به زردشت نسبت می دهند كه دروغ را نگو هرچند مصلحت آمیز
باشد. بعضی هم از این فكر تمجید می كنند و مدعی هستند كه یك
علت دروغگویی مردم همین تعلیم سعدی است كه می گوید: دروغ
مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز است.
ولی حقیقت این است كه اگر كسی در عمل وارد راستی باشد
می داند و می فهمد كه در مواقعی دروغ بر راست ترجیح دارد. مثلاً پدر
یا مادری از حادثه ناگوار فرزندش بی خبر است و احوال فرزندش را
از ما می پرسد. ما نباید با كمال قساوت بغتةً خبر ناگوار را بدهیم، و یا
آنكه كسی سخنی درباره كسی گفته و یا عملی انجام داده كه اگر آن
دیگری مطلع شود مفسده عظیمی بپا می شود، و سایر مواردی كه فقها
و اخلاقیون گفته اند. مثل اینكه گوینده آن سخن كه «دروغ را مطلقاً
نباید گفت» در عمل راستگو نبوده و این موجب سوءظن و تأملی در
زردشت است. در زمان خود ما هم می بینیم كسانی كه تاروپود
وجودشان از دروغ است، حامی تز «دروغ مگو حتی در موقع
مصلحت» می باشند.
در محفلی همین مطلب را گفتم. یكی از دوستان این مَثَل را آورد
كه مردی خروسی به دو قران خرید و به خانه برد. زنش تا چشمش به
خروس افتاد جیغ كشید و صورت خود را پوشانید و گفت: این چیه
به خانه آورده ای، مرد باغیرت هم این كار را می كند؟ ببر بیرون. مرد
خروس را برد كه پس بدهد. مرغ فروش گفت: چرا پس آوردی،
قیمت این بیش از این مقدار است. گفت: به هر حال این را بگیر و پولم
جلد چهارم . ج4، ص: 33
را بده. مرغ فروش گفت: آخر علت این كار چیست؟ مرد ابا كرد و
گفت: خواهش می كنم بگیر و ده شاهی هم كسر. باز مرغ فروش
اصرار به استیضاح كرد و مرد التماس به قبول و گفت: یك قرانش
كسر. مرغ فروش گفت: تا رمز این كار را نگویی و من نفهمم، پس
نمی گیرم و اگر بفهمم تمام دو قران مال خودت. مردك قصه را گفت كه
در خانه زنی دارم خیلی با حیا و عفت و عصمت است، او حاضر نشد
كه نرینه در خانه ما باشد. مرغ فروش گفت: بیا این دو قرانت را بگیر
و خروس هم مال خودم، اما این كلمه را از من بشنو كه زنت فاسق
دارد.