در
کتابخانه
بازدید : 597468تاریخ درج : 1391/03/27
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
فهرست مطالب
مقدمه
Collapse حرف د حرف د
درد عرفانی
درد انسان و دوای او در خود اوست
درد داشتن
درد و دوای انسان
درد داشتن
درد داشتن ناشی از حساسیت است
دروغ مصلحت آمیز
دعای اهل دل
دعا
دعا و سنت تكوین
دعا- راز استجابت
دعا هم وسیله است و هم مطلوب- توفیق دعا و الهام دعا
دعا، حقیقت نیایش
دعا- اثر دعا از جنبه روانی و تربیتی
استجابت دعا
مسائل مربوط به دعا
دعا- خلاصه سخنرانی شب 21 رمضان 78
دعبل خزاعی
دنیا در تعلیمات روحانیت مسیحی از نظر آندره ژید
دنیا و لباس فاخر و عالی
دنیا و مال
دنیا و مسأله اتقان عمل
خوبی و بدی دنیا
دنیا و آخرت- كن لدنیاك كأنك تعیش ابداً
نوع تضاد دنیا و آخرت و جمع میان آنها
دنیا و آخرت و اثری كه اعتقاد به تضاد خوشبختی دنیا و آخرت، در عمل دارد
فهرست مطالب مربوط به دنیا
دنیا از نظر دین
دنیا از نظر اسلام- كن لدنیاك كأنك تعیش ابداً
ترك دنیا
آیا دنیا آدمی را فریب می دهد؟
هر چه از دنیا برای دنیاست زیان است و هرچه از دنیا برای آخرت است مفید است
آیاتی از قرآن و یا احادیثی كه دنیای مذموم را اكتفا به دنیا معنی می كند
دنیا منزلگاه مسافر است، نه منزلگاه مقیم
دنیاپرستی، از خودبیگانگی
دنیای مذموم یا دنیا از نظر دین
ذم دنیا
دنیا و آخرت
دنیا مهلت تمرین برای یك مسابقه نهایی است
دنیا و منع از حرص و طلب مافوق كفاف
دنیا
تحقیر دنیا در زبان علی علیه السلام
دنیا و پول از نظر اسلام و تمدن عصر ما
دنیا
دنیا دار واقعی نیست، مقدمه و مرحله است
ترك دنیا یا كمال مطلوب داشتن- مسأله ارزشها در مقابل منافع
توصیف كاملی از غرور و ضرر و تغییر و بی وفایی دنیا
فناء و عناء و غیر و عبر دنیا
فنا و زوال دنیا
رسول اكرم و داود و موسی و عیسی نسبت به دنیا
مفتون شدن به دنیا- دنیا و تقوا
دنیا و مرگ- تقوا
دنیا و آخرت
انسان بزرگتر از این است كه خود را به دنیا بفروشد
دنیا از نظر دین- دارایی كشیشها
دنیا مانند یك كشتی طوفانی است
دنیا- منابع بحث
دنیا از نظر دین
دنیا، آفت زدگی از ناحیه دنیا، انسان سالم و انسان معیوب
خلاصه مطالب راجع به نظر دین درباره دنیا
دنیازدگی
دنیا و تمدن- مسأله هدف تمدن
دنیا مردار است، عشق دنیا مردمی را اسیر خود كرده و سایر آثار سوء عشق به دنیا
دنیا منزلگاه مسافر است و نباید موضوع تنافس واقع شود
فنا و زوال دنیا، دنیا نباید ملاك رضا و غضب ما قرار گیرد و محور رغبت و نفرت باشد
رسیدن به دنیا بر حرص می افزاید
دنیاپرستی- زندان پول
دوستی و معاشرت
دوستیها
دوستیها و بی وفایی ها- نباید جز خدا به احدی اعتماد كرد
شرایط و آداب دوستیها
دولت- فلسفه ی اجتماعی
دین و سیاست، مسأله جدایی
دین (مذهب) و ماتریالیسم تاریخی
دین، مذهب، ریشه طبقاتی مذهب شرك و مذهب توحید
یادداشت نقش دین در اجتماع
فایده دین- دین و علم، ناتوانیهای علم
نیاز به دین- خدا و عدالت
دین و مسئولیت
یادداشت دین و مسئولیت
دینداریها
دین و مذهب، جهان بینی مذهبی و جهان بینی غیر مذهبی
دین و فلسفه
دین و سیاست
دین
دین و زندگی و تمدن
قدرت دین و مذهب- نمایش آن در 21 رمضان
دین و ایمان بهترین سرمایه زندگی است
دین و بیماریهای روانی
دین و عقل
دین
دین و عشق
قدرت دین و قدرت پول
دین و تمدن- ایدئولوژی
فواید و آثار دین
تعلیمات سوء به نام دین
دین و اخلاق
دین و جهت یابی دین و قطب نما- تفاوت دین و علم
دین و علم
تناقض دین و علم
دین و علم- ریشه فكر تضاد میان ایندو- ریشه بی دینی در اروپا
نیاز به دین و ایمان- سخن بزرگان
دین و دنیا
دین و تمدن
دین و تأثیر آن در رضا و خشنودی از جهان
دین، تبلیغ صحیح
دین و وقار و سنگینی
نسبت دین با عشق و با علم
دین و اخلاق- اثر دین در تصفیه و غربال حوادث
دین و مذهب و مسأله سودجویی و طرز روابط تولید
نیاز به دین- خدا و عدالت
دین- مبنا و منشأ و سرچشمه های دین
آیا منشأ دین خودخواهی و علاقه به سرنوشت خود است؟
دین- منشأ پیدایش و گرایش
دین و مذهب و علل پیدایش آن از نظر ماركسیسم
دین- علل پیدایش
فلسفه دین در قرآن
ریشه و منشأ دین آیا طبقه ضعفاست؟
سرچشمه میلها و آرزوهای مقدس دینی ماوراء الطبیعه است
نظر دانشمندان درباره دین
دین منسوخ شدنی نیست
دین و لزوم آن
دین و فطرت
مبنا و منشأ حس دینی
دین چیست؟ تعریفات، علل پیدایش
دین و بحرانهای عصر ما (موضوع)
دین، بازگشت به دین در عصر جدید
آینده دین- مراجع و مدارك
آینده دین
آینده دین ومذهب
آینده دین
آینده دین و
Expand حرف ذ حرف ذ
Expand حرف رحرف ر
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
1. فأما الزبد فیذهب جفاء و اما ماینفع الناس فیمكث فی الارض. مسأله ای مطرح است در میان علمای اجتماع كه آیا با این همه
جلد چهارم . ج4، ص: 192
تحول و دگرگونیهای عظیم و نو و كهنه شدن های عجیب روزگار، دین قابل بقاست یا اینكه او هم بالاخره باید روزی برود؟ وقتی كه فرضیه های علمی اینقدر نو و كهنه می شوند، دین هم چنین است؟ 2. حكما راجع به اینكه چه چیز قابل بقاست و چه چیز نیست، قاعده ای را به ثبوت رسانیده اند كه: القسر لایدوم، یعنی حركت و جنبشی كه برخلاف مقتضای طبیعت حركت كننده باشد قابل دوام نیست [1].

جریانهای جهان بر دو قسم است: طبیعی و غیر طبیعی. یك جریان غیر طبیعی را موقتاً و با زور می توان حفظ كرد ولی نمی توان آن را برای همیشه ادامه داد. چرا چیزهای خوب و مفید باقی می ماند؟ برای اینكه با طبیعت بشر توافق دارد.

3. مقیاس طبیعی بودن یك چیز در زندگی اجتماعی بشر به این است كه خود آن چیز خواسته بشر باشد یا تأمین كننده خواسته بشر باشد، زیرا خواسته بشر از طبیعت او سرچشمه می گیرد. به این صورت یك پدیده اجتماعی حالت طبیعی پیدا می كند.

اگر چیزی خود خواسته بشر باشد كافی است كه آن چیز برای همیشه باقی بماند، مگر آنكه فرض كنیم طبیعت بشر و غرایز بشر عوض شود كه مساوی است با اینكه بشر بشر نباشد و تبدیل به جنس دیگر گردد (و ما فعلاً از آن بحث نمی كنیم گو اینكه معتقدیم چون جنس دیگر از بشر كاملتر خواهد بود نه ناقصتر، یعنی بشر به حیوانیت برنمی گردد، باز هم دین باقی خواهد بود) . مثلاً تشكیل خانواده و اولاد یك امر غریزی است. لهذا كمونیسم نیز نتوانست حتی در داخل خود آیین تشكیل خانواده را برهم بزند و كمونیسم جنسی اعلام كند و رابطه پدران و فرزندان را قطع كند. ولی اگر چیزی
جلد چهارم . ج4، ص: 193
تأمین كننده خواسته بشر باشد كافی نیست كه برای همیشه باقی بماند؛ مادامی باقی است كه چیز دیگری كه بهتر و كاملتر از او خواسته بشر را تأمین می كند به بازار اجتماع نیاید. اگر آمد، به حكم جبر، اوّلی منسوخ می شود. به همین دلیل چراغ نفتی لامپایی ناسخ چراغ موشی و برق ناسخ چراغ لامپاست. بشر عاشق چراغ نفتی نیست، او را به خاطر اثر و فایده اش می خواهد. وقتی كه از او بهتر وارد میدان شد، او را به كناری می گذارد.

كتابها به همین دلیل جانشین یكدیگر می شوند. لوازم زندگی عموماً به همین دلیل جانشین یكدیگر می شوند.

آن چیزی هم كه خواسته بشر است بر دو قسم است: خواسته طبیعی و خواسته اعتیادی. امروز تقریباً برای همه مردم چای و برای عده كثیری سیگار و برای عده كمتری تریاك و مشروب و برای كمتر از كمتر هروئین به صورت یك خواسته درآمده است. اما این خواسته ها ناشی از طبیعت ثانوی افراد است نه از طبیعت اولی آنها، ناشی از عادت است، لهذا می توان بشر را از آنها ترك داد یا لااقل نسل آینده را از آنها حفظ كرد. و اما خواسته های طبیعی ناشی از ساختمان وجودی بشر است، ناشی از نوع اعصاب و غددی است كه در وجود او تعبیه شده است، ناشی از حیات عقلانی ومعنوی اوست.

مثلاً نمی توان بشر را از عشق و تمایل به تشكیل خانواده، از ترحم واحساس همدردی نسبت به نوع، از علاقه به پیشرفت وتكامل، از علاقه به مظاهر جمال طبیعت، از علاقه به تحقیق و كاوش و جستجوی علمی ترك داد. پس مراد ما از خواسته، خواسته طبیعی است نه خواسته های مصنوعی.

علیهذا اگر چیزی در اجتماع بشر بخواهد باقی بماند، باید واجد یكی از دو شرط باشد: یا خود خواسته بشر باشد، آنهم خواسته طبیعی نه اعتیادی، با طبیعت و فطرت بشر وابستگی داشته باشد و یا تأمین كننده خواسته های بشر باشد و به شكلی هم باشد كه چیز دیگر
جلد چهارم . ج4، ص: 194
نتواند جانشین او بشود، هیچ چیزی قادر نباشد كه كار او را بكند، در كار خودش منحصر به فرد باشد.

4. پس دین اگر بنا باشد بخواهد باقی بماند، باید یا خود خواسته طبیعی بشر باشد و یا تأمین كننده منحصر به فرد قسمتی از خواسته های لازم و ضروری بشر باشد، والّا باقی نمی ماند ولوآنكه بخواهند نگهش دارند زیرا: القسر لایدوم.

دین و علم در این جهت مشتركند كه هم خواسته بشرند، هم تأمین كننده خواسته های او :

اتفاقاً دین از هر دو خاصیت بهره مند است و در این جهت تنها علم است كه با دین شریك است كه هم خود خواسته است و هم تأمین كننده قسمتی از خواسته ها. البته قلمرو علم تأمین قسمتی از خواسته هاست و قلمرو دین چیز دیگر است.

5. اما راجع به قسمت اول: قرآن این مطلب را به عبارت فطرت بیان كرده است: فاقم وجهك للدین حنیفاً فطرة اللّه التی فطر الناس علیها. علی علیه السلام می فرماید: فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیائه. . . این مطلب در میان علمای روان شناسی و اجتماعی امروز مطرح است. من نمی گویم كه اتفاق نظر بر آنچه قرآن در چهارده قرن پیش گفته است حاصل است ولی می گویم آنچه را كه در آن روز قرآن از روی آن پرده برداشته است، تدریجاً علم و تحقیق و جستجو به آن سو می رود.

تزهای شكست خورده 6. راجع به مبنا و منشأ دین ابتدا سخنهای زیادی گفتند. گفتند دین مولود ترس مخصوصاً ترس از مرگ است [2]، ناشی از علاقه
جلد چهارم . ج4، ص: 195
انسان به سرنوشت خود است، علاقه دیگری نیست. گاهی گفتند ناشی از جهل و بی اطلاعی و عدم آگاهی از تعلیل حوادث طبیعت است [3]. گاهی گفتند عكس العمل علاقه انسان به نظم و عدالت در مقابل بی نظمی ها و بی عدالتی های مشهود است [4](و البته این آقایان هیچ مانعی نمی بینند كه علاقه به نظم وجود داشته باشد و خود نظم وجود نداشته باشد، مثل اینكه جاذبه ای وجود دارد ولی جسمی و طرفی وجود ندارد) .

تنزل دادن بشریت برای تعلیل و توجیه مادی دین :

و گاهی گفتند دین یك پدیده سطحی و مولود حوایج اقتصادی در جامعه طبقاتی است. همینكه جامعه از حالت اشتراك اولیه خارج شد و منقسم به طبقات شد- چنانكه خاصیت جامعه فئودالی و جامعه سرمایه داری است طبقه حاكمه برای حفظ موقعیت خود، دین را به عنوان آلت مخدّر و تسكین دهنده طبقه محكوم و مظلوم و مانع آنها از انقلاب و ثوره اختراع می كند.

این، نظریه ماركسیستهاست [5]
جلد چهارم . ج4، ص: 196
كه تاریخ را فقط از دریچه اقتصاد توجیه می كنند و بشر را صرفاً یك حیوان اقتصادی می دانند و نه چیز دیگر. اینها قبل از آنكه دین را تعلیل و توجیه كرده باشند بشریت را تنزل می دهند.

طبق نظریه كسانی كه دین را مولود ترس می دانند، آنهم ترس از مرگ، پس از آنكه انسان سرنوشت خود را به طور قطعی شناخت و فهمید این ترسها فایده ندارد واین تخیلات چاره این ترس را نمی كند، خود به خود دین را رها می كند، پس منسوخ می شود. پس چاره دین در درست شناختن سرنوشت است. طبق نظریه پوزیتیویستها هر چه علم یعنی شناخت طبیعت پیشرفت كند قطعاً دین از میان می رود و منسوخ می شود، و طبق نظریه ماركسیستها جامعه همینكه به حالت اشتراكیت برگشت و آن كسی كه این وسیله را برای حفظ منافع خود به كار می برد از میان رفت، دین نیز خود به خود می میرد؛ دین از توابع جامعه فئودالی و جامعه سرمایه داری است. طبق نظریه كسانی كه دین را عكس العملی در مقابل بی عدالتی ها و بی نظمی های جهان می دانند نیز علم و تقویت مغز و فكر و قدرت قضاوت صحیح در قضایا آن را از میان می برد، یعنی این مسكّن دیگر اثر نمی بخشد، مانند دارویی است كه اثر خود را از دست می دهد.

بنا بر نظریه اینكه دین عكس العمل و مولود ترس و علاقه به سرنوشت خود است و هم نظریه اینكه ناشی از جهل است در تعلیل حوادث، هم نظریه اینكه عكس العمل روح است در مقابل بدیها، با توسعه و گسترش علم از میان می رود [6]. بطلان این سه توجیه را تجربه تاریخ روشن كرد، زیرا علم به دین كمك كرد و علمای دیندار فوق العاده زیادند و لزومی ندارد فرض كنیم اكثریت را تشكیل می دهند. اگر آن سخنان درست باشد، مثلاً اینشتاین می بایست اولین مخالف دین باشد.

اعتقاد به خدا كه اساس دین است امروز مورد قبول اكثریت
جلد چهارم . ج4، ص: 197
دانشمندان جهان است. پس این فرضیه ها باطل است.

اما فرضیه ماركسیستها را اولاً تاریخ گذشته آن را باطل می كند، زیرا دین همواره به صورت یك ثوره و انقلاب به نفع طبقه مظلوم علیه طبقات حاكمه برای استیفای حقوق مظلومین ظهور كرده است.

و اما استخدام دین در بعضی مراحل به نفع طبقه استثمارگر دلیل بر بطلان دین نیست. علم و تكنیك نیز چنین است.

اخیراً [] توصیه كرد به كمونیستهای جهان كه مبارزه با دین باید از میان برود.

آن تب ضد دینی در میان كمونیستهای ریشه دارتر پایین آمده است. اطلاعات و كیهان در تاریخ. . . نوشتند كه بن بلا به خروشچف گفت كه اسلام می تواند در كشورهای شمال آفریقا پایه انقلاب و نیروی محرك باشد، و خروشچف پذیرفت. این نظریات همه منسوخ شد و نظریه دیگری پیدا شد كه جنبه نیمه روحانی دارد و آن نظریه فروید است [7]، گفت: دین از روان ناخودآگاه بشر سرچشمه می گیرد، و روان ناخودآگاه را غرایز پس رانده شده خصوصاً غریزه جنسی تشكیل می دهد [8].

جلد چهارم . ج4، ص: 198
اینجاست كه نظریه یونگ و ویلیام جیمز و الكسیس كارل و غیر اینها پیدا می شود. یونگ می گوید: دین از روان ناخودآگاه ناشی می شود، ولی عناصری كه روان ناخودآگاه را تشكیل می دهد منحصر به عناصر مطرود از شعور ظاهر نیست، قسمتی از روان ناخودآگاه است كه در همه مشترك است و طبیعتاً و فطرتاً در همه وجود دارد.

ویلیام جیمز می گوید:

هرقدر انگیزه و محرك میلهای ما از این عالم طبیعت سرچشمه گرفته باشد، غالب میلها و آرزوهای ما از عالم ماوراء طبیعت سرچشمه گرفته، چرا كه غالب آنها با حسابهای مادی و عقلانی [9] جور در نمی آید [10]. ما بیشتر به آن عالم بستگی داریم تا به این عالم محسوس و معقول.

نیز او می گوید:

هر وضع و حالتی را كه مذهبی بنامیم، چیزی از وقار و سنگینی و وجد و لطف و محبت و ایثار همراه دارد. اگر خوشی به او روی دهد خنده های جلف و سبك از او دیده نمی شود و اگر غمی به او روی دهد ناله و ناسزا از آن شنیده نمی شود. آنچه من در آزمایشهای خود اصرار دارم وقار و سنگینی است.

جلد چهارم . ج4، ص: 199
این وقار و سنگینی به عقیده ما از آن جهت است كه مذهب شخصیت را عمیق می كند، خلأ موجود را پر می كند.

ما در ورقه فلاسفه اسلامی گفتیم آن وقار و علوّ نفسی كه در فلاسفه اسلامی از قبیل فارابی و خواجه نصیر و صدرا و میرداماد و ابن رشد و ابوریحان وحتی بوعلی دیده می شود، هرگز در فلاسفه یونان از قبیل ارسطو و افلاطون و اپیكور و فیثاغورس دیده نمی شود، فقط در سقراط دیده می شود، در فلاسفه جدید از قبیل بیكن و هابز و استوارت میل و غیر اینها نیز دیده نمی شود. در همه اینها حركات جلف و سبك و پست دیده می شود.

ایضاً ویلیام جیمز می گوید:

آیا احساسات الوهیت و وجدان خداوند در نزد بشر یك احساس واقعی و حقیقی است یا یك امر خیالی و وهمی؟ . . .

من به خوبی می پذیرم كه سرچشمه زندگی مذهبی دل است و قبول هم دارم كه فرمولها و دستورالعمل های فلسفی و خداشناسی مانند مطالب ترجمه شده ای است كه اصل آن به زبان دیگری باشد. . .

ایضاً می گوید:

عموماً معتقدند كه ایمان خود را بر پایه های فلسفی محكم ساخته اند و حال آنكه مبنای فلسفی بر روی ایمان قرار دارد [11].

ایضاً ویلیام جیمز می گوید: «در دین، هم جذب است و هم شادمانی. » و مقایسه می كند میان اخلاق متكی به مذهب و اخلاق متكی به مصلحت. درباره مارك اورل می گوید: «ناله او مانند
جلد چهارم . ج4، ص: 200
ناله های خوكی است در زیر تیغ. » و درباره نیچه و شوپنهاور می گوید: «ناله های مرارت آمیز این دو نویسنده آلمانی آدمی را به یاد جیرجیر موشی می اندازد كه در حال جان دادن است. » .

حالت روحانی :

الكسیس كارل درباره دعا می گوید: «پرواز روح است به سوی خدا. » و هم او می گوید:

گفته اند كه در عمق وجدان شعله ای فروزان است، انسان خود را آنچنانكه هست می بیند؛ از خودخواهی اش، حرصش، گمراهیها و كج فكری هایش، از غرور و نخوتش پرده برمی دارد، برای انجام تكالیف اخلاقی رام می شود، برای كسب خضوع فكری اقدام می كند و در همین هنگام سلطنت پرجلال آمرزش در برابر او پدیدار می گردد.

در كتاب فایده و لزوم دین از كتاب بحث در ماهیت دین و قانون از اینشتاین نقل می كند كه:

حس دینی قویترین و شریفترین سرچشمه (شاه فنر) تحقیقات علمی است.

از دایرةالمعارف فرید وجدی از ارنست رنان نقل شده:

ممكن است روزی هرچه را دوست می دارم نابود واز هم پاشیده شود و هر چه را كه نزد من لذت بخش تر و بهترین نعمتهای حیات است از میان برود [12] و نیز ممكن است آزادی به
جلد چهارم . ج4، ص: 201
كار بردن عقل و دانش و هنر بیهوده گردد [13] ولی محال است كه علاقه به دین متلاشی یا محو شود، بلكه همواره و همیشه باقی خواهد ماند و در كشور وجود من گواهی صادق و شاهدی ناطق بر بطلان مادیت خواهد بود.

بوعلی سینا در داستان معروف خود و شاگردش كه به او می گفت تو از پیغمبران چیزی كم نداری، اگر ادعا كنی مردم می پذیرند الخ، نفوذ عمیق مذهب و پیغمبران را بیان كرده است.

7. اما قسمت دوم یعنی اینكه دین از لحاظ سایر خواسته های بشری مقامی دارد كه جانشین ندارد، چیزی قادر نیست خلأ دینی را پر كند.

تولستوی می گوید: ایمان چیزی است كه آدمی با او زندگی می كند.

ناصرخسرو می گوید:
ز دنیا روی زی دین كردم ایراك
مرا بی دین جهان چَه بود و زندان
مرا پورا ز دین ملكی است در دل
كه آن هرگز نخواهد گشت ویران
الكسیس كارل می گوید:

مسأله مغز و قلب:

تمدن جدید مغز را تقویت كرده و پیشرفتهای علمی نتیجه آن است ولی قلب راكه از نیرومند ساختنش اخلاق و مذهب پایدار می گردد رها كرده، بلكه آن را تضعیف نموده است. تنها راه چاره برای نجات [از] این همه مفاسد این است كه در تقویت مبانی دینی بكوشیم.

جلد چهارم . ج4، ص: 202
ویكتور هوگو به نقل فروغی در آیین سخنوری می گوید:

آثار ایمان مذهبی:

اگر فرجام انسان عدم می بود، زندگی ارزش نمی داشت. آنچه زحمت را گوارا، كار را مقدس می كند، به انسان نیرو می بخشد و خردمند و مهربان و بردبار و نیكوكار و دادگر می سازد، در عین فروتنی مناعت می دهد و مستعد علم و معرفت می نماید این است كه چون از این دنیای تاریك گذشتیم به جهانی باصفا و روشن می رسیم.

8. دین یگانه پشتوانه اخلاق و قانون است. بشر از لحاظ فردی به ایمان نیازمند است. روح او بزرگتر از دنیای مادی است [14]، قانع به دنیای مادی نیست برخلاف حیوان. تصور انسان از ابدیت، او را از جهان بزرگتر می كند. دین است كه او را به دنیای ابدیت پیوند می دهد و به او آرامش می بخشد: الا بذكراللّه تطمئن القلوب. از لحاظ اجتماعی، هم احتیاج دارد به اخلاق و هم به قانون و ایندو دو ركن اساسی زندگی اجتماعی است و این هر دو احتیاج دارند به پشتوانه دین.

تمدن و علم و صنعت و تكنیك نمی تواند جای این غذای روحی و این عامل نظم روحی را بگیرد، زیرا علم و صنعت و تمدن فقط ابزارها را عوض و تكمیل می كنند، خود انسانها را نه عوض و نه تكمیل می كنند، هدفها را عالی و اجتماعی و خوب نمی كنند. تنها وسایل خوب برای زندگی خوب كافی نیست؛ آدمهای خوب،
جلد چهارم . ج4، ص: 203
هدفهای خوب لازم است.

تربیت و تعلیم به تنهایی قادر نیست انسانهای خوب درست كند، زیرا بزرگترین فرهنگهای دنیا را می بینیم كه مسخر طبیعت آدمی هستند [15]. همه ناراحتیهای بشر ازناحیه طبیعت نیست، بیشتر از ناحیه خود بشر است و آنچه از ناحیه خود بشر است همه ناشی از بی علمی و بی وسیله ای نیست، بیشتر آنها از طبیعت رام نشده اوست.

علم قادر به انقلاب حقیقی یعنی ضمیری و وجدانی نیست. علم فقط انقلاب فكری ایجاد می كند.

9. مطلب سوم در اینجا این است كه اگر دین فطری است و یا تأمین كننده خواستهای فطری است، پس چرا دیده می شود این همه مردم بلكه ملتها از دین خارج می شوند مانند حیوانات محبوسی كه آزاد شده باشند؟ جواب این را در ورقه های مبنا و منشأ حس دینی نمره 29 داده ایم و گفته ایم علت، عدم رهبری صحیح و ایجاد عقده و گره در اثر ایجاد تضاد میان این غریزه و غرایز دیگر است. وقتی كه زهد دینی را ملازم با ترك ثروت و مقام و ملازم با انزوا معرفی كنند، وقتی كه امور جنسی را پلید ذاتی معرفی كنند، وقتی كه دین را ضد علم معرفی كنند، یعنی به نام دین علیه سایر غرایز قیام شود، قهراً در این تعارض گاهی دین پیروز می شود و ترك دنیا یا جهالت [مغلوب ] می شود، یا آنها غالب می شوند و دین را كنار می گذارند- رجوع شود.

10. در نمره 8 گفتیم روح بشر از دنیای مادی بزرگتر است و در حاشیه آن را توضیح دادیم. اكنون موضوع ایمان را شرح می دهیم.

جلد چهارم . ج4، ص: 204
مفهوم لغوی ایمان را در ورقه های ایمان شرح داده ایم. ایمان از ماده امن و امان و اطمینان است. انسان به بعضی چیزها باید ایمان داشته باشد تا بتواند از آنها استفاده كند. انسان باید به كار خود و نتیجه كار خود ایمان داشته باشد تا از روی دلگرمی و حرارت و نشاط كار بكند [16]. معنی ایمان در این مورد یكی اعتقاد است و یكی علاقه؛ اولاً باید معتقد به نتیجه كار خود باشد نه مردد و متزلزل، و ثانیاً باید علاقه و اشتیاق داشته باشد. ایمان به استاد و راهبر نیز از همین قبیل است.

دو نوع ایمان :

در این نوع از ایمان، ایمان جنبه مقدّمی و آلی و مرآتی دارد؛ اگر ایمان نباشد، آن كار صورت نمی گیرد.

نوعی دیگر از ایمان هست كه علاوه بر اثری كه بر مورد ایمان مترتب است و علاوه بر اینكه اگر ایمان نباشد انسان با علاقه و گرمی و حرارت به كار مشغول نمی شود، خود ایمان برای انسان ضرورت دارد. عدم ایمان یعنی تزلزل و تردید و بی علاقگی نسبت به مورد ایمان، جای خالی در روح انسان باقی می گذارد. روح انسان تشنه چنین ایمانی است و آن ایمان به خدا و آخرت و داعیان و منادیان خدا وآخرت است.

هیچ ایمانی بلكه هیچ چیزی جای این ایمان را نمی گیرد. سرّش همان است كه در صفحه 202 متن و حاشیه گفتیم: انسان خواه ناخواه دارای روحی است كه از دنیای مادی بزرگتر است. مفاهیم و معانی ای در روح او می گنجد كه بسی عظیم تر و والاتر و بالاتر از این دنیای محسوس است. آرزوها و تمنیات و خواهشها در او پیدا می شود كه فوق دنیای محسوس و ملموس است. اگر به حقایقی مافوق این دنیا و به بقا و خلود و ابدیت ایمان نداشته باشد، خواه یقین به عدم داشته باشد و خواه مردد باشد، جانش در شكنجه و فشار قرار می گیرد. بدن متغیر و متبدل و متحول خود را می بیند كه چگونه روز به روز به طرف
جلد چهارم . ج4، ص: 205
فرسودگی و پیری می رود و تمام دوره عمر و زندگی در نظر روح بلند او لحظه ای بیش نیست. این تصور و تعقل او را رنج می دهد. خود را، دنیا را، جهان و جریان جهان را حقیرتر و كوچكتر از آنچه خود می فهمد، زشت تر و پست تر از آنچه درك می كند، نابسامان تر از آنچه می خواهد باشد، می یابد. این است كه از این عدم انطباق دنیای درون با دنیای برون دچار اضطراب می گردد. اما اگر به خدا و معاد و ابدیت و عدالت مطلق ایمان پیدا كرد دیگر احساس می كند كه روح او و دنیای درونی او بزرگتر، زیباتر، بسامان تر، عالیتر از دنیای واقعی نیست، آرزو و خواسته او بیشتر و عظیم تر از دنیای واقعی نیست، می تواند دارای مشیت مطلقه بشود و آرزوی بی نهایت داشته باشد.

اینجاست كه آرام می گیرد و آرامش پیدا می كند.

در ورقه های ایمان و جهان بینی از سید قطب در تفسیر سوره عصر نقل كردیم كه:

انه اتصال هذا الكائن الانسانی الفانی الصغیر المحدود بالاصل المطلق الازلی الباقی الذی صدر عنه الوجود، و من ثم اتصاله بالكون الصادر عن ذات المصدر و بالنوامیس التی تحكم هذا الكون و بالقوی والطاقات المذخورة فیه و الانطلاق حینئذ من حدود ذاته الصغیرة الی رحابة الكون الكبیر و من حدود قوته الهزیلة الی عظمة الطاقات الكونیة المجهولة و من حدود عمره القصیر الی امتداد الاباد التی لایعلمها الّا اللّه.

گفتیم ایمان، هم شعور به اتصال تكوینی با كون و مبدأ كون است و هم خود نوعی اتصال و برقراری ارتباط است خصوصاً اگر توأم با عمل و تجربه و آزمایش باشد؛ اتصال حقیر به عظیم، محدود به نامحدود، قطره به دریا، حادث به ازلی، فانی به ابدی.

سید قطب سپس می گوید:
جلد چهارم . ج4، ص: 206
و فضلاً عما یمنحه هذا الاتصال للكائن الانسانی من قوة و امتداد و انطلاق فانه یمنحه الی جانب هذا كله متاعاً بالوجود و ما فیه من جمال و من مخلوقات تتعاطف ارواحها مع روحه فاذا الحیاة رحلة فی مهرجان الهی مقام للبشر فی كل مكان و فی كل اوان و هی سعادة رفیقة و فرح نفیس و انس بالحیاة و الكون كأنس الحبیب بالحبیب و هو كسب لایعدله كسب و فقدانه خسران لایعدله خسران.


[1] . و البته این به معنی این نیست كه هر امر طبیعی فقط به حكم اینكه طبیعی است برای همیشه باقی است. قانون حركت، امور طبیعی را نیز نو و كهنه می كند. البته مقصود بقای پدیده خاص نیست، مقصود بقای نوع شی ء است و یا بقای قانون اجتماعی و خواسته بشری است.
[2] . ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 1، ص 89: لوكریتوس حكیم رومی گفته: ترس نخستین مادر خدایان است. ترس از آن جهت می تواند مبدأ گرایش به مفاهیم دینی شود كه انسان به حیات و موجبات ادامه آن و چیزهایی كه حیات را از گزند دشمنان حیات یعنی بیماری، تصادفات، جنگها [حفظ می كند] علاقه مند است. پس، از این نظر دین به عنوان یك «پناهگاه» و مأمن مورد علاقه بشر است. البته اینكه می گویند ترس، مقصود ترس آمیخته به جهل است.
[3] . عقیده اگوست كنت فرانسوی این بوده كه تفكر دینی مرحله ای است ابتدایی قبل از تفكر فلسفی و تفكر علمی. روی این فكر، غریزه حقیقت جویی و علاقه به كشف حقیقت سبب این گرایش شده است.
[4] . به عبارت دیگر تسكین دهنده آلام درونی فرد است. بشر در مقابل طبیعت به چنین مسكّنی احتیاج دارد كه در مقابل مظالم طبیعت و اجتماع به آن پناه ببرد، لهذا دین و عرفان را برای خود اختراع می كند.
[5] . ماركسیستها گفتند علم دین را چاره نمی كند؛ در جامعه فئودالی و كاپیتالیستی هر اندازه علم ترقی كند دین هست. زیرا دیدند كه علم جلو رفت و دانشمندان درجه اول جهان از قبیل پاستور و مندل و حتی داروین و اینشتاین، خداپرست و دیندار بودند. اینها گفتند یگانه چاره دین برقراری مساوات است.
[6] . چیزی كه هست مطابق یكی از آنها شناختن انسان و یقین به كیفیت سرنوشت انسان و عدم تأثیر دین در تغییر سرنوشت و مخصوصاً پس از مرگ، علت دین را از بین می برد و طبق یكی دیگر شناخت علمی طبیعت این اثر را دارد و طبق نظر سوم شناختن فلسفی جهان از نظر سختی و بی عاطفگی و عدم توجه به عدالت و احسان این اثر را دارد.
[7] . ما نام این نظریه ها و نظریه خود فروید را تزهای شكست خورده گذاشته ایم.
[8] . فرقی كه میان نظریه فروید و سایر نظریه های گذشته هست این است كه از نظر آنها دین ناشی از علاقه به نفس خود است و اعمال و عبادات یا جنبه طمعی دارد یا خوفی یا بكلی تقلیدی و بی معنی است، ولی از نظر فروید جنبه های لذت بخش عبادت و اینكه عبادت ارضا كننده یك میل مخفی در باطن است و به خاطر طمع به چیز دیگر نیست، به خاطر ترس نیست، تقلید و عادت نیست، از اجتماع گرفته نشده است، خودش محبوبیت و مطلوبیت دارد ولی محبوب غریزه جنسی است در حالی كه به روان ناخودآگاه رانده شده است، مطرح است. از نظر دیگر باید بگوییم- همان طوری كه در ورقه های مبنا و منشأ حس دینی گفته ایم طبق نظریه ترس و جهل و علاقه به نظم، احساس دینی یك عكس العمل خاصی است كه برای فرد قبل از هر اجتماعی و قطع نظر از هر اجتماعی پیدا می شود و طبق نظریه فروید ناشی از اجتماع خانوادگی و روابط دوجنس به یكدیگر است و به عقیده ماركسیستها ناشی از اجتماع مدنی است، آنهم در مرحله بعد از اشتراكیت و باز- چنانكه در همان جا گفته ایم- از این عدم وحدت نظرها باید بدانید كه از نظر علمی لااقل، موضوع حل نشده است. طبق نظریه فروید، آزادی جنسی بدهید تا دین از میان برود. رد این نظریه اولاً به این است كه بسیاری از افراد متنعم لااقل در آخر عمر به سوی دین می گرایند. حتی راسل مدعی است یكی از علل میل به ریاضت، افراط در اِعمال لذت جنسی است. بعلاوه ثابت [شده ] و خود فروید هم قبول كرد كه قیود و حدود اجتماعی فرضاً شكسته شود باز جلو سركوب شدن تمایلات جنسی را نمی توان گرفت، بلكه بیشتر می شود.
[9] . یعنی اینكه محور فعالیتهای بشر را منافع مادی بدانیم.
[10] . مثل شهادتها و فداكاریها و آن چیزهایی كه شیخ الرئیس در اول نمط هشتم اشارات ذكر كرده است.
[11] . یعنی الهامات دینی و غریزه دینی است كه مشوق و ملهم فلسفه بوده است.
[12] . یعنی دیگر آنها را دوست نداشته باشم و به آنها علاقه نورزم.
[13] . یعنی از این آزادی دیگر لذت نبرم.
[14] . یعنی چه روح بشر از دنیای مادی بزرگتر است؟ آیا مقصود این است كه حجم او بزرگتر است؟ اولاً حجم دنیا و ابعاد دنیا را كسی دقیقاً به دست نیاورده است، ثانیاً اگر روح حجم و بُعد داشته باشد جزء دنیای مادی و یكی از آنهاست. مقصود این است كه در روح افكار و تصورات و تعقلات و مفهوماتی است كه برتر و عظیم تر است از این دنیا. این دنیا متغیر و ناقص است و آن مبانی ثابت و كامل، این دنیا وجود و عدمش به هم آمیخته است و آن مبانی وجود محض و انیّت صرف. بعلاوه در روح انسان آرزوها و تمنیات بزرگ و غیر منطبق و اجلّ و اعظم از این دنیای مادی هست.
[15] . اینكه ما به فرهنگ و تعلیم و تربیت برای اینكه انسان خوب بسازیم احتیاج داریم مورد قبول است، ولی این غیر این است كه فرهنگ به تنهایی قادر است كه آدم خوب بسازد. ما طرفدار دین به جای علم نیستیم، طرفدار دین با علم و مخالف علم به جای دین هستیم.
[16] . در ورقه های ایمان و جهان بینی گفتیم هر اعتقادی ایمان نیست. آن اعتقادی ایمان است كه نبود او موجب تزلزل و خوف باشد. پس این قسم از ایمان از نظر عرف، ایمان گفته می شود و از نظر اصل لغت صحیح نیست.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است