در
کتابخانه
بازدید : 647635تاریخ درج : 1391/03/27
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand <span class="Sanad">حرف «ب» </span>حرف «ب»
Expand حرف پحرف پ
Expand حرف تحرف ت
Collapse حرف جحرف ج
جاذبه و دافعه ی علی علیه السلام- چاپ دوم
جامعه و تاریخ- مبارزه ی حق و باطل و غلبه ی حق
جامعه و تاریخ- جامعه ی دوقطبی
جاه و مقام از نظر اسلام
جاه طلبی
جاهلیت
جاهلیت قرن بیستم
جاهلیت و اسلام
جاهلیت
جاهلیت و اسلام
جبّاری روزگار
جبر و اختیار از نظر ماتریالیسم تاریخی
جبر تاریخ
جذب و دفع
جمال
جمال و زیبایی
سید جمال
سید جمال- دردها و كمبودهای جامعه ی اسلامی
سید جمال- راه اصلاح و استراتژی
سید جمال- آنچه برحذر می داشت
سید جمال- نوع فعالیتها
سید جمال- مزایا
جمال
جن در عقیده ی معتزله
جنگهای صلیبی
جوانان، پوچی و پوچ پنداری در جوانان
جوانی و پیری
نسل جوان
نسل جوان یا نسل جدید
جهاد از نظر اسلام
جهاد اسلامی و آزادی عقیده
جهاد اسلامی
جهاد اسلامی- ارجحیت صلح
جهاد
ماهیت جهاد اسلامی
جهاد و توسل به زور از نظر سید جمال
جهاد- مسائل
جهاد، جنگ و صلح در اسلام
جهاد
جهاد و آزادی
جهاد نفس
جهاد در اسلام
جهاد و مبارزه با دشمن
جهاد- آیات قرآن، سیره ی رسول خدا
جهاد
جهان بینی الهی و توحیدی- وضع ثابت فكری و غیرمتزلزل
جهان بینی و خوشبینی و بدبینی نسبت به آن
جهان طبیعت و جهان ماوراء طبیعت
جهان
جهان و دنیا
فهرست مسائل جهان بینی الهی و جهان بینی مادی
فهرست مسائل جهان بینی الهی و جهان بینی مادی
فهرست مسائل جهان بینی الهی و جهان بینی مادی
فهرست مسائل جهان بینی الهی و جهان بینی مادی
فهرست مسائل جهان بینی الهی و جهان بینی مادی
جهان بینی، علمی است یا فلسفی؟
جهان بینی علمی و جهان بینی فلسفی
جهان بینی مذهبی و جهان بینی غیرمذهبی
یادداشت جهان بینی اسلامی
توحید، مكتب، جهان بینی
جهان بینی خوب، مشخصات
جهان بینی اسلامی
اركان جهان بینی الهی و جهان بینی مادی
جهان بینی- مدارك
جهان بینی اسلامی
مواد جهان بینی اسلامی
جهان بینی اسلامی، مدارك
جهان بینی
جهان بینی مذهبی
جهان بینی- تعریف، كلمه ی مرام و كلمه ی مسلك
جهان بینی اسلامی- جامعه
جهان بینی- از نظر اجتماع
جهان و انسان از دیده ی علی علیه السلام
یادداشت جهان و انسان از دیده ی علی علیه السلام
جهان از دیده ی علی علیه السلام
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
1. یك حالت عصیان در نسل جوان هست در مقابل حالت تسلیم نسل قدیم و كهنه، و اینكه این عصیان تا چه اندازه بجاست.

پیغمبران از حالت عصیان مردم استفاده می كردند و این عصیان را در نسل جوان به وجود می آوردند. فما امن لموسی الاّ ذریة من قومه.
جلد دوم . ج2، ص: 295
2. بعضی از خطبا و وعاظ هنرشان فقط دهن كجی به نسل جوان است؛ چون قادر به حل مشكلات اینها نیستند، دهان كجی می كنند.

3. بدون شك یك حالت دهشت و خودباختگی در نسل جدید نسبت به تمدن اروپایی هست كه هرچه از اروپاست می پسندند و حالت تسلیم بلاشرط دارند، جنبه ی بله قربان دارند، به قول دكتر صناعی: مسجد شاه اصفهان را هم تا اروپاییها تصدیق نكنند اینها شاهكار معماری نمی شناسند، همچنین نوابغ و شخصیتهای ادبی و علمی و فلسفی گذشته ی ما.

4. بهتر است «نسل جدید» بگوییم، چون مربوط به سن و سال نیست. بعضی در سن كم اند مثل بعضی از طلاّب قدیم و جزء نسل قدیمند، و بعضی پیرمردند و در طبقه ی نسل جدیدند و لهذا ما عنوان «نسل جدید» را انتخاب كردیم نه عنوان «جوانها» .

5. در نسل جدید اندیشه های نو و ایده آلهای نو و ادراكات و احساسات نو هست. در نسل جوان توجه به طرد تسلطهای سیاسی و اقتصادی و احساس استقلال سیاسی و اقتصادی هست كه در نسل قدیم نیست. در نسل جدید در برابر مقررات قدیم تسلیم بلاشرط نیست، هرچند در برابر سنتهای اروپایی این تسلیم بلاشرطی هست.

هر كدام دیگری را متهم می كند به تقلید كوركورانه؛ جدید قدیم را به تقلید كوركورانه ی آباء، و قدیم جدید را به تسلیم و تقلید از اروپاییان (همان طوری كه در ورقه ی «تقلید» گفته ایم ما دو نوع تقلید داریم) و هریك دیگری را به نوعی از تقلید متهم می كند. و آیا هر دو راست می گویند؟ در نسل جدید میل به حركت و پیشرفت است و در نسل قدیم میل به محافظت سنن قدیم. یكی پیشرو است و دیگری محافظه كار.

در نسل جدید فكر منطبق شدن با مقتضیات زمان هست ولی در نسل قدیم این فكر به صورت انحراف از اصول تلقی می شود. و آیا حدوسطی هست؟ و به قول ژنده پیل:
جلد دوم . ج2، ص: 296
میان مسجد و میخانه راهی است
خرابم بیخودم، آن ره كدام است
نسل جدید از نسل قدیم می خواهد كه تعصبات خشك را كنار بگذارد.

6. از خصوصیات نسل جوان افراط در بدبینی و یأس و اعتقاد به توصیه و پارتی است كه خطر مهلكی است. نسل جوان معتقد شده كه علم و هنر فایده ندارد، اساس پارتی و پول است. از خصوصیات نسل جوان خودكشی و مرگ و میرهای غیرطبیعی است كه نامش حساسیت و حقیقتش كم ظرفیتی است. آنها معتقدند كه از دریچه ی علم و تمدن به اجتماع و دنیا می نگرند و ضمناً از خامیهای خود غفلت دارند. اینها همیشه از پارتی نداشتن می نالند ولی هیچ وقت فكر نمی كنند كه احتیاج به راهنما دارند.

7. وظایف مهمی كه نسل جوان در كشور ما دارد مهم است، و وظیفه ای كه پیران و نسل قدیم مدعی رهبری اجتماع دارند مهمتر است. باید به عقاید و افكار نسل جوان احترام گذاشت و ضمناً متوجه خامیهای آنها هم بود.

8. رهبری نسل جوان: این كلمه شامل دو قسمت است، مضاف و مضاف الیه و یا اسم مصدر و مفعول. قسمت اول همان معنی هدایت است كه شامل معنی تكمیل و تربیت و راهنمایی موجود است به آنچه در فطرت و استعداد بالقوه دارد و شامل معنی حركت و تغییر و طی منازل است به تفصیلی كه در یادداشتهای «هدایت» گفته شده است.

و قسمت دوم نشان دهنده ی قشر مخصوصی است در جامعه ی ما با مشخصات و طرز تفكر مخصوص. قشری است كه گذشته از جوانی دارای تحرك و طالب تغییر و بهبود اوضاع و ناراضی و غیرقانع به زندگی حاضر و طالب زندگی بهتری است؛ قشری است بپاخاسته و منبعث از مرقد خود و بی اعتنا به گذشته و متنفر از گذشته؛ قشری است كه به دنیای خارج متوجه است و نمی تواند [ببیند] كه مِیْ خورند حریفان و او نظاره كند، نمی تواند ببیند كه همسفران او در راه
جلد دوم . ج2، ص: 297
عشق به منزلها رسیده باشند و او هنوز آواره باشد، نمی تواند بشنود كه تحول در ایرانِ مسلمان و موحد و ژاپنِ بت پرست و مشرك در زمان واحد پیدا شده باشد و ژاپن با دنیای غرب در صنعت و سیاست و اقتصاد رقابت كند و ایران همان طور عقب مانده و محتاج به قرضه و كمك باقی بماند؛ قشری كه تازه بیدار شده كه قوانین اجتماعی و علل پیشرفتها و انحطاطها را بشناسد.

از خصوصیات این قشر این است كه می خواهد یك مكتب اجتماعی داشته باشد و به یك مكتب و مسلك اجتماعی كه جوابگوی تقاضاهای فكر او باشد [1]بگراید، مسلكی كه طرحی و نقشه ای برای ساختمان جامعه ای نو و مستقل و افتخارآمیز داشته باشد و بتواند با سیستمهای اجتماعی دنیا رقابت كند.

این قشر نمی تواند بدون فلسفه زندگی كند، فلسفه ای و جهان بینی خاصی از جهان و سعادت و حیات و انسان می خواهد داشته باشد و سیستمهای اجتماعی براساس این فلسفه می خواهد داشته باشد. دین نیز جز به صورت یك مكتب و منطق مخصوص حیات و تكامل، برای او نمی تواند مفهوم صحیحی داشته باشد. این قشر با پیروان مكتبی روبرو شده كه به قول یكی از دوستان از او پرسیده اند تو در زندگی چه هدفی داری، طرز تفكر تو چیست؟ جهان بینی تو چیست؟ اسلام برای حل مشكلات اجتماعی چه راه حل هایی پیشنهاد كرده است؟ از خصوصیات این نسل این است كه طالب نو و تجدد و تغییر و تجدید سازمانهای كهنه ی اجتماعی است؛ مثل پسری است كه همینكه بزرگ شد علاقه مند است كه خانه ی مسكونی پدری را تعمیر كند، نو كند، رنگ و روغن بدهد، بناهای فرسوده را خراب كند و از نو بسازد.

روح جوانی او اقتضای سازمان جوان دارد.

جلد دوم . ج2، ص: 298
ما تاكنون نسل جوان نداشته ایم، از لحاظ مسایل اجتماعی پیر و جوان ما یك جور فكر می كرده اند. ولی در عصر ما، در جامعه ی ما نسل جوان و طبقه ی جوان پیدا شده كه همان آرزوها را در خانه ی اجتماع دارد كه یك پسر برومند و با نشاط متكی به جوانی و غرور در خانه ی پدری دارد.

9. یكی از دوستان می گفت كه فساد اخلاق در جوانان ریشه ی استعماری دارد. استعمار آگاه می داند كه دو چیز وقتی كه به یكدیگر توأم شد دیگر جای او نیست: آگاهی و اراده. در گذشته از ناآگاهی و بی خبری مردم و جهالت مردم استفاده می كرد. اما با رستاخیزی كه اخیرأ پیدا شده تدریجاً سنگر جهالت و بی خبری دارد از بین می رود، احتیاج به سنگر جدیدی است و آن فساد اخلاق است. به عبارت دیگر حالا كه دید جلو آگاهی را نمی شود گرفت، فكر كرد از لحاظ اراده ی اخلاقی او را خلع سلاح كند. این بود كه به ترویج فحشا پرداختند و باید ریشه ی استعماری آن را شناخت و به جوانان معرفی كرد. جوانان امروز تنها به انگیزه ی نزاهت اخلاقی و دینی از فساد و فحشا پرهیز ندارند، اما چون به زندگی نو و مستقل و طرد استعمار علاقه مندند اگر بدانند كه این استعمار است كه آنها را به این بلا گرفتار كرده- همان طوری كه انگلستان چین را و خود ما را گرفتار كرد- زودتر از آن پرهیز می كنند.

بعلاوه با نشر فساد اخلاق، مردم را به دو طبقه ی متمایز تقسیم می كند: طبقه ی تحصیل كرده و فاسدالاخلاق، و طبقه ی متدین و بدبین به علم و دانش كه گمان می كند این علم و دانش است كه ثمره ی فساد اخلاق می دهد.

10. نحن معاشر الانبیاء امرنا ان نكلم الناس علی قدر عقولهم. 11. در سوره ی احقاف، دو تابلو از نسل جوان صالح و ناصالح ذكر می كند. اول می فرماید:

و وصینا الانسان بوالدیه احساناً حملته امه كرهاً و وضعته كرهاً
جلد دوم . ج2، ص: 299
و حمله و فصاله ثلثون شهراً حتی اذا بلغ اشده و بلغ اربعین سنة قال رب اوزعنی ان اشكر نعمتك التی انعمت علیّ و علی والدیّ و ان اعمل صالحاً ترضیه و اصلح لی فی ذریتی انی تبت الیك و انی من المسلمین. اولئك الذین نتقبل عنهم احسن ما عملوا و نتجاوز عن سیئاتهم فی اصحاب الجنة وعد الصدق الذی كانوا یوعدون. در اینجا نسل جدید با پنج مشخِّص بیان شده: یكی توجه به قدرشناسی و استفاده ی صحیح از نعمتها و منابع خیر و بركت الهی كه مورد غفلت نسل قدیم ممكن است بوده باشد. دوم آرزوی عمل صالح و مفید و پرهیز از كار لغو و بی فایده و یا مضر كه ممكن است نیاكان دچار آن بوده باشند. سوم توجه به نسل آینده و بعدی و اصلاح آنها و بالأخره سازندگی آینده و آرزو و امید و در فكر ساختن آینده بودن. چهارم توبه و ندامت از غفلتها و تقصیرها كه در گذشته شده.

پنجم شناختن اسلام حقیقی و اعتراف به اینكه اسلام واقعی همین است و باید از آن پیروی كرد. ضمناً نسبت به نسل قدیم نیز به احترام یاد شده است. خداوند هم منحصراً چنین نسلی را مورد عنایت قرار می دهد و می فرماید: اینها هستند منحصراً كه كارهای نیكشان مورد قبول درگاه الهی واقع می گردد.

تابلو دوم تابلو نسل خام و نپخته و مغروری است كه همه ی هنرش در نفی و انكار حقایق است: والذی قال لوالدیه اف لكما اتعداننی ان اخرج و قد خلت القرون من قبلی و هما یستغیثان اللّه ویلك امن ان وعد اللّه حق فیقول ما هذا الاّ اساطیر الاولین. این نسل اولاً به پدر و مادر به چشم تحقیر نگاه می كند و به آنها بی احترامی می نماید و ثانیاً انكار می كند معاد و نتیجه ی اعمال را و در نتیجه واقع می شود در فساد و گناه و افسارگسیختگی. خداوند هم اثر این گونه نسل را این طور بیان می كند: اولئك الذین حق علیهم القول فی امم قد خلت من قبلهم من الجن و الانس انهم كانوا خاسرین. نتیجه ی آن
جلد دوم . ج2، ص: 300
انكارها و فساد اخلاق ها هلاكت است.

اینكه قرآن در نتیجه هلاكت قوم یا نجات قوم را ذكر می كند معلوم می شود كه بحث جنبه ی فردی ندارد، جنبه ی اجتماعی دارد، یعنی از صلاح و فساد نسلی گفتگو می كند؛ اگر نسلی صالح شد آن قوم آنچنان می گردند و اگر نسل فاسد شد اینچنین می گردند.

در این دو آیه مجموعاً دو مظهر از نسل جدید را ذكر می كند:

یكی آن كه رو به صلاح می رود و دیگر آن كه رو به فساد و فنا و اضمحلال می رود.

12. در شماره ی خرداد 41 مجله ی «راهنمای كتاب» ، دكتر زرین كوب به مناسبتی از كتاب انوار سهیلی، صفحه ی 454، چاپ ارسلی، حكایت «مرد دو موی» كه دو زن داشت نقل می كند: مرد وقتی كه به خانه ی زن پیر می رفت، پیرزن موهای سیاه او را می چید تا فقط موهای سپیدش بماند و سنخیت و مشابهتش با خود او محفوظ بماند و به مصداق «اطرباً و انت قنسری» و به مصداق «أ ذوالشیب یلعب؟ » خجالت بكشد از جوانی كردن در پیرانه سر، و وقتی كه نزد زن جوان می رفت او موهای سفیدش را می چید كه شوهر، جوان جلوه كند. آخر كار همه ی موهای او بر باد رفت. می گوید مجتبی مینوی در یك قطعه ی كوتاه این حكایت را با احوال حاضر ما خوب مقایسه كرده است:
مردی دو مو دو زن داشت یك پیر و یك جوان
وی را چو خود همی خواست هر یك از این دوگان
می كند موی مشكیش آن جفت پیر وی
موی سپید او نیز كندی زن جوان
بر روی و بر سر وی آخر نماند موی
ایران (اسلام) همی كشد نیز از دست مصلحان
پیران همی بجنگند با فكر تند و نو
خامان همی گریزند ز آثار باستان
13. كاظم زاده در رهبر نژاد نو می گوید:
جلد دوم . ج2، ص: 301
«امروز بیداركردن حس ملیت و وطن پرستی و شهامت ملی و قلع ریشه ی تعصب (تعصبهای ملی و مذهبی نسبت به یكدیگر) برای ملل مشرق زمین از فرایض است، و تولید حس انسانیت و محبت نوع و برادری در قلوب افراد ملل غرب نیز واجب می باشد. » ایضاً می گوید:

«از تجدد و ترقی نباید بترسیم و از تمدن و تكامل نباید گریزان شویم، لكن باید دقت كنیم كه مانند دیگران دچار خطا و اشتباه نگردیم. آفات تمدن عصر جدید از همین جا سر زده كه آن خطا را كه در شناختن نفس و روح می كند. » 14. از آیه ی كریمه ی «ادع الی سبیل ربك» استفاده می شود كه پیغمبر از آن جهت كه مبلّغ و داعی الی اللّه و رهبر دین است، با طرق مختلف باید مردم را به سوی راه خدا دعوت كند؛ راه حكمت، وعظ، جدل.

زیرا همان طوری كه مفسرین گفته اند طرف یا جوینده ی حقیقت هست یا نیست و مكابر است. در صورت اول یا ظرفیت علمی و فكری دریافت حقایق را دارد یا ندارد. اگر جوینده و تشنه ی حقیقت است و مستعد هم هست باید حقایق دین را با دلایل به او گفت، و اگر تشنه و جوینده هست اما مستعد درك حقایق نیست باید با سخنان لطیف و نغز و نرم كننده ی دل و تشبیهات و استعارات نرمشی در قلب و احساسات او به وجود آورد، و اگر اهل مكابره و خودنمایی و هوچیگری است باید بدون اینكه از طریق انصاف خارج شد به مجادله پرداخت.

ضمناً از كلمه ی «ربك» می توان استنباط كرد كه قانون تربیت و پرورش و به ظهور رساندن استعداد موجود تحت تربیت، همین اقتضا را دارد. به قول مولوی: طعمه ی هر مرغكی انجیر نیست.
جلد دوم . ج2، ص: 302
این اختلاف منطق، از اختلاف استعدادها و قابلیتها پیدا می شود.

پس نباید تعجب كرد و سؤال كرد كه مگر دین خدا دوتاست كه رهبری نسل جوان با نسل كهن فرق بكند، دین خدا یكی است، با همه ی مردم باید یك جور حرف زد. جواب این است كه البته دین خدا یكی است، هدف و مقصد یكی است، ولی اختلاف طرز دعوت گاهی به این نحو است كه در هر جایی یك سخن و یك مدعا گفته شود متناقض با مدعای جای دیگر (مثل عملی كه بهاییان انجام می دهند) و گاهی مربوط به اختلاف منطق و سلاحی است كه برای اثبات مدعای واحد به كار برده می شود. واضح است كه منطقی كه یك نفر در مقابل یك دهاتی بی سواد بی اطلاع به خود می گیرد، فرق دارد با منطقی كه در مقابل یك تحصیل كرده و متخصص به كار می برد.

ضمناً این مطلب هم فهمیده می شود كه مردم هراندازه فهیم تر و بصیرتر بوده باشند بهتر و بیشتر می توانند استفاده كنند.

نكته ی دیگر اینكه همان طوری كه مردم زمان رسول خدا همه در یك حد نبودند، بعضی شایسته بودند و بعضی نبودند، علی علیه السلام شایسته بود كه اسرار پیغمبر را تلقی كند و دیگران لایق نبودند (پیغمبر اسرار خصوصی نداشت؛ مسائل خصوصی و سرّی زندگی اش نبود، حقایقی بود كه دیگران تاب تحمل آنها را نداشتند، همان طوری كه خود علی از نداشتن افراد نالایق شكایت می كرد و می گفت: ان هیهنا لعلماً جماً لو اصبت له حملة) مردم هر زمانی با زمان دیگر فرق می كنند؛ یعنی هرچه زمان بگذرد بر عقول مردم افزوده می شود، عقل اكتسابی مردم بیشتر می شود، لهذاست كه در كافی، ج 1، ص 91، باب النسبة دارد كه خداوند می دانست كه در آخرالزمان قومی خواهند آمد كه در مسائل الهی غور و تعمق می كنند، سوره ی «قل هواللّه احد» و آیات اول سوره ی حدید را نازل كرد. و لذاست كه رسول اكرم هنگام تحریض و ترغیب مردم به حفظ و ضبط سخنان خودش فرمود: رب حامل فقه لیس بفقیه و رب حامل فقه الی من هو افقه منه.

خلاصه این است كه شما ضبط كنید و تحویل نسلهای آینده بدهید،
جلد دوم . ج2، ص: 303
آنها بهتر به غور و عمق سخنان من خواهند رسید.

نكته ی دیگر اینكه علت اینكه در سخنان پیغمبر یا ائمه، پست و بلند، اوج و حضیض هست همین است كه مخاطبها مختلف بوده اند.

در جواب یك نفر كه سؤال می كند: آیا ممكن است آسمان و زمین در یك تخم مرغ جا بگیرد گفته می شود: بلی، و در جواب كسی دیگر گفته می شود: نه، این محال است. ظاهر این است كه اولی چون طرف متكلم و مجادل و هوچی بوده گفته شده بلی و دومی این طور نبوده بلكه مردی جوینده ی حقیقت بوده، گفته شده نه.

نكته ی دیگر اینكه یك فرق مكتب انبیا با مكاتب فلسفی این است كه مكاتب فلسفی كلاس خصوصی است و یك منطق یكنواخت دارد، برخلاف منطق انبیا. در مكتب انبیا این اصل هست كه «امرنا ان نكلم الناس علی قدر عقولهم» اما در مكاتب فلسفی نیست، زیرا درِ مكاتب انبیا به روی همه باز است به خلاف مكاتب فلسفی كه این در فقط به روی عده ی معین كه در حد معین هستند باز است.

می گویند بر سر در مدرسه و باغ معروف افلاطون نوشته بود: هركس كه هندسه نخوانده است حق ورود ندارد. اما بر سر در مدرسه ی انبیا چنین تابلویی نیست، و به همین جهت فیلسوف به اندازه ی عقل خودش حرف می زند و پیغمبر به اندازه ی ظرفیت مستمع. از این روست كه سخن فیلسوف یكنواخت است بر خلاف سخن پیغمبر.

بهترین شاگردان فلاسفه آنها هستند كه از لحاظ زمان به آنهانزدیكترند، اما انبیا برعكس (رب حامل فقه لیس بفقیه):

این خود یك اصل از اصول اجتهاد و استنباط است كه توجه به آن در كیفیت استنباط تأثیر دارد.

نكته ی دیگر این است كه هر اندازه مردم عالمتر بشوند و ظرفیت علمی و فكری آنها بیشتر بشود، بهتر و بیشتر می توانند استفاده كنند.

ما نباید این طور فكر كنیم كه مثل اعلای مسلمان، مسلمانان صدر اول بوده اند و تا ابد چنین خواهد بود. آنها به اندازه ی ظرفیت خودشان می توانستند استفاده كنند. حتماً اگر علم و معرفت زیادتر بشود می توان جامعه ای اسلامی بسی راقی تر از مسلمانان صدر اول به
جلد دوم . ج2، ص: 304
وجود آورد. لهذا در حدیث كافی، ج 1، ص 25 وارد شده:

عن ابی جعفر علیه السلام قال: اذا قام قائمنا وضع اللّه یده علی رؤس العباد فجمع بها عقولهم و كملت به احلامهم. 15. در مجله ی ماهنامه ی «فرهنگ» ، شماره ی 2، سرمقاله می نویسد:

«. . . مشكل جوانان است، مشكل نسل بی سلاحی است كه در عصر پرآشوب ما نه با معتقدات و آرمانهای دیروز می تواند خود را راضی كند و نه امید و آرمان تازه ای به او عرضه شده است كه با روح زمان و تمایلات و عواطف تند او هماهنگی داشته باشد. » باید فرق گذاشت بین هوسهای جوانی و آرمانهایی كه سیر تكاملی بشر و روح زمان به وجود آورده است [2]. ایندو با یكدیگر اشتباه می شود؛ جوانان خام هوسهای خام خود را مظهر تكامل عصر و زمان جلوه می دهند و نسل قدیم حتی آرمانهای بزرگ نسل جوان را «آرزوی نوجوانی» معلول زرق و برق ظاهری معرفی می كنند.

در همان مقاله می گوید:

«ما عادت داریم كه جوانان را بی ذوق و بی استعداد قلمداد كنیم و آنها را گرفتار سرگرمیهای ناسالم و افكار بی پایه و خام بدانیم و گناه آن را نیز به گردن طبیعت و جوهر خودشان بیندازیم و یا زمانه را محكوم كنیم. . . در آن روزگار همه انقلاب درونی بود و عاطفی، آنهم در دوره ی سوزان بلوغ كه چاره ی مطمئن و آزموده داشت. . . اما موج در رسید. . . نسل جوان ناگهان از دنیای آرام تاریخ باستان و عظمت افسانه ای آن به مرز دنیای
جلد دوم . ج2، ص: 305
جدید رسید كه كار و اندیشه پایه های اصلی آن بود. این برخورد كه با شوق زدگی و بهت توأم بود، چیزی را در جوانان شكست و فرو ریخت و این چیز ایمان به عظمت كتابی و ماهیت «نصایح پدرانه» مربیان نسل گذشته بود. . . قدرتهای اقتصادی با مظاهر شكوفانش، توسعه ی دانش با حاصل اعجازآمیزش، همه ی آن قهرمانان و خدایان معنوی را كه نسل جوان برای خود ساخته بود حقیر و كوچك كرد. در این میان نسل آزموده و دنیادیده (نسل قدیم) نه تنها نخواست و یا نتوانست در كنار این مظاهر فریبا نسل جوان و شوق زده را با ایمان تازه ای آشنا كند، بلكه با تلاشی عبث كوشید كه او را با اعتقاد و آرمان كهنه اش آشتی دهد. » جان مطلب همین است كه باید ایمان نسل جوان را تجدید و تازه كرد و یا به عبارت دیگر و بهتر او را با ایمان تازه و شكل جدیدی از ایمان آشنا كرد كه نتیجه اش ترقی و تكامل و در عین حال پیروی از اصول ثابت اسلامی (به عقیده ی ما) بوده باشد. اهمیت اسلام و قرآن به این است كه با آرمانهایی كه مولود حوایج واقعی و تكامل طبیعی زندگی است هماهنگی دارد. همان طوری كه قبلاً گفته شد فرق است بین هوسها و اهواء مردم كه: ولو اتبع الحق اهوائهم لفسدت السموات والارض و من فیهن بل اتیناهم بذكرهم فهم عن ذكرهم معرضون (مؤمنون، 71) و بین آرمانهای اجتماعی كه در یك قومی پیدا می شود. آرمانهای اجتماعی عیناً مانند غرایز فردی است كه نماینده ی یك احتیاج و ضرورت است و طبیعت به عنوان اعلام حاجت آن را تعبیه كرده است، مثل میل به غذا كه اعلام احتیاج جهاز هاضمه به بدل مایتحلّل است و میل به جنس مخالف كه اعلام این است كه تحولی در طبیعت پیدا شده و حاجت جدیدی به وجود آمده است. از دستگاه هدایت تكوینی و الهامات الهی نباید غافل بود. رغبت به سؤال در طفل در حدود سن [سه ] سالگی نماینده ی یك رشد مغزی و
جلد دوم . ج2، ص: 306
فكری است [3]. می نویسد:

«از اینجا جدایی آغاز شد و هر یك از دو گروه اجتماعی در راه خود جری تر و سمج تر گردید. واقعیت این بود كه ماهیت تعلیم و تربیت قدیم در مرز دنیای نو، فروافتاده و درمانده بود اما نسل پیر ساده دل به آن التفات نداشت، درها را بسته بود و پنجره ها را گرفته بود و به صدای بلند می خواند: «آورده اند كه در روزگار انوشیروان عادل. . . » [4]. در این میان سوداگران نوآور، چه در زمینه ی سیاست و چه در تجارت، بُل گرفتند و دست اندركار شدند و از آن همه نیروی مستعد و تشنه آدمهایی ساختند كه سینه به گلوله می دادند بدون آنكه بدانند برای چه و برای كه. . . آدمهایی ساختند كه به انتقام آن همه «ضَرَبَ زیدٌ» و مسمّط و فرائدالادب خواندن، به سرگذشت شهین و مهین هجوم بردند. . . ما وارث چنین میراثی بودیم و چگونه می توانستیم انتظار داشته باشیم كه نسل جوان جز این بار بیاید؟ اگر این نسل معنویتی ندارد، اگر به هیچ چیز پابند نیست، اگر ارزشها را بازنمی شناسد و اگر با دانش و بینش اصیل مسلّح نشده و با همه ی شوقش با زندگی امروز غریبه و بیگانه مانده است، به این دلیل است كه سلاح مطلوب را در اختیارش نگذاشته اند و نادانسته او را به این راه كشانده اند. . . » مسأله ی سوء استفاده ی سوداگران نوآور (به قول مقاله ی بالا) از نظر
جلد دوم . ج2، ص: 307
دینی بسیار قابل توجه است. ما نمونه ی اینها را در زمینه ی فلسفه ی مادی كاملاً و روشن دیدیم كه كسانی كه بویی از معنی فلسفه- نه قدیماً و نه جدیداً نبرده بودند، چگونه با ظاهرسازی و نوپردازی و تغییر شكل و قیافه جوانان را می فریفتند.

16. مسأله ی نسل جوان یك مسأله ی اجتماعی مشكلی است كه در برابر ما قرار دارد، مسأله ای كه از نظر بعضی ترسناك و وحشتناك است و از نظر بعضی دیگر در عین اینكه مخاطراتی دارد امیدبخش است و آینده ی خوبی دارد.

هم ما از نظر دین و اسلام مسؤول حل این مسأله هستیم و هم مدعیان تعلیم و تربیت و مسؤولان فرهنگ كشور، با این تفاوت كه آنها مدتی است به وجود چنین مسأله ی مشكلی به صورت مسأله ایمان دارند و آن را طرح كرده اند اما در میان ما هنوز كاملاً این مسأله مطرح نیست و به لزوم حل این مسأله مانند مسائل فقهی و اصولی توجه نشده است.

17. می گویند علت اصلی فساد اخلاق را از زمانهای كودكی باید جستجو كرد. مقتضای سال اول با مقتضای سال دوم فرق می كند و همین طور در هر دوره ای یك نوع حالت و احتیاج پیدا می شود. در هر دوره ای و سالی اگر مقتضیات همان دوره را در نظر نگیریم و رعایت نكنیم مثل اینكه زمانی كه احساس شخصیت می كند به شخصیت او احترام نگذاریم، هم اخلاق او را فاسد كرده و در وجودش عقده ها و ناهمواریها به وجود آورده ایم و او را برای خودش فاسد كرده ایم و هم اینكه روابط او را با خود ما و دیگران تیره و خراب كرده ایم.

18. در گذشته نیز علمای روشنفكر به مقتضیات عصر و زمان و احتیاجات نسل جدیدِ آنوقت توجه داشتند و لزوم به كار بردن وسیله ی جدید و منطق نو برای هدایت مردم را احساس می كردند. در فقه ما نمونه ها از مسائل جدید می بینیم كه در دوره های مختلف پیدا شده است. اظهر مصادیق و روشن ترین مثالها استفاده ی متكلمین اسلامی
جلد دوم . ج2، ص: 308
است از فلسفه ی یونانی. مردمی به علل مختلف به نشر و شرح و اشاعه ی كتب فلسفی و اجتماعی یونانی و هندی و ایرانی پرداختند. با منطق و طرز استدلال بسیط و ساده ی قدیمی نمی شد جواب سؤالات و اشكالات مردم را داد. مردم می دیدند فلسفه ی قدیم مسأله ی هستی و عالم و حیات و اخلاق را به نحوی حل كرده است، می خواستند بدانند اسلام چگونه اینها را حل كرده است. سلاح جدیدی به میدان آمده بود كه می شد دشمن از آن علیه اسلام استفاده كند، اما دانشمندان هوشیار اسلامی با همان منطق خود را مسلّح كردند و به جوابگویی پرداختند. این مایه هم در اسلام بود كه اگر منطق و فلسفه ای پیدا شد او هم منطق و فلسفه ی خود را آشكار كند. با این طرز عمل، دشمن خلع سلاح شد. كم كم كار به جایی كشید كه علمای اسلامی همین سلاح را استخدام كردند و تدریجاً معارف اسلام در لباس فلسفی جای بسیاری از سخنان ارسطو و افلاطون را گرفت. همچنین است نهضت تصوف و عرفان كه باز در اسلام هضم رفت.

19. اصول كافی، ج 1، ص 26 از حضرت صادق علیه السلام خطاب به مفضّل دارد:

یا مفضل، لایفلح من لایعقل، و لایعقل من لایعلم، وسوف ینجب من یفهم. . . والعالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس. . . كلمه ی «هجوم» مطابق آنچه از منجد برمی آید رو آوردن ناگهانی و غافلگیر كردن است. می گوید: هجم یهجم هجوماً علیه: انتهی الیه بغتة.

بنابراین بسیار تعبیر عالی و خوبی است. آدمی كه در مقابل یك بیماری یا یك حمله غافلگیر شود نمی تواند خوب از خود دفاع كند و همه ی قدرت خود را به كار ببرد، تعادل فكری خود را از دست می دهد، قوای فكری خود را نمی تواند جمع و جور كند تا چه رسد به سایر قوا كه در تحت فرمان دارد.

ما الآن در مقابل حوادث اجتماعی بزرگی از قبیل اصلاحات
جلد دوم . ج2، ص: 309
ارضی و شركت زنان در مسائل اجتماعی و بلكه كمونیسم و صهیونیسم قرار گرفته ایم بدون آنكه قبلاً زمان خود را شناخته باشیم و فكر چاره ای كرده باشیم. همیشه خود را در مقابل مسائلِ روآورده می بینیم، لهذا راهی هم كه در این گونه مواقع به نظر می رسد این است كه با یك كلمه ی «نه» و ابراز مخالفت قناعت كنیم و مخالفتهای ما به جایی نرسد و در نتیجه ضررش برای همیشه برای عالم اسلام بماند.

ما در فارسی كلمه ی «هجوم» را در مورد مطلق حمله ی شدید به كار می بریم، اما معنی اصلی این كلمه حمله ی ناگهانی و از روی غرّه و غفلت است.

20. من معتقدم كه فعلاً دردی در اجتماع هست. آن درد از نوع بیماری و انحراف اخلاقی نیست، دردی است كه از طبیعت و فطرت متكامل اجتماع برمی خیزد. باید به آن توجه كرد و آن را رهبری كرد.

بیماری نیست كه بخواهد علاج شود، حاجت است باید رسیدگی شود. انحرافها و بیماریهایی كه همراه آورده، مولود رسیدگی نكردن و پیش بینی نكردن و در فكر چاره نبودن این درد است.

21. سنایی در باب درد داشتن می گوید:
راه از این و آن نباید جست
درد، خود رهنمای مقصد توست
هر كه را درد راهبر نبود
مر و را از جهان خبر نبود
عطار می گوید:
كفر، كافر را و دین دیندار را
ذره ای دردت دل عطار را
مولوی می گوید:
حسرت و زاری كه در بیماری است
وقت بیماری همه بیداری است
پس بدان این اصل راای اصل جو
هر كه را درد است او برده است بو
هر كه او بیدارتر پردردتر
هر كه او هشیارتر رخ زردتر
متنبّی می گوید:
جلد دوم . ج2، ص: 310
من یهن یسهل الهوان علیه
ما لجرح بمیت ایلام
ایضاً:
افاضل الناس اغراض لذا الزمن
یخلو من الهمّ اخلاهم من الفطن
22. داستان سؤال ابن سكّیت از امام هادی علیه السلام كه چرا آیات انبیا در هر عصر و زمان مختلف بوده (رجوع شود به كافی، باب العقل والجهل) مؤید نظر ماست كه وسیله ی هدایت در زمانهای مختلف متغیر است.

23. عنوان مطلب:

مسؤولیتی تحت عنوان «رهبری جوانان» مطرح است. هدایت مسلمانان یكدیگر را بالأخص هدایت عالم جاهل را، پیر جوان را، یك وظیفه و مسؤولیت مسلّم است. . . این مسؤولیت مسؤولیت نتیجه است نه مسؤولیت وسیله. بعضی تكالیف، ساده است از راه اینكه تعبدی محض است و یك شكل خاصی را خود شارع اسلام در نظر گرفته و مردم را موظف كرده است. اما بعضی تكالیف آنقدرها تعبدی نیست، یك نتیجه ی بالخصوصی را خواسته و اما شكل و فرم و كیفیت مربوط است به نظر و اجتهاد و فكر عامل عمل، زیرا وسیله ها و شكلهای مختلفی وجود دارد و در هر وقت و زمان و مكانی آن وسیله و شكل بالخصوص را باید به كار برد.

گاهی اشتباه می شود و این گونه وظایف را كه نتیجه را شارع خواسته، ما به شكل وظایف تعبدی انجام می دهیم و خیال می كنیم انجام وظیفه داده ایم.

حالا دلیل اینكه وسیله ی بالخصوصی تعبد نیست، یكی آیه ی «ادع الی سبیل ربك. . . » ، دیگر حدیث «انا معاشر الانبیاء امرنا. . . » ، دیگر «رب حامل فقه. . . » ، دیگر حدیث ابن سكّیت است.

حالا به همین دلیل ما باید مسأله ی رهبری جوانان را كه نماینده ی یك طبقه ی جدید و یك طرز تفكر جدید هستند به طور جدی طرح كنیم. ما مسؤول آینده هستیم.

در اینكه نسل جدید با نسل قدیم دو جور فكر می كند و اختلاف
جلد دوم . ج2، ص: 311
دارد بحثی نیست. غالباً بحثی كه از طرف رهبران دینی در اطراف این طبقه می شود، از جنبه های انحراف اخلاقی و دینی بحث می شود.

حالا ببینیم كه واقعاً این نسل را ما باید نسل منحرف بخوانیم و دهان كجی كنیم یاطور دیگر باید قضاوت [كنیم ] . قبلاً دو تابلو از قرآن كریم درباره ی دو جور نسل عرض می كنم كه در سوره ی احقاف است. . . [5] باید ببینیم كه نسل جدید ما مصداق آیه ی اول است یا مصداق آیه ی دوم یا بین بین است.

حقیقت این است كه نسل جوان، هم درد و احساس دارد و هم بیماری و انحراف، اما آن انحرافها معلول رسیدگی نكردن به دردها و احساسهای آنهاست.

[الف ] : احساسهای آنها یكی این است كه نسل جدید مانند نسل قدیم درها را به روی خودش نبسته و بیرون را با همه ی پیشرفتها و ترقیها می بیند و نمی تواند ببیند كه مِیْ خورند حریفان و او نظاره كند، نمی تواند ببیند كه ژاپن بت پرست و ایران مسلمان با هم به راه افتادند و او به مقصدها رسید و ما هنوز آواره ایم.

ب. دوم: بی رودرواسی نسل قدیم سواری می داد و احساس نمی كرد، سنگینی بار تسلط سیاسی و اقتصادی خارجی را احساس نمی كرد، به غارت رفتن كشورش را احساس نمی كرد اما نسل جدید احساس می كند.

ج. سوم: شیوع جهالت و بیماری و استبداد داخلی را قدیم احساس نمی كرد و جدید احساس می كند.

د. چهارم: عدالت اجتماعی و تساوی حقوق و توزیع عادلانه ی ثروت و حقوق زن را قدیم حس نمی كرد و جدید حس می كند.

هـ. پنجم: یك عطش فكری و یك مكتب فكری كه مسائل را
جلد دوم . ج2، ص: 312
بتواند به طور منطقی حل كند، قدیم لزومش را حس نمی كرد و جدید احساس می كند. در قدیم در آنِ واحد می شد ضدونقیض گفت، هم گفت: «ابی اللّه ان یجری الامور الاّ باسبابها» و هم گفت: هیچ چیز شرط هیچ چیز نیست، اذا جاء القدر عمی البصر. جدید مكتب واحد روشن منظم می خواهد.

و. ششم: قدیم دین را به هر صورت قبول می كرد ولو اینكه دین منطق ممات باشد، اما جدید فقط دین را به صورت منطق حیات و تكامل می خواهد.

ز. هفتم: قدیم تسلیم بلاشرط هر منطقی بود و جدید چرا و لِمَ در كارش هست.

اما بیماریها. شك ندارد كه در جدید از معارف الهی رو گردانده اند و به فلسفه ی مادی رو كرده اند. فحشا و بی عفتی، دروغ، خیانت به وطن، دزدیهای كلان از بیت المال، تجمل پرستی، بی اعتنایی به دین و آیین و سنن اخلاقی، اعتقاد به پارتی، از تمدنْ سطح را گرفتن، زودرنجی، اینها هم همه مفاسدی است كه در طبقه ی جدید هست، روگرداندن از مسجد و منبر و روآوردن به سینما و تئاتر و تلویزیون.

باید به درد این طبقه رسید و نگذاشت كه ابلیسهای آدم رو از این نارضایتی، از این طلب فلسفه و فكر و پناهگاه استفاده كنند. باید به احساسهای او احترام گذاشت و ضمناً او را به بیماریها و عیبها و انحرافهایش هم كه معلول رسیدگی نكردن است آگاه ساخت. باید برای آرمانهای اجتماعی این طبقه كه خوشبختانه همه آرمانهای مقدس دینی است، همكاری كرد.

در سوره ی یونس آیه ی 83 در داستان حضرت موسی بعد از آنكه اشاره به دعوت و معجزات موسی [می كند] می گوید: فما امن لموسی الاّ ذریة من قومه علی خوف من فرعون و ملائهم. در المیزان و در فی ظلال القرآن معنای «ذرّیه» را بچه ها و
جلد دوم . ج2، ص: 313
كوچكها دانسته اند.

در وسائل، ج 2، صفحه 499 این حدیث را نقل می كند:

عن اسمعیل بن عبد الخالق، قال: سمعت ابا عبداللّه علیه السلام یقول لابی جعفر الاحول: اتیت البصرة؟ قال: نعم. قال: كیف رأیت مسارعة الناس الی هذا الامر و دخولهم فیه؟ قال: واللّه انهم لقلیل و لقد فعلوا و ان ذلك لقلیل. فقال: علیك بالاحداث فانهم اسرع الی كل خیر. در وسائل این حدیث را از كافی [6](شاید باب امر به معروف) و از قرب الاسناد نقل می كند ولی ناتمام است. به اصل مراجعه شود.

در وصیت امیرالمؤمنین علیه السلام به امام حسن علیه السلام (ج 3، ص 176) است:

و انما قلب الحدث كالارض الخالیة، ما القی فیها من شئ قبلته، فبادرتك بالادب قبل ان یقسو قلبك و یشتغل لبّك لتستقبل بجد رأیك من الامر ما قد كفاك اهل التجارب بغیته و تجربته. رجوع شود به دفتر 35، ص 75.


[1] و یكنواخت و قاطع همه ی مشكلات را حل كند، گو اینكه از لحاظ پایه آنقدر غیرقابل خدشه نباشد. بالأخره میل به انتظام فكری، او را ارضاء می كند.
[2] و بنابراین نسل قدیم آرمان اجتماعی اساساً نداشت.
[3] و یا میل به مستقل زندگی كردن و از حضانت پدر و مادر خارج شدن. آن عطف و رحمت اولیه ندای طبیعت است و این احساس غرور و شخصیت نیز ندای طبیعت است.
[4] نظیر این است كلام فلاماریون در كتابخدا در طبیعتكه ما در مقدمه ی جلد اولاصول فلسفهنقل كرده ایم. به هر حال روحانیین ما هم سرگرم حل شبهه ی ابن قبه و جمع بین حكم ظاهری و حكم واقعی و مسائل اجتماع امر و نهی و امثال اینهاست و با اینها می خواهد جامعه ی جدید را حفظ كند.
[5] [در نسخه ی اصلی به همین صورت آمده است و البته در چند صفحه ی قبل استاد شهید این بحث را به تفصیل مطرح كرده اند. ]
[6] [روضه كافی، ص 93]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است