1. آیه 213 از سوره بقره:
كان الناس امة واحدة فبعث اللّه النبیین مبشرین و منذرین و
انزل معهم الكتاب بالحق لیحكم بین الناس فیما اختلفوا فیه و ما
اختلف فیه الّا الذین اوتوه من بعد ماجائتهم البینات بغیاً بینهم
فهدی اللّه الذین امنوا لما اختلفوا فیه من الحق باذنه و اللّه یهدی
من یشاء الی صراط مستقیم. (رجوع شود به
المیزان، جلد 2،
صفحات 118. . . )
2. در این آیه از چند جهت باید از نظر مقایسه با بینش
دیالكتیكی بحث شود. یكی از جنبه تطور و تكامل جامعه بشری كه
اصل مسلّم دیالكتیكی و غیر دیالكتیكی است كه آیا قرآن تكامل را
به رسمیت می شناسد یا نه؟ آیا این آیه دلالت می كند بر اینكه وضع
اول جامعه بشر اشتراكی بوده است و بعد تحول- و بلكه تكامل-
یافته است؟
جهت دوم، نوع دخالت عامل وحی است در ترقی و تكامل كه
دیالكتیك هر عامل ماورائی را نفی می كند.
جهت سوم این است كه ریشه تحول و تكامل چیست؟ آیا تضاد
است یا چیز دیگر؟ و به فرض تضاد، آیا تضاد طبقاتی است یا نوعی
جلد چهارم . ج4، ص: 180
دیگر از تضاد، یعنی تضاد دو گرایش علوی و سفلی انسان؟
3. سوره یونس، آیه 19:
و ما كان الناس الّا امة واحدة فاختلفوا ولولا كلمة سبقت من
ربك لقضی بینهم فیما فیه یختلفون. (ر. ك: المیزان، جلد 10،
صفحات 28- 30)
4. سوره هود، آیات 118 و 119:
ولوشاء ربك لجعل الناس امة واحدة و لایزالون مختلفین. الّا
من رحم ربك و لذلك خلقهم و تمت كلمة ربك لأملان جهنم
من الجنة و الناس اجمعین. (رجوع شود به المیزان، جلد 11،
صفحات 64- \69)
5. تفسیر
المیزان، جلد 2، صفحه 115، راجع به [آیه ] 213 بقره
می گوید كه مضمون آیه این است كه سبب تشریع و فلسفه نبوت را
ذكر می كند كه اختلاف است و سبب وقوع اختلاف را بیان می كند (كه
همان حس تنازع در اقتناء مزایاست) به این بیان كه انسان بالفطرة
اجتماعی و تعاونی است و در اول اجتماعش امت واحده بوده است؛
سپس به حكم فطرت، اختلاف در كسب امتیازات و مواهب پیدا
شد
[1]؛ لهذا ضرورت وضع قوانین پیدا شد كه وسیله انبیا صورت گرفت كه رنگ دینی و تبشیر و انذار بر خود گرفت و توأم به عبادات
شد. بار دیگر اختلاف در خود دین پیدا شد. این دو اختلاف، اولی
فطری است و دومی در اثر بغی.
بعد از این خلاصه، مطالبی می آورند كه فهرستش این است:
جلد چهارم . ج4، ص: 181
الف. خلقت نوع انسان ابداعی است، از نوع دیگر مشتق نشده
است.
ب. انسان مركّب است از روح و بدن.
ج. در انسان دو قوه هست كه به وسیله یكی از آنها ارتباط علمی
با اشیاء پیدا می كند و وسیله دیگری ارتباط فنی و تسخیری.
د. از دو قوه و دو ارتباط بالا یك عنایت عجیب ناشی می شود و
آن قوه اعتبار علوم عملی و ادراكات اعتباری است.
هـ. عواطف و احساسات منبع ادراكات اعتباری است.
و. از جمله ادراكات اعتباری این است كه «یجب استخدام كل ما
یمكن استخدامه» و در این جهت به انسان و غیر انسان ابقا نمی كند.
ز. انسان به حكم اینكه افراد دیگر را مانند خود می بیند،
اضطراراً (فطرت در زمینه اضطرار) تسلیم عدل اجتماعی می شود.
ح. قریحه استخدام به ضمیمه عدم تساوی افراد از حیث خلقت
و قوّت و ضعف و غیره، موجب انحراف از عدل اجتماعی تصالحی
می شود و منجر به تنازع بقا می گردد.
اینجاست (یعنی بعد از تصالح اضطراری و تسلیم عدل اجتماعی
و عدم عمل به آن در اثر تفاوت سطحها و حس استخدامها و ظهور
اختلافات) [كه ] ضرورت وضع قانون عادلانه پیدا می شود.
قانون سه گونه ممكن است: به صورت تحمیل و زور و استبداد،
به صورت تربیت غیر دینی، به صورت تربیت دینی.
ط. تشریع دینی براساس حقیقت وجود و حیات جاوید انسان
است.
ی. اختلاف در خود دین از راه بغی. آیه 19 یونس:
وما كان الناس
الّا امة واحدة فاختلفوا و لولا كلمة سبقت من ربك لقضی بینهم فیما فیه
یختلفون ناظر به این اختلاف است و مقصود از «كلمه سابقه» آن است
كه فرمود:
ولكم فی الارض مستقر و متاع الی حین. (بقره، 36 و
اعراف، 24)
6. عیب این بیان این است كه خیلی جنبه تجریدی و ذهنی دارد.
جلد چهارم . ج4، ص: 182
بعلاوه چند ایراد وارد است:
الف. در این بیان برای مدنی بودن انسان ریشه فطری قائل نیست
مگر از ناحیه اضطرار، كه در صفحات 120 و 129 و 130 تصریح
شده. فقط در صفحه 115 چیزی است كه اندكی منافی با این نظر
است.
ب. بنا بر اینكه اجتماع تعاونی تصالح اضطراری است، پس
وحدت اولیه چگونه حاصل شد؟
ج. در این بیان به اختلاف گروهی كه گاهی ریشه های طبقاتی و
گاهی ریشه خونی و نژادی و گاهی ریشه مسلكی دارد، اشاره نشده
است.
د. در این بیان [به ] مهمترین اختلافی كه در خود قرآن است
یعنی نوع اختلاف و تضاد هابیل با قابیل، موسی با فرعون، نمرود و
ابراهیم، خاتم الانبیاء و قریش كه از نوع اختلاف مسلكی است،
اشاره ای نشده است.
هـ. در این بیان نقش انبیا حكمیت و داوری و رفع اختلاف است،
نه مبارزه و عمل.
و. در این بیان به مفاد آیه
لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم
الكتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط وانزلنا الحدید فیه بأس شدید و
منافع للناس و لیعلم اللّه من ینصره و رسله بالغیب ان اللّه قوی عزیز توجه
نشده است و حال اینكه این آیه هم درباره فلسفه دین و علت بعثت
انبیاست. مخصوصاً به مضمون جمله
«وانزلنا الحدید» كه مفهوم مبارزه
خونین را می رساند و به مفهوم «
و لیعلم اللّه من ینصره و رسله بالغیب»
كه مفهوم مبارزه دسته جمعی را می رساند، هیچ توجه نشده است.
7. در صفحه 127 شروع می شود به تفسیر:
الف. كان الناس امة واحدة. . . ظاهر الایة یدل علی ان هذا النوع
قد مرّ علیهم فی حیوتهم زمان كانوا علی الاتحاد و الاتفاق و
جلد چهارم . ج4، ص: 183
علی السذاجة و البساطة
[2] لااختلاف بینهم بالمشاجرة و المدافعة فی امور الحیوة و لااختلاف فی المذاهب و الاراء. . .
ب. النوع الانسانی لایزال یرقی فی العلم و الفكر. . . غیر ان
الانسان لوجود قریحة الاستخدام فیه كما اشرنا الیه فیما مرّ
لایحبسه هذا الاجتماع القهری. . . عن الاختلاف و التغالب و
التغلب و هو كل یوم یزداد علماً و قوة علی طرق الاستفادة. . .
ج. فبعث اللّه النبیین مبشرین و منذرین عبر تعالی بالعبث دون
الارسال و ما فی معناه لان هذه الوحدة المخبر عنها من حال
الانسان الاولی حال خمود و سكوت و هو یناسب البعث. . .
د. المقصود من الكتاب فی الایة القانون، لاخصوص المكتوب.
هـ. كتاب نوح اول كتاب سماوی و عهد الوحدة كانت قبل نوح
(كما فی الروایة الباقری) .
8. خلاصة الایة:
الف. حد الدین و هو انه نحو سلوك فی الحیوة الدنیا یتضمن
صلاح الدنیا بما یوافق الكمال الاخروی.
ب. الدین اول ما ظهر، ظهر رافعاً للاختلاف الناشی عن الفطرة
ثم استكمل رافعاً للاختلاف الفطری و غیر الفطری معاً.
ج. الدین لایزال یستكمل حتی یستوعب قوانینه جهات
الاحتیاج فی الحیوة فاذا استوعبها ختم ختماً فلا دین بعده.
د. كل شریعة لاحقة اكمل من سابقتها.
هـ. السبب فی بعث الانبیاء ان الانسان بحسب طبعه سائر نحو
الاختلاف، كما انه سالك نحو الاجتماع المدنی، اذا كانت الفطرة
هی الهادیة الی الاختلاف لم تتمكن من رفع الاختلاف.
و. اذا كانت الطبیعة الانسانیة هی المؤدیة الی هذا الاختلاف
جلد چهارم . ج4، ص: 184
العائق للانسان من الوصول الی كماله، فالاصلاح یجب ان یكون
من جهة غیر جهة الطبیعة و لذا عبر عن قیام الانبیاء بهذا
الاصلاح بالبعث.
9. آیه سوره بقره مسبوق است به آیاتی كه با آنچه گفته شد
منافات ندارد، ولی آیه سوره یونس مسبوق است به:
فمن اظلم ممن افتری علی اللّه كذباً او كذب بایاته انه
لایفلح المجرمون. و یعبدون من دون اللّه ما لایضرهم و
لاینفعهم و یقولون هؤلاء شفعاؤنا عنداللّه قل اتنبئون اللّه بما
لایعلم فی السموات و لا فی الارض سبحانه و تعالی عما
یشركون.
لهذا مفاد این آیه با آیه بقره فرق دارد. لهذا در
المیزان(جلد 10،
صفحه 29) بعد از ذكر آیه:
و ماكان الناس الّا امة واحدة فاختلفوا و لولا
كلمة سبقت من ربك لقضی بینهم فیما فیه یختلفون، می فرماید:
و سیاق الایة السابقة (و یعبدون من دون اللّه. . . ) لایناسب من
الاختلافین المذكورین الّا الاختلاف الثانی. . . و مقتضی ذلك ان
یكون المراد من كون الناس سابقاً امة واحدة كونهم علی دین
واحد و هو دین التوحید ثم اختلفوا فتفرقوا فریقین: موحد و
مشرك، فذكر اللّه فیها ان اختلافهم كان یقضی ان یحكم اللّه
بینهم باظهار الحق علی الباطل و فیه هلاك المبطلین و انجاء
المحقین، لكن السابق من الكلمة الالهیة منعت من القضاء بینهم،
و الكلمة هی قوله تعالی لما اهبط الانسان الی الدنیا: ولكم فی
الارض مستقر و متاع الی حین. (بقره، 36)
آنگاه سایر اقوال را در مورد این آیه رد می كند.
جلد چهارم . ج4، ص: 185
10. آیات 118 و 119 از سوره هود:
ولوشاء ربك لجعل الناس امة واحدة و لایزالون مختلفین. الّا
من رحم ربك و لذلك خلقهم و تمت كلمة ربك لاملأن جهنم
من الجنة و الناس اجمعین.
المیزان، جلد 11، صفحه 64، بعد از بحثی در ماده «خلف»
می گوید:
ثم الاختلاف و یقابله الاتفاق من الامور التی لایرتضیها الطبع
السلیم لما فیه من تشتیت القوی. . . غیر ان نوعاً منه لامناص منه
فی العالم الانسانی و هو الاختلاف من حیث الطبایع المنتهیة الی
اختلاف النبی و هو یؤدی الی اختلاف الاستعدادات البدنیة و
الروحیة و بانضمام اختلاف الاجواء و الظروف الی ذلك یظهر
اختلاف السلائق و السنن و الاداب و المقاصد و الاعمال
النوعیة و الشخصیة فی المجتمعات الانسانیة و قد اوضحت
الابحاث الاجتماعیة ان لولا ذلك لم یعش المجتمع الانسانی
ولاطرفة عین و قد ذكره اللّه تعالی فی كتابه و نسبه الی نفسه
حیث قال: نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیوة الدنیا و رفعنا
بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضاً سخریاً.
(الزخرف، 32) و لم یذمه تعالی فی شی ء من كلامه الّا اذا
صحب هوی النفس و خالف هدی العقل. و لیس منه الاختلاف
فی الدین فان اللّه سبحانه یذكر انه فطرالناس علی معرفته
وتوحیده و سوی نفس الانسان فالهمها فجورها و تقواها و ان
الدین الحنیف هو من الفطرة التی فطر الناس علیها لاتبدیل
لخلق اللّه و لذلك نسب الاختلاف فی الدین فی مواضع من كلامه
الی بغی المختلفین فیه و ظلمهم. فما اختلفوا فیه الّا من بعد ما
جائهم العلم بغیاً بینهم. و قد جمع اللّه الاختلافین فی قوله: كان
جلد چهارم . ج4، ص: 186
الناس امة واحدة فبعث اللّه النبیین مبشرین و منذرین.
والذی ذكره بقوله: ولوشاء ربك لجعل الناس امة واحدة. . .
ناظر الی ما ذكره. . . من اختلافهم فی امر الدین. . . فقوله
ولایزالون مختلفین ای فی الدین فحسب. . . و قوله الّا من رحم
ربك استثناء من قوله ولایزالون مختلفین. . . و الرحمة هی
الهدایة الالهیة.
(ص 67) : قوله ولذلك خلقهم اشارة الی الرحمة المدلول علیها
یقوله الّا من رحم ربك.
(ص 68) : و قوله و تمت كلمة ربك لاملأن جهنم من الجنة و
الناس اجمعین ای حقت كلمته تعالی و اخذت مصداقها منهم بما
ظلموا و اختلفوا فی الحق من بعد ما جائهم العلم بغیاً بینهم و
الكلمة هی قوله لاملأن جهنم. . . و الایة نظیرة قوله ولو شئنا
لاتینا كل نفس هدیها و لكن حق القول منی لاملأن جهنم من
الجنة و الناس اجمعین (الم السجدة، 13) .
[1] . ولی در صفحه 185 خواهد آمد كه در جلد 11 ذیل آیه سوره هود، اختلاف اول را ضمناً اختلاف در استعدادات و ساختمان و تفاوت جبلّی نیز دانسته اند، اگرچه آن گونه اختلاف نمی تواند بعد از امت واحده بودن باشد.
[2] . بل و للسذاجة و البساطة.