سخنرانی در هنرسرای عالی نارمك، /51/219
1. رجوع شود به ورقه های رهبری و مدیریت- مدرسه عالی
كرمان و ورقه های رهبری و مدیریت- مسجد بلال حبشی قزوین.
2.
نهج البلاغه، خطبه 162، خطاب به عثمان:
فاعلم ان افضل عباد اللّه عند اللّه امام عادل هُدِی و هَدی فاقام
سنة معلومة و امات بدعة مجهولة. . . و ان شر الناس عنداللّه
امام جائر ضَلَّ و ضُلَّ به فامات سنة مأخوذة و احیا بدعة
متروكة. . . و انی انشدك اللّه ان تكون امام هذه الامة المقتول،
فانه كان یقال: یقتل فی هذه الامة امام یفتح علیها القتل و القتال
الی یوم القیمة و یلبس امورها علیها و یبث الفتن فیها،
فلایبصرون الحق من الباطل، یموجون فیها موجاً و یمرجون فیها
مرجاً، فلاتكونن لمروان سیقة یسوقك حیث شاء بعد جلال
السن و تقضی العمر.
جلد چهارم . ج4، ص: 600
جمله آخر اشاره است كه رهبر باید استقلال فكر داشته باشد نه
اینكه آلت دست اطرافیانش باشد. جمله های اول به روحیه عدالت
رهبر و اهمیت آن اشاره می كند.
3. در نامه 26
نهج البلاغه كه «ومن عهد له علیه السلام الی بعض عماله و
قد بعثه علی الصدقة» پس از اندرزها و دستورالعمل ها و مخصوصاً
اخلاص و اینكه ظاهر و باطنش یك جور باشد، می فرماید:
و امره ان لایجبههم ولا یعضههم
[1] و لایرغب عنهم تفضلاً بالامارة علیهم، فانهم الاخوان فی الدین و الاعوان علی
استخراج الحقوق. . . بؤساً لمن خصمه عنداللّه الفقراء والمساكین و
السائلون و المدفوعون و الغارم و ابن السبیل. . . و ان اعظم
الخیانة خیانة الامة و افظع الغش غش الائمة.
4. در كلمات قصار، حكمت 374:
. . . و ما اعمال البر كلها و الجهاد فی سبیل اللّه عند الامر بالمعروف
و النهی عن المنكر الّا كنفثة فی بحر لجی، و ان الامر بالمعروف و
النهی عن المنكر لایقربان من اجل و لاینقصان من رزق، و
افضل من ذلك كله كلمة عدل عند امام جائر.
از این جمله دانسته می شود كه اصلاح داخل (امر به معروف و
نهی از منكر) از جهاد با كافر خارجی مهمتر است، و در داخل مبارزه
با كژروی های رهبر از همه مهمتر است.
مخفی نماند كه امر به معروف در بعضی از مراتب جهاد است و
سخن عدل با پیشوای ستمگر نوعی امر به معروف و نهی از منكر
است.
جلد چهارم . ج4، ص: 601
5. در مقاله 10 از سلسله مقالات «سیری در نهج البلاغه» گفتیم
كه علی علیه السلام تصریح می كند كه نظر خوارج مبنی بر اینكه قرآن كافی
است و نیازی به حكومت و دستگاه مدیریت و رهبری نیست، غلط
است. آنها می گفتند: لاحكم الّا للّه، علی می فرمود:
كلمة حق یراد بها الباطل، نعم انه لا حكم الّا للّه ولكن هؤلاء
یقولون لا امرة الّا للّه و انه لابد للناس من امیر برّ او فاجر،
یعمل فی امرته المؤمن و یستمتع فیها الكافر. . .
دستگاه حكومت از آن جهت حكومت نامیده می شود كه حافظ
امنیت داخلی و خارجی است، مجری قانون است، و از آن جهت
امامت نامیده می شود كه مشتمل بر رهبری است، نیروها [را]
به حركت درمی آورد و بسیج می كند و سازمان می بخشد و استعدادها
را شكوفا می نماید.
در
نهج البلاغه تعبیر والی و رعیت هم آمده است كه ظاهر ناظر به
جنبه حفظ و رعایت است، آنچنان كه در خطبه 214 آمده است:
و اعظم ما افترض سبحانه من تلك الحقوق، حق الوالی علی
الرعیة و حق الرعیة علی الوالی. . .
6. ایضاً در مقاله 12 از سلسله مقالات «سیری در نهج البلاغه»
گفتیم كه احتیاجات بشر در آب و نان و جامه و مسكن خلاصه
نمی شود. احتیاج انسان با یك كبوتر و با یك آهو از زمین تا آسمان
متفاوت است. بشر یك سلسله نیازهای روانی دارد. لهذا برای یك
حكومت كه بخواهد طبیعی و محبوب و قابل تحمل باشد كافی نیست
كه برآورنده نیازهای مادی باشد، توجه به نیازهای انسانی و معنوی
نیز لازم است. در رأس نیازهای معنوی این است كه حكومت با چه
چشمی نگاه كند به مردم: به چشم ابزارهای بی جان كه ضمناً باید
جلد چهارم . ج4، ص: 602
نگهداری هم كرد و یا به چشم حیوانهای باركش و شیرده كه باید
تیمارشان هم ضمناً كرد و یا به چشم انسانهای متساوی الحقوق و
بلكه به شكل مخدومها. خلاصه آیا مردم برای رهبر و یا رهبر برای
مردم؟
در آن مقاله گفتیم كه اعتراف به حقوق مردم شرط لازم، و
احتراز از هر چیزی كه مشعر بر نفی حاكمیت آنها باشد شرط اول
رهبری سالم و شرط اول رهبری طبیعی است كه می تواند رضایت و
اطمینان مردم را جلب كند.
گفتیم كه پیوند تصنعی كه كلیسا میان اعتقاد به خدا و نفی حق
حاكمیت مردم و بالالزام میان حق حاكمیت مردم و نفی خدا برقرار
كرد، عامل مهمی در روگرداندن مردم از دین و مذهب شد؛ در حقیقت
اصل مردم برای رهبر و نه رهبر برای مردم را تثبیت كرد
[2].
كالیگولا امپراتور رم (در قرن اول میلادی و یا پیش از میلاد)
می گفته است: همان قسمی كه چوپان بر گوسفند برتری دارد قائدین
قوم نیز بر مردم برتری دارند، قائدین نظیر خدایان و رعایا نظیر
چارپایانند.
بسیاری از فلاسفه غرب معتقد بودند كه قدرت رؤسا برای
آسایش مرئوسین نیست بلكه طبیعی است، پس طبعاً مرئوسین برای
رؤسا آفریده شده اند.
7. در آن مقاله گفتیم كه واژه «رعیت» علیرغم مفهوم منفوری كه
اخیراً در زبان فارسی پیدا كرده، متضمن مفهوم حاكم و رهبر برای
مردم نه مردم برای رهبر و حاكم است.
8. ایضاً گفتیم كه از آیه كریمه
ان اللّه یأمركم ان تؤدوا الامانات
الی اهلها و اذا حكمتم بین الناس ان تحكموا بالعدل بهترین مفهوم،
اینكه حاكم امانتدار مردم است و به عبارت دیگر اصل رهبر برای
مردم نه مردم برای رهبر، استفاده شود. در
مجمع از امامین
جلد چهارم . ج4، ص: 603
صادقین علیهما السلام نقل می كند كه در این آیه مخاطب ائمه اند، چنانكه در
آیه بعد:
اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول. . . [مخاطب ] مردمند. امام
باقر علیه السلام فرمود: از این دو آیه یكی مال ماست (مبین حقوق ماست) و
دیگری مال شماست (مبین حقوق شماست) .
در تفسیر
المیزان از
درّ المنثور از حضرت امیر علیه السلام نقل می كند
كه:
حق علی الامام ان یحكم بما انزل اللّه و ان یؤدی الامانة، فاذا
فعل ذلك فحق علی الناس ان یسمعوا له و ان یطیعوا و ان
یجیبوا اذا دعوا.
در همان مقاله از نامه 5
نهج البلاغه خطاب به عامل آذربایجان
می نویسد:
و ان عملك لیس لك بطعمة ولكنه فی عنقك امانة و انت
مسترعی لمن فوقك، لیس لك ان تفتات فی رعیة.
مبادا بپنداری كه حكومتی كه به تو داده شده لقمه ای جلویت
انداخته شده و رشوه ای به تو داده شده و شكاری در اختیارت
قرار داده شده، بلكه امانتی به تو سپرده شده و از جانب
مافوقت (امیرالمؤمنین) رعایت و نگهبانی آن از تو خواسته
شده. تو را نرسد كه به استبداد و دلبخواه در میان مردم رفتار
كنی.
در نامه 51 كه بخشنامه ای است برای مأمورین جمع مالیات،
می فرماید:
فانصفوا الناس من انفسكم و اصبروا لحوائجهم، فانكم خزان
الرعیة و وكلاء الامة و سفراء الائمة.
. . . شما گنجوران ملت، نمایندگان رعیت و سفیران و مأموران
جلد چهارم . ج4، ص: 604
حكومتید.
10. از آنچه در شماره 6- 9 گفته شد معلوم گشت كه از نظر
نهج البلاغه مبنا بر رهبر برای مردم است و نه مردم برای رهبر.
[2] . رجوع شود به كتاب
علل گرایش به مادیگری.