1. بحث درباره ی شناخت و منابع آن و وسایل هر منبع از نظر اسلام.
منابع شناخت از نظر اسلام عبارت است از: .
الف. طبیعت، وسیله اش حواس است:
قل انظروا ما ذا فی السموات و
الارض، و اللّه اخرجكم من بطون امهاتكم لاتعلمون شیئاً و جعل لكم
السمع و الابصار و الافئدة لعلكم تشكرون. .
ب. عقل، و ابزارش قیاس و استدلال است. .
ج. قلب، و ابزارش تزكیه و تصفیه است. .
د. قرآن، و ابزارش تدبر در مجموع آیات با توجه به شأن نزول ها
و مقایسه ی بعضی آیات با بعضی و تفاسیر معصومین است. .
هـ. تاریخ، و ابزارش مطالعه در سیر تحولات اقوام و ملل است.
جلد نهم . ج9، ص: 26
و. شخصیتهای ممتاز و منفرد تاریخ، آنچنان كه قرآن لقمان را از
متن تاریخ بیرون می كشد. .
ز. سیره ی نبوی:
لقد كان لكم فی رسول اللّه اسوة حسنة. . . .
ح. سنت.
ط. سیره ی معصومین.
2. بحث درباره ی سیره است. سیر عبارت است از رفتار فرد، و سیره
عبارت است از نوع رفتار و منطقی كه فرد در رفتار خود برای رسیدن
به مقاصد به كار می برد
[1]. .
3. فلاسفه، حكمت را به نظری و عملی تقسیم كرده اند ولی منطق
را چنین تقسیم نكرده اند. ولی به عقیده ی ما همچنان كه دو نوع فلسفه
داریم، دو نوع منطق داریم. .
4. همچنان كه در منطق نظری همه ی مردم اهل منطق نیستند، مادون
منطق قرار دارند، هیچ معیار و میزانی بر اندیشه شان حكمفرما نیست،
در منطق عملی نیز بعضی از مردم اساساً اهل منطق و معیار نیستند،
سبك و روش و اسلوب ندارند. این است كه ما می گوییم همه ی مردم
سیر دارند ولی همه سیره ندارند، زیرا سیره منطق است و متد و
اسلوب. و این است كه باز ما مدعی هستیم كه
سیره یابن اسحاق و ابن
هشام و
سیره ی حلبیههمه سیر رسول اكرم است نه سیره ی آن حضرت،
تاریخ زندگی آن حضرت است نه منطق زندگی آن حضرت. .
5. همان طوری كه در اندیشه های نظری، فلسفه غیر از منطق
است، در زندگی عملی نیز فلسفه ی زندگی یك فرد یا یك جامعه غیر
از منطق زندگی آنهاست. علیهذا فلسفه ی تاریخ زندگی پیغمبر یك
مطلب است و منطق زندگی رسول اكرم چیز دیگر است. علیهذا ما
می خواهیم مبتكر فنی باشیم به نام «منطق تاریخ» در مقابل «فلسفه ی
تاریخ» .
جلد نهم . ج9، ص: 27
6. همان طوری كه بعضی از مردم در اندیشه ها تابع منطق قیاسی و
بعضی تابع منطق حسی و تجربی و بعضی تابع منطق نقلی و بعضی
تابع منطق آماری و بعضی تابع منطق تقلیدی هستند، در منطق عملی
نیز بعضی روششان مثلاً اخلاق است یعنی منطق و معیار و محك
كارشان اخلاق است، با این چگونگی رفتار می خواهند به مقصد
برسند و بعضی با چگونگی دیگر مثلاً زور یا نیرنگ یا دوراندیشی یا
دفع الوقت یا سرعت تصمیم یا غیره. .
7. همان طور كه در متدلوژی اخیراً ثابت شد كه بعضی متدها در
علوم اساساً نادرست است، مثلاً تقلید از اكابر و حجت شمردن سخن
آنان و یا تمسك به ظن و گمان و تخمین و یا تمسك به معیارهای
انسانی از قبیل حسن و قبح و لطف و غیره در الهیات، در منطق عملی
نیز ثابت است كه بعضی متدها از اساس غلط است، از قبیل اینكه مثلاً
تفألها و تطیّرها و سعد و نحس ها معیار [قرار] گیرد. .
8. باز همچنان كه در متدلوژی ثابت شد كه تك معیاری غلط
است، معیارها داریم، چیزی كه هست جای هر معیار را باید شناخت،
از نظر منطق عملی نیز به عقیده ی ما چنین است. البته بعضی معیارها
بكلی باید طرد شود. رسول اكرم معیار غدر، خیانت، الغایات تبرّر
المبادی، توسل به هیمنه ها و دبدبه های سلاطین و امثال اینها را ملغی
كرد و بعضی معیارها را به طور مطلق پذیرفت، مثلاً استقامت، عدل،
پیشقدمی در كوششها و امثال اینها را به طور مطلق پذیرفت. .
ولی بعضی از معیارها را به طور نسبی پذیرفت، یعنی برای آنها
شرایط خاص زمانی و مكانی قائل شد. مثلاً معیار زور (نه ظلم) بكلی
طرد نشد، بلكه برایش مورد خاص تعیین شد. همچنین است نرمی و
صلابت. در جایی نرم بود و در جایی صُلب و باصلابت. در امور
فردی نرم بود و در امور كلی و عمومی باصلابت و انعطاف ناپذیر.
اصول ملغی از قبیل اصل استرحام، اصل غدر و خیانت، اصل ارعاب
جلد نهم . ج9، ص: 28
چنگیزی و اصل انظلام، اصل ارعاب واهمه ای
[2]از قبیل توسل به
دبدبه ها و طنطنه ها؛ و اصولی كه به طور نسبی پذیرفت: اصل اِعمال
زور، اصل عفو و اغماض، اصل نرمی، اصل صلابت؛ و اصولی كه
به طور مطلق پذیرفت: اصل قدرت (با اصل زور اشتباه نشود) :
و
اعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل ترهبون به عدو اللّه و
عدوكم. .
جمله ی مولی امیرالمؤمنین علیه السلام: .
طبیب دوار بطبه، قد احكم مراهمه و احمی مواسمه، یضع ذلك
حیث الحاجة الیه من قلوب عمی و آذان صم و السنة بكم. .
ناظر به نسبیت متدهاست از نظر اعمال زور و یا به كار بردن نرمی،
ولی نكته ی جالب این است كه هر دوی اینها در مسیر بیداری و آگاهی
صورت می گیرد. .
9. یكی از مباحث اصولی در اینجا این است كه آیا اساساً ممكن
است انسان عملاً دارای یك منطق ثابت و محكم باشد، اصول و
مبادیی داشته باشد در منطق عملی نظیر اصول و مبادی برهانی
ریاضی كه غیرقابل تخلف است، برخلاف اصول و مبادی شعری كه
در اختیار فرد است و تابع احساسات و عواطف؟ .
برخی معتقدند كه اساساً عقربه ی اندیشه های عملی (لااقل، بلكه
حتی اندیشه های نظری) جبراً در جهت منافع و شرایط اجتماعی و
اقتصادی و موقعیت طبقاتی انسان می گردد، در خاك و كاخ نمی تواند
یك گونه فكر كند. ماركسیسم چنین می گوید. اینها البته به این وسیله
انسان را و اصالت حق پرستی انسان را نفی كرده اند. ولی اسلام خلاف
این را می گوید. زندگی دست پروردگان اسلام از قبیل سلمان و ابوذر
جلد نهم . ج9، ص: 29
و شیخ انصاری و صدها و میلیونها فرد دیگر در هر عصری خلاف
این اصل را ثابت می كند. .
10. بحث دیگر بحث نسبیت و عدم نسبیت منطق عملی است.
البته این بحث در منطق نظری هم می آید. آیا سیره و متدی كه
شخصی به كار می برد می تواند اسوه قرار گیرد یا نه؟ اسوه قرار گرفتن
آن مبنی بر این است كه صحت آن سیره و منطق، نسبی نباشد یعنی
تابع شرایط خاص زمانی و اجتماعی نباشد. پس مسئله ی امكان منطق
ثابت یكنواخت در شرایط مختلف داشتن یك مطلب است كه با
اصول ماركسیسم جور در نمی آید، و مسئله ی نسبیت متدها و سیره ها
مسئله ی دیگری است. می توان گفت كه مسئله ی نسبیت سیره و منطق
عملی همان مسئله ی نسبیت اخلاق است، ولی خیر، از جهتی فرق
می كند. در اخلاق بحث درباره ی قداست انسانی است و در سیره بحث
درباره ی صحت متد از نظر انتخاب بهترین و مناسبترین راه برای مقصد
است. .
11. استخدام وسیله برای رسیدن به مقصد، بسیار مهم است.
وسایل بر دو قسم است. وسایل مادی و به اصطلاح تكنیكی یك
مطلب است و وسایل روانی و روحی مطلب دیگر است. تفاوت
سیره ها و روشها در انتخاب وسایل روانی بیشتر روشن می شود، مثلاً
تمسك به ارعاب یا استرحام یا نفوذ در اوهام وسیله ی دبدبه ها و
طنطنه های ظاهری، مثلاً قیافه. رجوع شود به تفسیر
المیزان، جلد 6،
صفحه ی 317- 319 راجع به عدم انتصار الحق بالباطل. .
در منطق عمل، استخدام وسیله مقام مهمی دارد آنچنان كه در
منطق نظر نیز استخدام مقدمات برهان (كه به منزله ی وسیله اند) مقام
مهمی دارد. سخن در این است كه برای تبلیغ و ارشاد مردم و ایصال
آنها به حقیقت آیا می توان از باطل و پوچ استفاده كرد یا نه؟ آیا به نفع
دین از طریق باطل می توان گام برداشت یا نه؟ .
بعضی ها استخدام باطل را به عنوان وسیله فقط در مسائل فردی و
شخصی جایز نمی شمارند ولی در مسائلی كه انسان هدف مقدس و
جلد نهم . ج9، ص: 30
عالی دارد، خلوص نیت دارد [می گویند] مانعی ندارد، مثل دروغ
گفتن برای ساختن یك مسجد یا اصلاح بین الناس یا وادار كردن
مردم به عمل خیر یا گریه بر سیدالشهدا علیه السلام. .
[با] دو جریان اباحی ما اكنون به نام استخدام وسیله برای هدف
مقدس، در جامعه ی خودمان روبرو هستیم: یكی در میان بعضی
متقدمین و دیگر در میان بعضی متجددین. آن عده از متقدمین
حدیثی را بهانه كرده و چراغ سبز دانسته اند كه برای اهل بدعت دارد
كه:
فباهتوهم. و این عده از متجددین یك اصل اجتماعی ساخته اند كه
«هدف وسیله را مباح می كند» . هم اینها برای خود چراغ سبز درست
كرده اند و هم آنها. .
اینجا نیاز به توضیحی هست و آن اینكه مواردی هست كه قدری
شبیه ما نحن فیه است ولی عین آن نیست، بلكه انتفاء موضوع است.
از این قبیل است حرمت دم و مال كافر حربی كه از راه اینكه
فی حد ذاته عملی ناشایست است و فقط برای رسیدن به مقصد اجازه
داده شده است نیست، بلكه اساساً كافر معاند حق احترام ندارد. از
نظر اسلام احترام، مال موجود یك سر و دو گوش و دو پا نیست،
بلكه مال انسان بما هو انسان است. مورد دیگر از قبیل تزاحم دو حق
اجتماعی است، مثل فدا كردن مالی برای مال بیشتر و نفسی برای
نفوس بیشتر، و از این قبیل [است ] مسئله ی معروف «تترّس» كه در فقه،
كتاب الجهاد مطرح است. ولی مسئله ی ما نحن فیه این است كه برای
تبلیغ دین و ارشاد مردم از وسیله ی پوچ و باطل نباید استفاده كرد،
باطل نباید وسیله ی ایمان قرار گیرد و قرار نمی گیرد.
[1] سیره سبك رفتار است همچنان كه شعر گفتن یك چیز است و سبك شعر چیز
دیگر است، هنر چیزی است و سبك هنر چیز دیگر.
[2] اصل ارعاب ضعفا غیر از اصل ارعاب اقویاست. اولی برای این است كه بترسد و
تسلیم شود و دوم برای این است كه بترسد و هجوم ننماید.