عرفا معمولاً با چشم تحقیر به فلاسفه نگاه می كنند و روش خود
را مخالف روش فلاسفه معرفی می كنند. فقط صدرالمتألهین بود كه
جمع كرد.
شبستری می گوید:
حكیم فلسفی چون گشت حیران
نمی بیند ز اشیا غیر امكان
ز امكان می كند اثبات واجب
از آن حیران شد اندر ذات واجب
گهی از دور دارد سیر معكوس
گهی اندر تسلسل گشته محبوس
چه عقلش كرد در هستی توغّل
فرو پیچید پایش در تسلسل
مولوی می گوید:
پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بی تمكین بود
ولی این نكته هم هست كه بعدها هر شاعر و نیمچه عارف كه سر
از مطالب فلاسفه در نمی آورْد چون راه عرفان ظاهر یعنی شاعری و
خیال پروری و «لفظْ می گویم و معنی ز خدا می طلبم» آسان بود، در
شعر خود به عقل و فلسفه حمله كرد.
رجوع شود به ورقه ی تصوف و عرفان.