در اینجا ممكن است كسی بگوید كه تو آمدی «خود» ها را درجه به درجه
برشمردی، گفتی خود فردی، خود خانوادگی، خود قومی و ملی، خود نژادی، تا
رساندی به خود انسانی. خود مذهبی چطور؟ آن هم یك خودی است؛ آیا این
می تواند برای ما یك حصار باشد؟ ما خودمان هم می گوییم مسلمان باید مسلمان را
دوست داشته باشد، مسلمان با غیر مسلمان رابطه وِداد برقرار نمی كند،
أَشِدّاءُ عَلَی
اَلْكُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ [1]. اگر بناست مرز قائل شدن بد باشد، اینجا هم بد است و كار ضد
اخلاق است.
جواب این است: واقعا هم اگر این مسئله بخواهد به صورت یك تعصب ظاهر
شود، یعنی شخص تعصب داشته باشد در مورد هركسی كه در زیر لوای اسلام است،
و بالنتیجه تعصب داشته باشد علیه هركسی كه در زیر لوای اسلام نیست، خیرخواه
آن باشد و بدخواه این، چنین چیزی خوب نیست و اسلام هم آن را نخواسته است.
اسلام خواسته كه ما خیرخواه همه مردم و همه افراد بشر حتی كفار باشیم. دشمنی با
كافر اگر از بدخواهی سرچشمه بگیرد، ضد اخلاق است. ما حتی نباید بدِ كافر را
بخواهیم، بلكه باید مثل پیغمبر اكرم باشیم كه فرمود: من دلم به حال اینها می سوزد
كه چرا به آنچه كه خیر و حق خودشان است نمی رسند.
ولی وقتی كه اینها خود هدایت نمی شوند و گذشته از این به صورت خار در سر
راه دیگران در می آیند، باید به اینها به چشم یك مانع نگاه كرد، ولی نباید
بدخواهشان بود. حتی انسان، بدخواه ابوجهل هم نباید باشد و مثلاً بگوید: خدا نكند
كه ابوجهل مسلمان شود و به شهادت برسد. نباید آرزو كنیم كه ابوجهل یا
ابوجهل مانندها یك وقت راه به حق پیدا نكنند. یزید بن معاویه هم وقتی كه از
زین العابدین علیه السلام سؤال می كند كه آیا اگر من توبه كنم توبه من قبول است یا نه،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 848
حضرت می فرمایند: بله، قبول است. یعنی او هم بدخواه یزید نیست كه آرزو كند كه
چون یزید قاتل پدرش است توفیق توبه نیابد تا به جهنم برود، بلكه برای او هم خیر
می خواهد. آنچه كه ما نسبت به اینها «بدی» می نامیم معنایش این است كه چون
اینها در مسیر سعادت خودشان نیستند و برای دیگران هم وجودشان مضر است، به
این اعتبار باید اینها را دشمن داشته باشیم.