عطف به دفتر 89، صفحه 233. . . گفتیم كه آدمی به دلیل
حساسیت، بعضی ناراحتیها را درك می كند و آدمهای لَخت و بی حس
این درك را ندارند و ناچار این درد را هم ندارند:
هر كه او بیدارتر پردردتر
هركه او هشیارتر رخ زردتر
متنبّی، صفحه 149:
من یهن یسهل الهوان علیه
ما لجرح بمیّت ایلام
ایضاً صفحه 155:
افاضل الناس اغراض لذا الزمن
یخلو من الهم اخلاهم من الفطن
سعدی،
گلستان: تو را تحمل امثال ما بباید كرد
كه هیچ كس نزند بر درخت بی بر سنگ
ایضاً غزلیات:
زچرخ عربده جو بس خدنگ تیرجفا
بجست و در دل مردان هوشیار آمد
[1]
رجوع شود به ورقه شكایت از علم و هنر و كمال كه موجب
محسود شدن و بدبختی است.
در
اشارات، جلد 3، نمط هشتم، شیخ می گوید: عشاق و
مبتهجون و ملتذون پنج قسم می باشند: ذات حق، عقول مجرده (اینها
عشاق محض اند) ، نفوس كامله كه هم عشاقند و هم مشتاق، نفوس
متوسطه، نفوس مغموسه. درباره دسته سوم می گوید:
جلد چهارم . ج4، ص: 32
و من حیث هم مشتاقون فقد یكون لاصناف منهم أذیّ ما، و لما
كان الاذی من قبله كان اذی لذیذاً و قد تحاكی مثل هذا الاذی
من الامور الحسیة محاكاة بعیدة جداً حال اذی الحكّة و
الدغدغة.
[1] . ولی این بیت ممكن است مقصود دیگری داشته باشد.