رجوع شود به دفتر شماره ی 83، صفحه ی 77 (پاورقی) ، مفهوم
دولت در عصر ولی عصر (عج) .
ایضاً كتاب
ماتریالیسم تاریخی، بحث دولت و كتاب
منشأ خانواده
و مالكیت و دولت تألیف انگلس.
آیا در عصر ولی عصر دولت به معنی گروه حاكم وجود ندارد و
فقط حكومت قانون است و مردم بدون دولت اداره می شوند، آنچنان
كه كمونیستها در جامعه ی ایده آل خود نظر می دهند؟ یا دولت به معنی
گروهی كه صرفاً مظهر حكومت عدل و قانون است، مثل حكومت
رسول اكرم و علی علیه السلام وجود دارد ولی دولت به معنی مظهر حكومت
گروهی یا طبقه ای بر گروهها و طبقات دیگر وجود ندارد؟
از نظر كمونیستها كه دیدشان درباره ی انسان دید صرفاً مادی و
ماتریالیستی است از نظر اخلاقی و قدرت را مساوی با زورگویی و
تجاوز می دانند، پس نفی ظلم و برقراری عدل مساوی است با نفی
دولت و قدرت حاكمه. ولی از نظر ما كه انسان می تواند وابسته به
ایمان و ایدئولوژی بشود و تكامل را مساوی با استقلال و آزادی از
شرایط محیط و وابستگیهای بیرونی و درونی می دانیم، قدرت
مساوی با زور و تجاوز نیست. دولت مهدی مانند دولت علوی مظهر
قدرت است اما قدرت قانون و عدالت. پس در آن عصر دولت به
معنی مظهر قدرت یك گروه یا یك طبقه نیست ولی به معنی مظهر
قدرت حق و عدالت هست.
از طرف دیگر، تكامل محدود به هیئت حاكمه- به تعبیر افلاطون
جلد چهارم . ج4، ص: 119
فیلسوفان حاكم و حاكمان فیلسوف- نیست، در عموم مردم است؛
گناه طبعاً كم می شود و جرم به حداقل نقصان می یابد، همچنانكه در
عهد رسول اكرم و حضرت علی افرادی مجرم مثلاً سارق [خود اقرار
می كردند، ] مانند داستان غلام سیاه و یا زانی و زانیه مثل داستان زنی
كه خدمت مولی آمد و گفت: «طهرنی» و یا مردی كه خدمت
رسول اكرم آمد و اقرار به زنا كرد (
شرح لمعه) .
در كتاب
مكتبهای سیاسی، ذیل «لنینیسم» نظر لنین را درباره
دولت چنین بیان می كند:
دولت محصول غیر قابل آشتی بودن طبقات و مظهر خصومت
طبقاتی است. وجود دولت به خودی خود ثابت می كند
دشمنیهای طبقاتی غیر قابل رفع است و سازش بین انسان
امكان ندارد. دولت آلت استثمار طبقات ستمكشان است و
قدرتی است كه از جامعه برخاسته ولی خود را مافوق جامعه
قرار داده
[1] و بیش از پیش از آن جدایی گرفته است. از صفات ممیزه دولت یكی دسته بندی و تقسیم رعایای دولت است
براساس تقسیمات ارضی و دیگر تأسیس نیروی مسلح است.
وجود نیروی مسلح، خود دلیل شكاف بین طبقات اجتماعی
مردم است و نیز جلوگیری دولت از مسلح شدن تمام مردم،
خود دلیل بر وجود طبقات متخاصم و وجود حالت دشمنی و
آشتی ناپذیری بین طبقات مردم می باشد.
از نظر ما- همان طور كه در مقاله «حكومت و ولایت» علامه
طباطبایی آمده است- ممكن است دولت مظهر آشتی گروههای
متخالف و احیاناً متخاصم باشد. نسبت دولت به جامعه از قبیل نسبت
صورت است به ماده مركّبه. البته اجزاء ماده چنانكه می دانیم با
جلد چهارم . ج4، ص: 120
یكدیگر هم میل تركیبی دارند و هم تنازع و تخاصم. ثمره این دو
نبرد، تكامل یعنی پیدایش و افاضه شدن صورت جدید است. پس
دولت مظهر تكامل اجتماع است و این خود ناشی از مدنی بالطبع
بودن انسان است.
[1] . مظهر از خودبیگانگی جامعه