در
کتابخانه
بازدید : 887951تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse <span class="HFormat">بخش اوّل: بحثهای ایرادشده در جمع دبیران تعلیمات دینی</span>بخش اوّل: بحثهای ایرادشده در جمع دبیران تعلیمات دینی
Expand پرورش عقل پرورش عقل
Expand تربیت عقلانی انسان تربیت عقلانی انسان
Expand پرورش استعدادهاپرورش استعدادها
Expand مسئله عادت مسئله عادت
Expand فعل اخلاقی (1) فعل اخلاقی (1)
Expand فعل اخلاقی (2) فعل اخلاقی (2)
Expand فعل اخلاقی (3) فعل اخلاقی (3)
Collapse بررسی نظریه نسبیّت اخلاق بررسی نظریه نسبیّت اخلاق
Expand حدیث علی علیه السلام و نظریه نسبیّت اخلاق حدیث علی علیه السلام و نظریه نسبیّت اخلاق
Expand پیوند عبادت با برنامه های تربیتی پیوند عبادت با برنامه های تربیتی
Expand كرامت نفس در قرآن و حدیث كرامت نفس در قرآن و حدیث
Expand ریشه الهامات اخلاقی ریشه الهامات اخلاقی
Expand توسعه «خودی» توسعه «خودی»
Expand <span class="HFormat">بخش دوّم: بحثهای انجمن اسلامی پزشكان</span>بخش دوّم: بحثهای انجمن اسلامی پزشكان
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
هگل یك حرفی دارد كه به نام «روح زمان» نقل می شود. او معتقد است كه تكامل، ناموس این جهان است. روح زمان همیشه جامعه را به پیش می برد. این روح كه به منزله روح اجتماع است، برای اینكه جامعه را به جلو ببرد، روی فكرها و پسندها اثر می گذارد؛ یعنی روح زمان آن خلق و خویی را به اصطلاح الهام می كند و مورد پسند قرار می دهد كه با تكامل موافق باشد، و خلق و خوی دیگری را كه مربوط به شرایط گذشته است- همان طور كه آن شرایط، منسوخ شده- نسخ می كند. و در واقع برای روح زمان یا روح اجتماع آن حالتی را قائل است كه دیگران برای خدا قائلند
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 772
كه می گویند خداوند اخلاق خوب را به انسان الهام می كند. البته هگل قائل به خداست ولی این جور می گوید كه روح جامعه و روح زمان خلق خوب را الهام می كند، و دو تفاوت میان نظر او و نظر سایر طرفداران الهام هست:
1. او ملهِم را روح جامعه و روح زمان می داند و آنها ملهِم را خدا و ماوراء طبیعت می دانند.
2. آنها ملهِم را یك امر ثابت و یكنواخت و مطلق می دانند و او ملهِم را یك امر متغیر و نسبی و تابع شرایط زمان می داند كه زود به زود [عوض ] می شود. از نظر او الهام كننده، خودش با تغییرات زمان تغییر می كند و [الهامات قبلی را] نسخ می نماید.
این فكر از آن افكاری است كه روی اروپاییها و در نتیجه روی دنیا زیاد اثر گذاشت، یعنی پایه معیارهای ثابت را متزلزل كرد. یكی از دوستان می گفت كه در یكی از كنفرانسهایی كه در خارج دادم اینها را مورد حمله قرار دادم، گفتم شما فرنگیها یك روزی قائل به روح القدس بودید و از روح القدس الهام می گرفتید و یك روزی هم از روح زمان الهام می گیرید. بدبختی شما از آن روزی شروع شد كه به روح زمان معتقد شدید و همان اهمیت و ارزشی را كه برای روح القدس قائل بودید برای روح زمان قائل شدید و در نتیجه تمام اصول و معیارهای ثابت را از دست دادید و فقط به اقتضای زمان توجه كردید كه زمان چنین و چنان اقتضا می كند. روح زمان یعنی چه؟ ! چه كسی چنین روحی را كشف كرده كه جامعه حتما رو به تكامل می رود و این روح زمان است كه دارد افراد را به پیش می برد و صحنه ها كه تغییر می كند حتما براساس روح زمان است. ولی به هر حال چنین فكری و چنین نظری در میان اروپاییها بوده است، كه اگر این سخن را بگوییم مسلّم باید اخلاق را نسبی بدانیم.
یك نكته دیگر هم هست- اگرچه من این را در نوشته هایشان ندیده ام ولی خیال می كنم منظورشان همین است- و آن اینكه روح زمان چگونه عمل می كند؟ آیا مثلاً سر یك قرن كه می رسد فكرها را یكدفعه تغییر می دهد، یا اینكه تدریجا فكرها تغییر می كند؟ تدریجا هم كه تغییر كند آیا عده ای به اصطلاح پیشرو هستند كه آنها اول الهام می گیرند و بعد دیگران از آنها الهام می گیرند؟ آیا همیشه یك طبقه پیشرو و روشنفكر در جامعه وجود دارد كه اینها حكم پیغمبران را دارند، منتها
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 773
پیغمبرانی كه نه از خدا الهام می گیرند بلكه از روح زمان الهام می گیرند (به اصطلاح خودشان طبقه انتلكتوئل [1]؟ این طبقه در ابتدا الهام می گیرد و بعد دیگران به دنبالآن می روند. اینها در واقع برای این طبقه یك نوع رسالت و پیغمبری قائلند.
اگر این سخن را بگوییم قطعا دیگر هیچ اصول ثابت اخلاقی نخواهیم داشت زیرا معیار، پسند می شود. البته ما هم قبول داریم كه معیار، پسند است و پسندها تغییر می كند، ولی ما معتقدیم كه تغییر پسندها از نوع تغییر یك مزاج است. یك مزاج یك حالت تعادل دارد و یك حالات انحرافی. جامعه نیز ترقی و انحطاط دارد، و همه تحولات جامعه را نمی شود به حساب تكامل گذاشت. تعلیمات قرآنی هم بر همین اساس است كه قومی ترقی می كنند و بعد فاسد می شوند، و این فساد- كه قرآن آن را به فساد اخلاقی تعبیر می كند- منجر به هلاكت آن قوم می شود. تاریخ نیز نشان می دهد كه جامعه ها نوسان پیدا می كنند و در این نوسانات، همین طور كه ترقیهایی دارند گاهی هم انحطاط پیدا می كنند و همان انحطاط منشأ سقوط و انحرافشان می شود. بله، این مطلب را شاید بشود قبول كرد كه جهان در مجموع خود تكامل پیدا می كند، اما این غیر از این مطلب است كه ما هر جامعه ای را متكامل بدانیم. پسندها مربوط به جامعه های علیحده است. اگر مثلاً در هر هزارسال حساب كنیم، ممكن است بتوان گفت كه بشریت در مجموع بعد از هزارسال پیشروی كرده است، ولی اینكه انسان بخواهد این پیشروی را از همه جهت قائل شود كار مشكلی است.

[1] - 1. intellectual
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است