رجوع شود به ورقه های انسان و غربت او در این جهان، ایضاً
ورقه های غربت انسان.
ایضاً شعر عطار:
عشق، مغز كائنات آمد مدام
لیك نبود عشق بی دردی مدام
قدسیان را عشق هست و درد نیست
درد را جز آدمی در خورد نیست
حافظ: جلوه ای كرد رخش دید ملك عشق نداشت. . .
ایضاً:
فرشته عشق ندانست چیست قصه مخوان
بخواه جام و گلابی به خاك آدم ریز
بوعلی،
اشارات، نمط هشتم، درباره گروه مشتاقان:
و من حیث هم مشتاقون فقد یكون لاصناف منهم اذی مّا، و لما
كان الاذی من قبله كان اذی لذیذاً و قد تحاكی مثل هذا الاذی
جلد چهارم . ج4، ص: 16
من الامور الحسیة محاكاة بعیدة جداً حال اذی الحكّة و
الدغدغة.
به متن
شرح اشارات مراجعه شود.