در
کتابخانه
بازدید : 816645تاریخ درج : 1391/03/27
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
جلد نهم
مقدمه
Expand سیره نبویسیره نبوی
Expand امامتامامت
Collapse امام علی علیه السلامامام علی علیه السلام
علی علیه السلام- وصایت
علی علیه السلام- حق او بر مسلمین
علی و وحدت اسلامی
چرا مكتب علی مكتب عشق و محبت شده است؟
راز كامیابی جاوید و شكست موقت علی علیه السلام
شهادت علی علیه السلام
شهادت علی علیه السلام
شهادت علی علیه السلام- اخبار رسول اكرم از قاتل آن حضرت
كلمات علی راجع به اینكه بعد از من چه خواهد شد (وفات)
وفات و شهادت علی علیه السلام
علی، آئینه ی حق و مرآت معرفت الهی
شجاعت و مهارت علی علیه السلام
علی علیه السلام و عرفان
عدالت علی علیه السلام- انسان كامل
علی، انسان كامل
علی علیه السلام- یادداشت سخنرانی غدیر در نجف آباد
علی علیه السلام و وحدت اسلامی
علی و مواخاة رسول خدا با او
علی علیه السلام- عدل مولی
علی علیه السلام و ایثار یا عواطف كنترل شده ی علی
اشعار حاج میرزا حبیب رضوی خراسانی در مدح علی علیه السلام
علی علیه السلام- سخن حسن بصری درباره اش (رجوع شود به ورقه ی
) ، ایضاً كلام حارث بن ابی ربیعه ی مخزومی
كلام ابن ابی الحدید درباره ی مولی
علی علیه السلام- سخن دیگران درباره ی علی
اقرار صحابه و دیگران به مقام علمی علی علیه السلام
شدت و عدم تساهل علی علیه السلام- سخن دیگران درباره ی علی
اقرار دیگران درباره ی علی علیه السلام- سخن شعبی و حسن بصری
سخن عبداللّ?ه بن عروة بن الزبیر درباره ی مولی علیه السلام
جاذبه و دافعه ی علی علیه السلام
زهد علی علیه السلام
علی علیه السلام و رسول اكرم با هم اتصال و همریشگی داشتند
مناسبات علی علیه السلام با رسول اكرم
روابط خاص میان پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام
مناسبات پیغمبر صلی الله علیه و آله و علی
ولاء علی علیه السلام
علی علیه السلام و عثمان
كلام علی علیه السلام بعد النهروان و غلبته علی الخوارج (خطبه ی 91)
نكته های بزرگ از سیرت علی علیه السلام
فضائل علی علیه السلام- بحث اسكافی با جاحظ
علی علیه السلام و اِخبار از آینده
موضوعات راجع به علی علیه السلام
مناسبات مخصوص علی و اسلام
ولادت امیرالمؤمنین علیه السلام
دوره های شش گانه ی زندگانی علی علیه السلام
اشعار حاج میرزا حبیب رضوی در مدح علی علیه السلام
غلوّ درباره ی علی علیه السلام و ائمه ی اطهار از كی و كجا شروع شد؟
علی علیه السلام
علی علیه السلام و تقسیم بالسویه
علی و خطابه ها یا نوشته های تهییجی
علی علیه السلام و معاویه- حكومت علی انقلابی بود
علی علیه السلام مصلح است، سیاستش سیاست اصلاحی است نه سیاست شخصی
مبنای سیاست علی علیه السلام
مبنای سیاست علی مصلحت عمومی اجتماع بشری است و لهذا اصول صدق و وفا را كه مأمن عمومی است محترم می شمارد
سیاست علی علیه السلام و معاویه- سیاست معاویه مبنی بر مكر و خدعه بود
امویین علی را مفسد و اخلالگر معرفی می كردند
علویین
معاویه و علی علیه السلام- رسم لعن و سبّ علی علیه السلام
مبانی سیاست علی علیه السلام
علی و شبهای زنده
اصحاب علی علیه السلام
عبادت و مناجات علی علیه السلام
علی علیه السلام و داستان حكمین و ظهور خوارج
علی علیه السلام و قضاوتها
قصیده ی فائیه ی ابن الحجاج در مدح علی علیه السلام
علی، معجزه ی انسانیت
نهج البلاغه، كلام علی
كلماتی از علی علیه السلام
عدالت علی
مروّت علی علیه السلام
علی علیه السلام جنگهایی كه كرد لازم می شمرد والاّ منتهی به بدتر می شد
علی علیه السلام و ترك دنیا
علی علیه السلام و دوست و دشمن داشتن
سعه ی نظر و وسعت قلب و عاطفه ی علی
علی علیه السلام- مولای متقیان
علی علیه السلام- سبّ علی، حلم علی
علی علیه السلام و مسئله ی قتل عثمان
علی- محبت اولیاء
محبت علی علیه السلام
Expand حضرت فاطمه علیها السلامحضرت فاطمه علیها السلام
Expand امام حسن علیه السلامامام حسن علیه السلام
امام سجاد علیه السلام
Expand امام صادق علیه السلامامام صادق علیه السلام
Expand موسی بن جعفر علیه السلامموسی بن جعفر علیه السلام
Expand امام رضا علیه السلامامام رضا علیه السلام
Expand مهدی موعودمهدی موعود
Expand فهرست هافهرست ها
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
عطف به ورقه های
آثار عشق و محبت

و ورقه های
حب و بغض

و ورقه های
علی- محبت اولیاء

و ورقه های
خوارج

: اللّه ولی الذین امنوا یخرجهم. . . المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض. . . المنافقون و المنافقات. . . .

1. ذره ذره كاندر این ارض و سماست.

جنس خود را همچو كاه و كهرباست.

قانون جذب و دفع یك قانون عمومی است میان اجرام و اجسام و همین جذب و دفع است كه عامل برقراری و توازن در نظامات و منظومه هاست: والسماء رفعها و وضع المیزان(رجوع شود بهراز آفرینش انسان) . .

2. جاذبه از قدیم فقط برای مغناطیس شناخته می شد [1]و برای كهربا. مغناطیس و آهن، كهربا و كاه، اینها ضرب المثل جاذبه بودند.

جلد نهم . ج9، ص: 223
علمای قدیم جز در این دو مورد، میان جمادات قائل به نیروی جاذبه نبودند. و اما نیروی دافعه در جمادات كه ظاهراً در هیچ موردی قائل نبودند. فقط فرضیه ی خاصی در مورد زمین بود كه شیخ درشفانقل می كند (طبیعیاتشفاص. . . ) و مولوی آن را به نظم آورده است راجع به اینكه علت وقوف زمین در وسط افلاك چیست. البته قول مشهور این بود كه مكان طبیعی زمین همان مركز عالم است، اما اقوال دیگری هم بود از آن جمله اینكه افلاك از همه ی جوانب زمین را به سوی خویش جذب می كنند و نتیجه ی تعادل همه ی نیروهای جاذبه این است كه زمین در وسط بماند. قول دیگر اینكه افلاك از همه ی جوانب زمین را دفع می كنند و نتیجه ی تعادل همه ی نیروهای دافعه این است كه زمین در وسط بماند. .

اما در نباتات، همه قائل به قوه ی جاذبه و دافعه بودند، به این معنی كه قائل به سه قوه ی اصلی در نبات بودند: غاذیه، نامیه، مولّده. برای قوه ی غاذیه چند قوه ی فرعی قائل بودند: جاذبه، دافعه، هاضمه، ماسكه. در حیوان نیز همین سه قوه ی اصلی را با همه ی فروع قائل بودند. به عقیده ی قدما در معده نیروی جذبی است كه غذا را به سوی خود می كشد و احیاناً دفع می كند مثل حالت قی. ولی امروز ممكن است ساختمان بدن را ماشینی بدانند و عمل دفع را نظیر تلمبه مثلاً تلقی كنند.

همچنین در كبد می گویند ابزار نیروی جاذبه در بدن الیافی است كه از بالا به پایین امتداد یافته و ابزار نیروی دافعه الیافی است در عرض كه آنها را قطع می كند و ابزار قوه ی ماسكه لیفهایی مورب است. حتی می توان گفت نفس كشیدن نوعی جذب و دفع است، اگرچه از نظر امروزی نوعی عمل فیزیكی است نظیر باد كردن و خالی شدن دم آهنگری. در بدن از طریق خون، جذب و دفع صورت می گیرد. اینها همه مربوط بود به عالم جماد و نبات و حیوان. .

اما جهان انسان. بگذریم از جذب و دفع های جنسی كه نوعی خاص است و جداگانه باید بحث شود و هدف خاص دارد. در اجتماع انسان در میان افراد انسان جذب و دفعی وجود دارد.
جلد نهم . ج9، ص: 224
دوستیها و رفاقتها و دشمنیها مظهر همین جذب و دفع است. این جذب و دفع بر اساس سنخیت و مشابهت و ضدیت است، برخلاف آنچه در جریان الكتریسیته گفته می شود كه دو قطب همنام یكدیگر را دفع می كنند و دو قطب ناهمنام یكدیگر را جذب می كنند. ولی [عامل ] اصلی نیاز و رفع نیاز است و برگشت این سنخیتها به قدرت پر كردن خلأ از یكدیگر است. مولوی می گوید:
آن حكیمك گفت دیدم در تكی
در بیابان زاغ را با لكلكی
در عجب ماندم ز وصف حالشان
كه چه قدر مشترك یابم نشان
پس شدم نزدیك و من حیران و دنگ
پس بدیدم هر دو را بودند لنگ
افراد از لحاظ جاذبه و دافعه نسبت به افراد دیگر انسانها یكسان نیستند: .

بعضی ها نه جاذبه دارند نه دافعه، نه كسی آنهارا دوست دارد و نه دشمن. اینها موجودات ساقط و بی اثری هستند. انسان نیاز دارد كه [دوست بدارد و] او را دوست بدارند و هم می توانم بگویم نیاز دارد كه دشمن بدارد و او را دشمن بدارند. .

بعضی دیگر جاذبه دارند و دافعه ندارند، همه ی مردم را از همه ی طبقات به خود جذب می كنند، هیچ كس منكر آنها نیست. برای انسان یكرو و صریح و قاطع چنین چیزی میسر نیست مگر آنكه انسان منافق باشد، زیرا هرگز همه ی مردم یك جور فكر نمی كنند و یك چیز و یك جور دوست نمی دارند. انسان باید ده رو و صد رو داشته باشد تا مقبولیت صد درصد پیدا كند و شاید در همه ی جهان یك نفر پیدا نشود كه بتواند همه ی مردم را راضی نگه دارد، مطابق میل همه عمل كند و مطابق میل همه سخن بگوید. بلی اگر همه ی مردم افكار و خواسته ها و پسندهای یكنواختی می داشتند ممكن بود. بعضی از مسیحیان كه خود را و كیش خود را مبشر محبت معرفی می كنند، شاید ادعای آنها
جلد نهم . ج9، ص: 225
این است كه انسان كامل فقط محبت دارد و بس، پس فقط جاذبه دارد و بس. جواب این است كه آنها در عین اینكه اهل محبتند اهل مسلك هم هستند و به قول گاندی دراین است مذهب منمحبت باید با حقیقت توأم باشد، پس اگر با حقیقت توأم شد باید مسلكی بود.

مسلكی بودن خود به خود دشمن ساز است. علی بن ابیطالب صد درصد اهل محبت بود حتی نسبت به دشمنش كه: ارید حیاته و یرید قتلی. . . حتی نسبت به قاتل خودش دستور مدارا می داد، در عین حال به تعبیر رسول اكرم: انه لاخیشن فی ذات اللّه. [انسانهای مسلكی ] خواه ناخواه دیگران آنها را دفع می كنند و با آنها مبارزه می كنند، همچنان كه با عیسی مسیح كردند. ثانیاً محبت، تنها داروی علاج بشریت نیست؛ در مذاقها و مزاجهایی خشونت نیز ضرورت دارد و مبارزه و دفع و طرد لازم است. اسلام، هم دین جذب و محبت است و هم دین دفع و نقمت. .

بعضی دیگر دافعه دارند و جاذبه ندارند. اینها مردمی عاجز و ناتوانند: .

اعجز الناس من عجز عن اكتساب الاخوان و اعجز منه من ضیع من ظفر به منهم. .

این گونه اشخاص چیزی در وجودشان كه مثبت باشد وجود ندارد، حتی در جهات شقاوت. وجود اینها سرتاسر تلخ است، برای همه هم تلخ است، چیزی كه لااقل برای بعضی ها شیرین باشد وجود ندارد. اینها هم مردمی ساقط و بی اثرند. .

نوعی دیگر مردمی هستند كه هم جاذبه دارند و هم دافعه، گروههایی را به سوی خود می كشند، در دلهایی به عنوان محبوب و مراد جای می گیرند و گروههایی را هم از خود دفع كرده می رانند، هم دوست سازند و هم دشمن ساز، هم موافق سازند و هم مخالف ساز. .

اینها اولاً از این جهت بر چند قسم اند كه گاهی جاذبه و دافعه هر
جلد نهم . ج9، ص: 226
دو قوی است و گاهی هر دو ضعیف و گاهی با تفاوت. افراد باشخصیت آنهایی هستند كه جاذبه و دافعه شان هر دو قوی باشد، و این بستگی دارد به اینكه پایگاههای مثبت و پایگاههای منفی در روح آنها چه اندازه نیرومند و محكم باشد. البته قوّت هم مراتب دارد تا می رسد كه دوستان فدایی می گردند، در راه او خود را فدا می كنند، دشمنان هم آنقدر سرسخت می شوند كه جان خود را در این راه از كف می دهند، و تا می رسد كه حتی بعد از وفات خودشان قرنها آن جذب و دفع وجود دارد و این از مختصات مذهب است. همان طوری كه در مقدمه ی كتابمحمد خاتم پیامبراندرباره ی دعوت گفتیم كه بعضی دعوتها سه بعدی است، درباره ی جذب و دفع نیز باید بگوییم كه بعضی ها سه بعدی است و جذب و دفع های سه بعدی مخصوص اولیاء مذهب است. این مطلب، بعد در بحث محبت اشاره خواهد شد.

نوع عناصر مجذوب و یا مطرود:

از جنبه ی دیگر نیز بر دو قسم می باشند و آن اینكه باید دید چه نوع عناصری را جذب و چه نوع عناصری را دفع می كنند. مثلاً گاهی.

عناصر دانا را جذب و عناصر نادان را دفع می كنند و گاهی برعكس است. گاهی عناصر شریف و نجیب را جذب و عناصر پلید و خبیث را دفع می كنند و گاهی برعكس است. لهذا دوستان و دشمنان شخص، مجذوبین و مطرودین، خود دلیل قاطعی بر ماهیت شخص می شود.

قدرت رهبری:

صرف جاذبه و دافعه داشتن و حتی قوی بودن جاذبه و دافعه برای اینكه شخصیت شخص قابل ستایش باشد كافی نیست. نادر و شاه .

اسماعیل و حتی چنگیز جاذبه و دافعه ی قوی داشته است. همه ی كسانی كه قدرت نوعی رهبری دارند، جاذبه ی قوی دارند.

علی اولاً دو نیرویی است، جاذبه و دافعه هر دو را دارد.

ثانیاً هر دو نیرویش قوی است. ثالثاً كه آن عمده است باید [دید]
:

علی علیه السلام از مردانی است كه اولاً هم جاذبه دارد و هم دافعه، پس از نوع چهارم است. ثانیاً جاذبه و دافعه ی علی سخت نیرومند است.

دوستانی دارد عجیب تاریخی، فداكار، باگذشت، جان دادن در راه او را افتخار و آرزو می شمارند، دشمنانی هم دارد بسیار سخت جان.

ثالثاً عناصر شریف و نجیب یعنی عناصر خداپرست، بی طمع، با گذشت، مهربان، عادل، خدمتگزار خلق، گرد محور وجود
جلد نهم . ج9، ص: 227
او می چرخند و عناصر كثیف و طمعكار، هواپرست از او دوری می گزینند.

صاحبان چه طرز فكری را جذب وصاحبان چه نوع روحی را طردمی كرده است:

در زمان خلافتش دو قطب در جهان اسلام وجود داشت:

قطب وجود علی، قطب معاویه.

مجذوبین علی:

خداپرستان و فداكاران گرد محور علی بودند از قبیل عمار یاسر، هاشم مرقال، اویس قرنی، حجر بن عدی، عمرو بن حمق خزاعی [2]، كمیل بن زیاد، مالك اشتر كه هركدام تاریخچه ی مفصلی دارد. از آن طرف دنیاپرستان دور معاویه بودند از قبیل عمرو عاص، مروان حكم، ولید بن عقبه، بسر بن ارطاة و غیره.

علی شخصیت دو نیرویی است:

3. نخست درباره ی دافعه ی علی بحث می كنیم. بحث را هم اختصاص می دهیم به دوران خلافتش. البته علی قبل از این هم یك شخصیت دو نیرویی است. در دوره ی خلافت مجموعاً سه دسته را علی دفع كرد و با او سنخیت و هماهنگی نداشتند: اصحاب جمل كه خود آنها را ناكثین می خواند، اصحاب صفین كه خود آنها را قاسطین می خواند، و اصحاب نهروان یعنی خوارج كه خود آنها را مارقین می خواند (نكثت طائفة و مرقت اخری و قسط آخرون- خطبه ی شقشقیه) .

ناكثین از لحاظ روحیه، پول پرستان بودند، صاحبان مطامع و طرفدار تبعیض. سخنان علی درباره ی عدل و مساوات بیشتر درباره ی اینهاست، از قبیل: اتأمرونی ان اطلب النصر بالجورو از قبیل: واللّه لو وجدته قد تزوج به النساءالی اخره.

دافعه ی نیرومند یا حالت آشتی ناپذیر (انه لاخیشن فی ذات اللّه):

اما روح قاسطین روح سیاسی و تقلب و نفاق و به دست گرفتن حكومت بود. جنگ علی با اینها جنگ با نفاق و دورویی بود، روح اینها را آن جهت تشكیل می داد. اما روح مارقین روح تعصب و خشكه مقدسی و جهالت بود. علی نسبت به همه ی اینها دافعه ی نیرومند و حالت آشتی ناپذیر داشت. .

مقدمتاً این مطلب باید گفته شود كه یكی از مظاهر جامعیت و انسان كامل بودن علی علیه السلام این است كه در مقام اثبات و عمل، با فرقه های گوناگونِ دارای انحرافات گوناگون روبرو شده و مبارزه
جلد نهم . ج9، ص: 228
كرده است، لهذا [گاهی او را] در صحنه ی مبارزه با پول پرستها می بینیم و گاهی در صحنه ی مبارزه با سیاست پیشه های ده رو و صد رو و گاهی با مقدس نماهای جاهل. .

ما فعلاً یكی از این طرز تفكرها را مورد بحث قرار دهیم و آنها خوارج می باشند [3]. .

الف. لغت «خوارج» و اینكه آنها ابتدا یك فرقه ی سیاسی بودند، بعد به صورت یك مذهب درآمدند.

ب. منشأ پیدایش خوارج (حكمیت) و دخالت معاویه و عمرو عاص و اشعث در پیدایش آنها.

ج. اصول عقاید خوارج: انكار علی و عثمان و اصحاب جمل و اصحاب تحكیم و كفر مرتكب كبیره. این عقاید بعضی سیاسی است از قبیل انكار علی و عثمان و اصحاب جمل، و بعضی مذهبی از قبیل كفر مرتكب كبیره، غیر مشروط بودن امر به معروف و نهی از منكر. .

د. سایر عقاید خوارج از عقیده درباره ی ابوبكر و عمر و امویین و عباسیین و عمر بن عبد العزیز.

هـ. ممیزات و مشخصات خوارج از جهالت و عدم تفكیك میان روح قرآن و كاغذ قرآن، و از عدم تفكیك میان «لا حكم الاّ للّه» و «لا امرة الاّ للّه» ، دیگر تلوّن و تجربه پذیری آنها، سوم تنگ نظری آنها درباره ی كفر غیر خودشان و عدم جواز نماز با آنها و عدم حلیت ذبایح آنها و عدم جواز ارث به آنها و ازدواج با آنها، دیگر غرور آنها به عبادت. از طرف دیگر شجاعت، فداكاری، عبادت. هرگز معصیت ظاهر و دروغ از آنها دیده و شنیده نشد و در عبادت آنها كافی است كه ابن عباس گفت: .

رأیت جباهاً قرحة و ایادی كثفنات الابل، علیهم قمص مرحضة و هم مشمّرون.
جلد نهم . ج9، ص: 229
تنها فكر درخشان آنها دموكراسی بود در باب خلافت. .

و. سرایت عقاید و روحیه ی خوارج در سایر مذاهب و بحث اینكه آنها در عین انقراض هنوز هستند، و مسئله ی شعار و چهارچوبها از یك طرف و روحها و محتویها از طرف دیگر، و اینكه روح تسنن حسن ظن به اكابر است و روح تشیع تقدم اصول بر شخصیتها و روح خارجیگری جمود و تعصب جاهلانه و تنگ نظری است. .

ز. توصیف علی از آنها.

ح. درسهایی كه از جریان خوارج باید گرفت: .

اول. رفتار علی با آنها دموكرات منشانه بود. .

دوم. عقیده ی علی درباره ی آنها.

سوم. درسی در باب امر به معروف و نهی از منكر.

چهارم. افرادی كه تربیت اصیل اسلامی نیافته اند حق مداخله در حكومت اسلامی و مسائل اساسی اسلامی ندارند. .

برای همه ی مطالب بالا، رجوع شود به ورقه های
خوارج. .


.

4. بحث دیگر ما درباره ی نیروی جاذبه ی علی است. چنانكه گفتیم علی یك شخصیت دو نیرویی است و هر دو جهت در او نیرومند است، هم دوست ساز است و هم دشمن ساز. تاریخ گواهی می دهد كه قرنها (و هنوز) نیروی دوست سازی و دشمن سازی علی حكومت می كند. .

مقدمه ای بحث كنم و آن این است: .

ما در مقدمه ی كتابمحمد خاتم پیامبرانبحثی درباره ی دعوتها كرده ایم كه دعوتهایی كه در میان بشر صورت گرفته و اثر گذاشته و جامعه را به سویی كشانده، از لحاظ شعاع اثر یكسان نیست؛ بعضی ها یك بعدی است و بعضی دو بعدی و بعضی شعاع تأثیر سه بعدی داشته اند. دعوتهای سه بعدی مخصوص پیامبران است. اكنون می گوییم جاذبه های افراد نیز از لحاظ تأثیر همین طور است.

شخصیتهایی كه دارای نقاط مثبت روحی بوده اند شعاع تأثیر
جلد نهم . ج9، ص: 230
جاذبه شان گاهی یك بعدی است یعنی فقط روی مردم اندكی و در زمان كوتاهی و در حدود یك احساس و هیجان خاصی بوده است، گاهی دو بعدی و گاهی سه بعدی بوده است؛ یعنی اولاً بر روی یك سطح وسیعی از جهان اثر گذاشته است، ثانیاً در طول زمان ادامه یافته و گسترش پیدا كرده است، ثالثاً تا اعماق روحها و باطنها اثر گذاشته است تا جایی كه دشمن را نیز تحت نفوذ قرار داده است و اشكشان را جاری ساخته است، آنچنان كه در جریان ملاقات عدی بن حاتم با معاویه توصیف عدی از علی اشك معاویه را جاری ساخت. عمده در جاذبه داشتن، عمق داشتن است و سپس ادامه یافتن؛ یعنی عمق و طول است نه عرض، یعنی اینكه ژرفای دلها را تسخیر كند و دیگر اینكه دوام یابد. این دو خاصیت فقط در اولیای دین است و بس، و به طور كلی رابطه ای است میان دعوتهای سه بعدی و جاذبه های سه بعدی. مسیح است كه دارای چنین نفوذی است، بوداست كه چنین است، موسی است كه چنین است، محمد صلی الله علیه و آله است كه چنین است، علی مرتضی است. در غیر كسانی كه به عنوان پیشوایان دینی شناخته می شوند، خواه آن پیشوا پیشوای حقیقی باشد یا نباشد نظیر خلفا در نزد اهل تسنن، هرگز چنین احساسات وسیع و دامنه دار و عمیق وجود نداشته و ندارد. .

از اینجا این نتیجه ی اساسی را باید گرفت كه دین یك پیوند دیگری با روح بشر دارد كه هیچ چیز دیگر چنین پیوندی ندارد. حتی قهرمانانی كه به اصطلاح، ملل آنها را ستایش می كنند و می پرستند، آنگاه اهمیت و احترام واقعی در دلها پیدا می كنند كه عكسشان هم مقدس می شود كه جنبه ی تقدس و ماوراء الطبیعی به آنها بدهند. .

5. مقدمه ی دیگر اینكه همان طور كه در ورقه های
آثار عشق و محبت

گفته ایم، عشق و محبت و به [تعبیر] دیگر جاذبه میان انسانها به طور كلی آثاری دارد هم بر روی جسم و هم بر روی روح. اثر جسمی آن اگر به صورت عشق باشد و شدید باشد خرابی و ویرانی و احیاناً بیماری و اختلال جسم است. اما اثرش بر روی روح هرچند
جلد نهم . ج9، ص: 231
احیاناً ممكن است بیماریهایی از قبیل پوشیدن عیب محبوب و خروج از بی طرفی و به دست گرفتن حكومت عقل و قانون باشد اما آثار نیك فراوان دارد كه اینها هم بر دو قسم است: آثار اجتماعی و نسبت به غیر، از احسان و حمایت و فداكاری و گذشت و در نتیجه الفت متقابل كه:
ببخش ای پسر كآدمیزاده صید
به احسان توان كرد و وحشی به قید
عدو را به الطاف گردن ببند
كه نتوان بریدن به تیغ این كمند [4]
نوعی دیگر از آثار عشق و محبت كه آن اهمیت فراوان دارد، تأثیری است كه بر روح خود صاحب محبت می گذارد. .

این آثار هم اخلاقی است كه از این جهت قلب ماهیت می كند و اكسیر است؛ از جبان شجاع، از كرخ حساس، از تنبل چالاك، از بخیل بخشنده، از عبوس خندان، از متكبر متواضع، از كودن تیزهوش می سازد، قوا و مشاعر را بیدار می كند. .

اثر عمومی عشق، تمركز و توحّد است [5]و به همین دلیل نابغه ساز است. .

اثر دیگر عشق الهام بخشی است. عرفا در باب اصلاح اخلاق به نیروی عشق و ارادت تكیه می كنند، برخلاف فیلسوفان كه اصلاح اخلاق را از فكر و عقل و حساب می خواهند و اینجاست كه پای استدلالیان چوبین بود. . . .

اینكه می گوینددواؤك فیك. . . یعنی نیروی ارادت و عشق و ایمان، كه بر خلاف علم صد درصد درونی است.

جلد نهم . ج9، ص: 232
تجربه نشان داده كه آن اندازه كه مصاحبت نیكان و ارادت و محبت آنها در روح مؤثر است، خواندن صدها كتاب اخلاقی مؤثر نیست. .

مولوی در همین زمینه می گوید:
همچو نی زهریّ و تریاقی كه دید
همچو نی دمساز و مشتاقی كه دید
. . . هركه را جامه ز عشقی چاك شد
او ز حرص و عیب كلی پاك شد
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما
ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
یك مرغ كه جوجه دارد، یك حیوان و یا انسان كه بچه دار می شود، عشق و علاقه ی آن بچه بكلی او را عوض می كند، اكسیر است. .

عشق گدازنده است. سعدی می گوید:
هركه عشق اندر او كمند انداخت
به مراد دلش بباید ساخت
هركه عاشق نبود مرد نشد
نقره فائق نگشت تا نگداخت
6. همان طور كه در ورقه ی
چرا مكتب علی مكتب عشق و محبت شده است

گفتیم، مكتب علوی از روز اول مكتب عشق و ارادت بوده، به صورت یك شعله ی آتشین عشقی درآمده با همه ی آثارش از نشاط و گذشت و الهام بخشی. فلاسفه ی بزرگ دنیا هرگز نتوانسته اند این گونه مكتبها به وجود آورند؛ اعتقاد به وجود آورده اند اما حرارت و عشق به وجود نیاورده اند. انسان به علم و فلسفه معتقد می شود اما به فضیلت و معنویت عشق می ورزد؛ برای كسی كه برای بشریت اشك ریخته، ناله كرده، فداكاری كرده، اشك می ریزد، ناله می كند و فداكاری می نماید. ماركسیسم خاصیت عشق ندارد، خاصیت
جلد نهم . ج9، ص: 233
تعصب دارد نه عشق. در اقطاب عرفا تسلیم هست و عشق نیست.

رجوع شود به نمره ی 7. .

7. تتمه ی نمره ی 6: همان طور كه در ورقه های
محبت علی علیه السلام

گفته ایم تولاّی آن حضرت مكتب عشق و محبت بوده است. عنصر محبت اساس تشیع است. تاریخِ نام علی همواره با محبان سر از پا نشناخته ای توأم بوده است. .

8. بحثی است درباره ی اینكه ریشه ی این گونه محبتها چیست. از آنچه در نمره ی 4 گفتیم معلوم می شود ریشه ی این محبتها، برخلاف گفته ی فروید، معنوی و الهی است. .

9. اشتباه است كه بگوییم محبت علی از راه محبت فضیلت است؛ خیر، بلكه از ریشه ی محبت خدا سرچشمه می گیرد. اشتباه است كه باز محبت علی را از نوع قهرمان پرستی كه در همه ی ملتها وجود دارد به حساب آوریم؛ نوعی دیگر است، یك محبت زنده است. آدم احساس نمی كند كه او مرده است، احساس می كند كه زنده است همان طور كه خودش درباره ی علمای ربانی فرمود: هلك خزّان الاموال و هم احیاء، و العلماء باقون ما بقی الدهر. .

10. ابن ابی الحدید كلام عجیبی دارد درباره ی محبوبیت مولی كه در ورقه های
محبت علی علیه السلام

ذكر كرده ایم- رجوع شود. .

11. سخن عدی بن حاتم درباره ی آن حضرت، ورقه های
محبت علی علیه السلام

، شماره ی 16.

12. سخن صعصعة بن صوحان درباره اش، ورقه های
محبت علی علیه السلام

، شماره ی 17. این داستان می رساند كه نوعی معاشقه میان علی و اصحاب بوده. .

بحث گذشته ی ما درباره ی این جهت بود كه عشق و محبت نیرویی است كه به طور كلی قوای خفته را بیدار و استعدادهای پنهان را آشكار می كند. از نظر قوای ادراكی الهام بخش است. از نظر قوای احساسی اراده و همت را تقویت می كند. صفات رذیله ی ناشی از
جلد نهم . ج9، ص: 234
خودخواهی و یا سردی و بی حرارتی از قبیل بخل، امساك، جبن، تنبلی، تكبر، عجب را از میان می برد.
بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
علامه ی طباطبایی می گویند:
مهر خوبان دل و دین از همه بی پروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
تو مپندار كه مجنون سرِ خود مجنون شد
از سمك تا به سماكش كشش لیلی برد
من به سرچشمه ی خورشید نه خود بردم راه
ذره ای بودم و عشق تو مرا بالا برد
خم ابروی تو بود و كف مینوی تو بود
كه در این بزم بگردید و دل شیدا برد
آنجا كه از نظر اخلاق بحث می كنیم باید به چشم سیر و سلوك و حركت بنگریم. در این چشم است كه باید مقایسه ای میان میزان اثر كشش و كوشش و مخصوصاً لزوم توأم بودن آنها بشود. تفاوت اخلاق خشك و اخلاق سیر و سلوكی در همین جاست [6]. .

بحث دیگر این است كه محبوب، كی و چه باشد. محبت همان طوری كه آثار خاصی در هر روحی دارد، اثر دیگرش مربوط به شخص محبوب است وآن مشاكله است، یعنی قدرت محبت سبب می شود كه محب به شكل محبوب درآید. محبت به سوی مشابهت و مشاكلت می راند. اینجاست كه اهمیت انتخاب معشوق روشن می شود. اینجاست كه می گویند:
هردم بشارتهای جان از هاتف دل می رسد
هركس نهد در ره قدم آخر به منزل می رسد
جلد نهم . ج9، ص: 235
گر غافلی ور بیدلی خیز و بجوی اهل دلی
كز التفات كاملی ناقص به كامل می رسد
یك نكته اندر پیش و پس، غافل ز عاقل فرق بس
با لطف حق در یك نفس غافل به عاقل می رسد
ارادت مولوی به شمس، او را عوض كرد. داستان مرحوم حاج میرزا حبیب خراسانی و دیگران و درویش صاحبدل. .

مولوی هرگاه به شمس می رسد مثل یك دریای موّاج می شود:
این نفس جان دامنم برتافته است
بوی پیراهان یوسف یافته است
كز برای حق صحبت سالها
بازگو رمزی از آن خوشحالها
تا زمین و آسمان خندان شود
عقل و روح و دیده صد چندان شود
گفتم ای دور اوفتاده از حبیب
همچو بیماری كه دور است از طبیب
من چه گویم یك رگم هشیار نیست
شرح آن یاری كه او را یار نیست
خود ثنا گفتن ز من ترك ثناست
كاین دلیل هستی و هستی خطاست
شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دگر
خوشتر آن باشد كه سرّ دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
فتنه و آشوب و خونریزی مجو
بیش از این از شمس تبریزی مگو
- داستان ابوذر و مشك آب، داستان خبیب بن عدی، داستان عمرو بن الحمق و حجر بن عدی، داستان عثمان بن مظعون، داستان حنظله ی غسیل الملائكة، داستان بلال و اشعارمثنوی
جلد نهم . ج9، ص: 236
- فلسفه ی زیارت قبور اولیا تجدید خاطره ی محبت است نه كفاره ی گناهان به خاطر لمس قبر، در حالی بی روح. . . [7] رجوع شود به ورقه ی
چرا مكتب علی مكتب عشق و محبت شده است

، بحث جالبی است.
[1] الكل عبارة و انت المعنی یا من هو للقلوب مغناطیس
[2] داستان حجر و عمرو بن حمق باید ذكر شود.
[3] رجوع شود به ورقه های
خوارج.

[4] و لاتستوی الحسنة و لا السیئة ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینك و بینه عداوة كأنه ولی حمیم. در مقدمه ی كتاباین است مذهب منبحث مختصری دارد راجع به نیروی محبت كه مقصود اثر این نیرو بر غیر است و البته سخن درستی است: فبما رحمة من اللّه لنت لهم. . .
[5] عرفا به همین جهت عشق مجازی را [مجاز می دانند. ]
[6] یكی از جهاتدواؤك فیك و داؤك منكاین است كه درد تو خودخواهی توست كه از خود توست و دوای تو ایمان و محبت است.
[7] [در نسخه ی اصل دستنویس مطلب ناقص است. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است