یك اصطلاح خیلی خوبی علمای خودمان دارند، می گویند عناوین اولیه داریم و
عناوین ثانویه. مقصودشان این است كه هر چیزی خودش به خودی خود یك نام و
عنوانی دارد، یعنی صفتی بر آن صدق می كند [ولی گاهی عنوان دیگری بر آن
عارض می شود. ] مثل اینكه زید به خودی خود انسان است ولی گاهی یك عنوان
ثانوی بر آن عارض می شود، یعنی یك صفت دیگری غیر از صفت اولیه اش پیدا
می كند، مثلاً زیدِ انسان، انسان عالِم است یا انسان ظالم است. این عنوان دیگری كه
روی او می آید، یك عنوان ثانوی است. ثانوی یعنی درجه دوم. ممكن است ثالثی و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 778
رابعی و خامسی و. . . هم داشته باشد. درست مثل انسانی كه چند شغل دارد: به اعتبار
اولی زید پسر عمرو است، ولی استاد دانشگاه هم هست و در همان حال رئیس
مجلس هم هست و در همان حال رئیس یك شركت هم هست، عناوین مختلف
دارد. آنوقت می گویند هر شیئی به اعتبار هر عنوانی كه بر آن عارض می شود یك
حكم پیدا می كند. مثلاً اگر از ما بپرسند كه آیا گوسفند حلال گوشت است یا حرام
گوشت؟ می گوییم حلال گوشت. بعد می پرسند كه آیا خوك حلال گوشت است یا
حرام گوشت؟ می گوییم حرام گوشت. عنوان اولی گوسفند حلال گوشتی است و
عنوان اولی خوك حرام گوشتی. ولی همین حلال گوشت به یك عنوان ثانوی
می شود حرام. فرض كنید مال غیر باشد، به اعتبار اینكه مملوك غیر است خوردن
گوشتش حرام می شود چون دزدی است. پس این گوسفند از جنبه حلال گوشتی
حلال است ولی از جنبه اینكه مال غیر است خوردن گوشتش حرام است. و گوشت
خوك كه حرام است، در جای دیگر حلال می شود. مثلاً موقعی كه شخص در یك
مخمصه ای گرفتار باشد كه حیاتش بستگی به آن داشته باشد، نه تنها حلال می شود
بلكه خوردن آن واجب هم می شود، یعنی اگر نخورد و تلف شود كار حرامی مرتكب
شده است، و امثال اینها كه از این مثالها زیاد داریم.
گاهی می خواهیم روی فعل حساب كنیم و گاهی روی خصلت. اگر بخواهیم
روی خصلت حساب كنیم، در مبنای هگل یا در مبنای سارتر و اشخاصی كه
می گویند معیاری برای اخلاق جز پسند و انتخاب انسان وجود ندارد، اخلاق و
خوی امری نسبی می شود. ولی از این مسلكها كه بگذریم، اخلاق به عنوان یك
خصلت و خوی را می توان امر ثابتی شمرد، اما فعل اخلاقی را نه.