1. آیه ی كف و مفاد آنچه نافع است باقی می ماند. .
2. هرچیزی دارای دو نوع ارزش می تواند باشد: ارزش نظری
یعنی حقیقی و صادقانه و راستی و مطابق با واقع، دیگر ارزش عملی
یعنی ارزش اثربخشی، مفید بودن، خیر بودن (اولی حق بودن، دوم
خیر بودن) . .
3. علم كارش ارائه ی حقیقت است و البته لازمه اش قدرت است و
از قدرت، هم خیر برمی خیزد و هم شر. .
4. بشر اگر بخواهد از دیدگاه خودش حساب كند، حق مساوی
است با مفید: پراگماتیسم.
جلد هشتم . ج8، ص: 101
5. پراگماتیسم به یك معنی صحیح است و آن اینكه اگر چیزی
خیر كامل بود، خیر مطلق بود، علامت این است كه حق هم هست. .
6. درباره ی دین به طور كلی دو بحث است: یكی حق بودن یعنی به
نام خدا بودن و آینده ای كه نشان می دهد حقیقت است؛ دیگر از نظر
خیررسانی، رفع حوایج. .
7. اسلام و مشكلات عصر حاضر. در حقیقت بحث درباره ی
ناراحتیها، بحرانهای عصر حاضر است. آیا اسلام می تواند پناهگاهی
باشد برای خطرها و ناملایماتی كه وجود دارد؟ .
8. مشكلات و ناراحتیهای بشر چه بوده است؟ دشمنان بشر چه
بوده است؟ ریشه ی ناراحتیهای بشر را در چه چیزهایی باید جستجو
كرد؟ در ضعف (در برابر طبیعت) ، جهل، بیماری، مصائب، فقر،
اضطراب و دلهره ها، ظلم و تبعیض و بی عدالتی، آز و حرص و
خودپرستی. آیا دین در گذشته به مبارزه با این ریشه ها یا دشمنان
پرداخته یا در كنار آنها بوده است؟ .
9. در دو سه قرن گذشته، ریشه ی ریشه ها را و اعدی عدو را جهل
می دانستند. بعد معلوم شد علم برای تسلط انسان بر طبیعت، خوب
ابزاری است اما برای تسلط انسان بر نفس خود [نه ] . .
10. [] تمدن غرب و انحطاط امپراطوری روم (از نظر عامل
معنوی) ، كتاب
تنزل غرب.
همان طور كه در ورقه های
به نقل از مقاله ی «بحرانهای
اجتماعی كنونی مغرب زمین» نقل كرده ایم، بحرانهای حل ناشدنی
اجتماعی امروز بحران اقتصادی و سیاسی نیست؛ بحرانهای حل
ناشدنی و گره های كور بحران معنوی است. این بحرانها عبارت است
از: ازدیاد روز افزون خودكشی ها، بیماریهای روانی و اختلالات
عصبی، هیپی گری، عصیان و تمرد جوانان، اختلال در نظام خانوادگی
و ازدیاد آمار طلاق و ازدواجهای زودگسل، دور شدن از طبیعت به
واسطه ی آلودگی محیط زیست و به واسطه ی پایان یافتن منابع طبیعی،
شهرنشینی و كمبود عواطف، زندگی در كلوپها و با قمار و
جلد هشتم . ج8، ص: 102
خود فراموشی به جای زندگی در آغوش گرم خانواده، شهرنشینی و
غرق شدن در دریای كمبود عواطف، كودكانی كه از پدر بزرگ و
مادر بزرگ خود خبر ندارند، هیپی گری و طغیان جوانان غربی كه
ریشه اش در كمبودهای معنوی است. .
11. نتیجه ای كه گرفته می شود این است كه جوامع غربی نباید
الگو باشند. .
12. درباره ی سه امر حیاتی، بشر كنترل خود را از دست داده است:
جمعیت، سیستم تولید، وضع مصرف. .
13. اشكال اساسی كار در تمدن غرب این بوده كه بیشتر متوجه
این نكته بوده است كه قدرت بشر را بر طبیعت افزایش دهد. .
14. مسئله ی انسان یك بعدی و مسئله ی فرهنگ انسان گرا.
15. توسعه فقط یك امر فنی نیست، به ابعاد انسانی هم باید توجه
شود. .
16. مسئله ی آزادی انسان و تحقق یافتن شخصیت او.