1. عطف به ورقه های آرمان پیامبران، عدل، پیامبران كه در این
جهان آمده اند چه هدف اساسی داشته اند؟ ممكن است بگویید هدف،
سعادت بشر است. این سخن درستی است ولی هدف خاص پیامبران
نیست، همه مصلحان و خدمتگزاران بشر برای سعادت بشر كار
كرده اند. هدف و وظیفه خاص پیامبران كه از دیگران ساخته نبوده
چیست؟
اگر قرآن را سخنگوی پیامبران بپذیریم باید این مطلب را قبول
كنیم كه هدف همه پیامبران در درجه اول، یعنی هدف اصلی و اساسی
آنها دو چیز بوده است: دعوت به خدا و پرستش او و ترك پرستش
جلد چهارم . ج4، ص: 130
غیر او (كه البته این عصیان وتسلیم، تمرد و اطاعت، توأم با یكدیگر
است) و دیگر برقراری رابطه عادلانه میان مردم.
قرآن درباره هدف اول، هر پیامبری را كه نام می برد سرلوحه
تعلیماتش را خداپرستی و ترك پرستش غیر خدا نام می برد، و از
نظر عدالت همه را در یك آیه قرآن یك كاسه می كند و می گوید:
لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الكتاب و المیزان
لیقوم الناس بالقسط.
تهذیب و
تزكیه نفس
شرط توحید
است:
در اینجا مطلب سومی هم به نظر می رسد كه آن هم هدف است:
تزكیه و تطهیر و تهذیب نفوس. ولی باید گفت این جهت هدف اصلی
نیست بلكه مقدمه وصول به هدف توحید و هدف عدالت است، زیرا
توحیدی كه انبیا آورده اند چون مربوط به دل و قلب و عمق روح
است- نه تنها مربوط به عقل و فكر- شرط نفوذ و سرایتش تهذیب
نفس و پاكی دل است.
ممكن است كسی بگوید هر دو هدف نامبرده در قلمرو علم و
فلسفه است. از طرفی می دانیم بسیاری از فلاسفه جهان، الهی و موحد
بوده اند بدون آنكه تابع یك دین بالخصوص باشند مثل فلاسفه یونان،
و از طرف دیگر می دانیم كه باز حكیمان و فلاسفه اجتماعی از قبیل
افلاطون و ارسطو در قدیم و هابز و استوارت میل و روسو و جان لاك
و منتسكیو و غیره هم در عصر اخیر، عساكر عدل بوده اند و در زمینه
عدالت اجتماعی داد سخن داده اند.
فرق انبیا و
فلاسفه الهی و
فلاسفه اجتماعی :
جواب این است كه خیلی فرق است میان توحید و خداشناسی
تعلیمی انبیا و خداشناسی و توحید تعلیمی فلاسفه. آنچه علما و
فلاسفه به بشر در این زمینه داده و می دهند از مرحله فكر و عقل
تجاوز نمی كند. محرك اول ارسطو از لحاظ بشر نظیر اعتقاد به ستاره
اورانوس یا نپتون است در نظام شمسی؛ همین قدر انسان معتقد
می شود به حسب فكر خودش كه واجب الوجودی در نظام هستی
جلد چهارم . ج4، ص: 131
هست؛ دلایل هم خیلی قرص و محكم است. همچنین است سایر
براهین فلسفی.
ولی توحید علمی و فلسفی قادر نیست كه بشر را به خدا مؤمن و
گرونده كند، خدا را محبوب و مطلوب بشر قرار دهد
[1]، بشر را به سوی خدا حركت دهد، دلبستگیهای دیگر را از او بگیرد، او را مشتعل
نماید، شبها از او خواب و روزها خوراك را بگیرد، همان طوری كه
حارثه از اصحاب صفه در جواب رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: ان یقینی
اسهر لیلی و اظمأ هواجری
[2]. به عبارت دیگر توحید علمی و فلسفی مبنا و پایه یك ایدئولوژی نمی شود ولی توحید انبیا مبنا می شود. این
است تفاوت عظیمی كه میان آنچه پیامبران به بشر می دهند با آنچه
فیلسوفان و دانشمندان در زمینه توحید می دهند وجود دارد. حتی
همان طوری كه در ورقه های دین منسوخ شدنی نیست گفتیم، فلاسفه
اسلامی از لحاظ روح و روش. . .
[3]
[1] . پیامبران میان خدا و بشر رابطه عملی و داد و ستد برقرار كردند و این فوق العاده مهم است. انبیا گفتند:
ان تنصروا اللّه ینصركم، گفتند:
والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا، گفتند:
ان اللّه یدافع عن الذین امنوا. [2] . آنچه در تعلیم انبیا وجود دارد این است كه آنها خدا را همان طور كه اول معرفی كرده اند، آخر نیز معرفی كرده اند. فیلسوفان در باب معاد آنچه گفته اند به دنبال انبیا رفته و خواسته اند دلیل برای دعوی آنها پیدا كنند، والّا كجا فیلسوفان می توانستند بشر را به معاد مؤمن كنند. اعتقاد به معاد و بازگشت به خداست كه مكمل عقیده به اوّلیت خدا و مبدئیت حق است. توحید، بی معاد جهان را از بی معنی بودن و عبث بودن خارج نمی كند.
[3] . [در نسخه اصل دستنویس مطلب ناتمام مانده است. ]