1. نسبت دین با عشق و با علم
2. نسبت دین با اخلاق
3. آیا منشأ دین علاقه به سرنوشت و خودخواهی است، یعنی
آیا منشأ و مقصد در دین از خودپرستی تجاوز نمی كند؟ این نظریه
مقابل نظریه فطرت است. اگر این نظریه را بگیریم، آن وقت منشعب
جلد چهارم . ج4، ص: 157
می شود به نظریه های دیگر فردی و اجتماعی.
4. فلسفه و دین. آیا فلسفه مبنای دین است یا دین است كه منشأ
الهامات فلسفی می شود؟
5. دین از نظر ویلیام جیمز دو قسمت است: حس درونی، و
مظاهری و سازمانی كه از طرف پیغمبران بر آن بنا شده است،
همان طوری كه در اصطلاح اسلامی نیز به هر دو معنی اطلاق شده و به
معنای اول است كه جمع ندارد.
6. در دین، هم جذب است و هم شادمانی.
7. در دین خاصیت تصفیه وجود دارد، تصفیه از كدورتها و
فراموشاندن بدیها، نظیر حسن انتخاب زنبور عسل، برعكس كسانی
كه گرفتار یك رنجها و كینه های درونی هستند و زباله جو و
زباله نشین و زباله كش می باشند و خاصیت مگس را دارند. مثلاً در
عرفا، هم حرف خوب هست و هم حرف زشت ولی بعضی ها انباری
هستند از شطحیات آنها و اصلاً از حكمتهای آنها چیزی در چنته
ندارند. تصفیه در دین نظیر غربال لاشعوری است در روان شناسی، و
دین یك دستگاه بیرونی است.
8. در اشخاص بی دین غم و اندوه ریشه می دواند، ناله های آنها
مانند ناله های خوك زیر تیغ و یا دندان غروچه های دردناك یك
مصروع و یا جیرجیرهای موشی است كه در حال جان دادن است،
برخلاف آن كه درپرتو دین حالتی پیدا می كند از تحمل كه می گوید:
زیر شمشیر غمش رقص كنان باید رفت. در كتاب
احادیث عایشه،
صفحه 67، می گوید: ولید بن عقبه، جندب بن كعب را در كوفه به
زندان انداخت به جرم اینكه شعبده بازی را كشته بود و زندانبان
حاضر شد به خاطر نجات این مرد صالح، خود را به كشتن بدهد.
9. به عقیده جیمز در دین یك نوع وقار و سنگینی است، نه در
هنگام سرور جلفی ها هست و نه در هنگام مصیبت جزعها و
بی تابی ها. آیه زهد و دستورهای وقار در خنده و گریه، مثل حضرت
زینب. مثال به اینكه اهل دین ماشینهایی هستند كه ظرفیت آنها پر
جلد چهارم . ج4، ص: 158
است، برخلاف دیگران كه ماشین خالی هستند و ظرفیت خود را پر
نكرده اند و ظرفیت دینی یك ظرفیت واقعی است و غیر دین و
معنویات دینی چیز دیگر نمی تواند آن را پر كند. این وقار و سنگینی
همان متانت شخصیت است.
10. ویلیام جیمز می گوید: به دلیل غرایزی در ما كه با حسابهای
مادی جور در نمی آید، ما با عالمی غیر این عالم بیشتر دلبستگی
داریم تا به این عالم. به همان دلیلی كه غرایز مادی ما، ما را به این
عالم پیوند داده است، آن غرایز نیز ما را به آن عالم پیوند داده است.
چون مبنای مادی در وجود ما هست، غرایز مادی در ما هست، و به
دلیل اینكه غرایز معنوی در ما هست مبنایی معنوی در ما هست.
11. باید به تاریخ و حتی زمان حاضر مراجعه كرد و دید
محیطهای دینی چگونه مصنوعات انسانی به وجود آورده است.
12. علم و دین باید باهم باشند. كسی انكار ندارد ضرر علم
بی دین و دین بی علم را الّا اینكه بعضی ها می گویند ایندو به منزله دو
دوایی هستند كه خودشان با هم سازگار نیستند و مسأله تناقض علم
و دین را مطرح می كنند. به عقیده ما فكر تناقض از بد كار كردن بعضی
پرچمداران علم و بعضی پرچمداران دین پیدا شده، نه اینكه واقعاً بین
ایندو تناقض وجود داشته باشد.