در سخنرانی آقای شریعتی به نام «علی شاهد رسالت» از
بوسوئه واعظ دانشمند مسیحی نقل می كند كه گفته است: «مردم
اغلب سعادت را رسیدن به آرزوها و خواسته ها تعریف می كنند. این
درست كه وصول به آمال لذت بخش است، ولی این یك ركن سعادت
است و ركن مهمترش كه مقدم است این است كه انسان بتواند و بداند
كه چه چیز را آرزو كند و بخواهد، زیرا اگر دنبال هوسهای خود رفت
چه بسا چیزها كه آرزو نماید و آن را با حرص تمام بجوید و طلب
كند كه به مصلحتش نباشد. » بنابراین اگر آدمی تشخیص نداد كه چه
چیز را طلب كند، بهتر این است كه به آنچه جوید نرسد. مثلاً مردی كه
خشم سراپایش را گرفته و آرزویش در آن حال دست یافتن به آلت
قتّاله ای است و البته خلاف مصلحت او و اجتماع است. . . زن عزیز
مصر به همه چیزی كه بشر معمولاً در آرزوی آنهاست رسیده بود اما
اراده اش را دراختیار نداشت، خویشتن دار و مالك بر نفس نبود. ولی
یوسف از همه چیز حتی از آزادی محروم بود و اختیار خود را نداشت
جلد دوم . ج2، ص: 242
ولی بر نفسش مسلط بود. نتیجه این شد كه هوای نفس چنان زلیخا
را رسوا و بدنام ساخت كه هیچ دشمن بیش از این نمی توانست به وی
ضرر برساند. برعكس، تسلط نفس یوسف را به عالیترین مقامات
دنیوی و اخروی رسانید.
در خود قرآن كریم در آخر كار قصه ی یوسف از زبان یوسف به
برادران نقل می كند:
قالوا ء انك لأنت یوسف قال انا یوسف و هذا اخی قد منّ اللّه
علینا انه من یتق و یصبر فان اللّه لایضیع اجر المحسنین.