كند. هیچ كدام از مورخین و محدّثین و مقتل نویسان اسلام این جریان را ننوشته اند بلكه تكذیب كرده اند و عقل هم آن را تكذیب می كند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است