در
کتابخانه
بازدید : 884048تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">بخش اوّل: بحثهای ایرادشده در جمع دبیران تعلیمات دینی</span>بخش اوّل: بحثهای ایرادشده در جمع دبیران تعلیمات دینی
Collapse <span class="HFormat">بخش دوّم: بحثهای انجمن اسلامی پزشكان</span>بخش دوّم: بحثهای انجمن اسلامی پزشكان
Expand پرورش جسم و پرورش استعداد عقلانی پرورش جسم و پرورش استعداد عقلانی
Collapse تاریخچه «تعقل از نظر مسلمین» تاریخچه «تعقل از نظر مسلمین»
Expand عوامل تربیت (1) : تقویت اراده- عبادت عوامل تربیت (1) : تقویت اراده- عبادت
Expand عوامل تربیت (2) : محبت، تقویت حس حقیقت جویی، مراقبه و محاسبه عوامل تربیت (2) : محبت، تقویت حس حقیقت جویی، مراقبه و محاسبه
Expand عوامل تربیت (3) : تفكر، محبت اولیاء، ازدواج، جهادعوامل تربیت (3) : تفكر، محبت اولیاء، ازدواج، جهاد
Expand عوامل تربیت (4) : كارعوامل تربیت (4) : كار
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
این مسئله مربوط به كلام بود. در فقه هم عین این جریان در میان اهل تسنن پیدا شد. بعضی طرفدار تعبّد در مسائل فقهی شدند، مثل مالك بن انس- كه در زمان خودش خیلی هم با شخصیت بود و معاصر و شاگرد حضرت امام جعفر صادق است - و بعضی طرفدار قیاس شدند. ابوحنیفه طرفدار قیاس شد. او هم معاصر حضرت صادق است و خدمت ایشان درس خوانده كه از او نقل كرده اند: لَوْلاَ السَّنَتانِ لَهَلَكَ نُعْمانُ اگر آن دو سال درس خواندن نبود، من از بین رفته بودم. ابوحنیفه یك عنصر ایرانی است و در كوفه می زیسته است. او به حدیث كم اعتنا بود، نه به معنای اینكه به گفته پیغمبر كم اعتنا بود، بلكه اغلب احادیث را معتبر نمی دانست و معتقد بود كه اینها را جعل كرده اند. می گفت از تمام احادیثی كه از پیغمبر روایت شده، عده معدودی (در حدود بیست تا) را من یقین دارم كه پیغمبر گفته، باقی دیگر را باور ندارم پیغمبر گفته باشد. البته گویا اطلاعاتش در این زمینه ها ضعیف بوده است.
در مسائل فقه اگر ما باشیم و قرآن و بیست حدیث از پیغمبر، بدیهی است كه برای استدلال خیلی كسری داریم؛ یعنی اگر بخواهیم احكام را بفهمیم، با ظواهر قرآن و بیست حدیث پیغمبر، فقهِ به این وسعت را نمی شود استنباط كرد. در نتیجه ابوحنیفه می رفت سراغ قیاس. قیاس یعنی مقایسه كردن و شبیه گیری. می گفت: در فلان موضوع پیغمبر این جور گفته، این موضوع هم یك شباهتی به آن دارد، پس حكم آن را می آوریم اینجا. این همان چیزی است كه قرآن از آن نهی كرده. این پیروی عقل نیست، پیروی ظن و گمان است. مسئله ظن و گمان غیر از مسئله عقل
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 885
است كه عقل حكمی را دقیقا دریافت كرده باشد.
اینجا بود كه در فقه مسئله ظن و گمان و شبیه گیری راه پیدا كرد و یك ماشین قیاس گیری و استنباط احكام براساس تخیّل به وجود آمد. این هم به حساب عقل گذاشته شد كه ببین! اگر بنا بشود عقل در مسائل دخالت كند این طور می شود.
باری، ابوحنیفه مكتب قیاس را تأسیس كرد ولی حتی ائمه اهل تسنن هم زیر این بار نرفتند. مالك بن انس در همه عمرش در دو مسئله به قیاس فتوا داد و وقت مردن اظهار ناراحتی می كرد كه من از خدا می ترسم زیرا در دو مسئله به قیاس رأی دادم. احمد حنبل كه شدید مخالف بود. شافعی هم بینابین بود، نه به شدت ابوحنیفه قیاس می كرد و نه مثل مالك بن انس به اصطلاح حدیثی بود.
بدون شك ابوحنیفه در اینجا راه افراط را در پیش گرفت. خود اهل تسنن نقل كرده اند كه او آنچنان به قیاس عادت كرده بود كه گاهی نه تنها در مسائل شرعی، بلكه در مسائل طبیعی هم قیاس می گرفت و چیزهای مضحكی از آب درمی آمد.
می گویند روزی رفت نزد سلمانی كه سر و صورتش را اصلاح كند، در حالی كه تازه چندتا موی سفید در ریشش پیدا شده بود. به سلمانی گفت: موهای سفید را از ریشه بكَن كه دیگر در نیاید و فقط موهای سیاه باقی بماند. سلمانی به او گفت:

اتفاقا برعكس است، اگر موی سفید را بكَنیم بیشتر درمی آید. گفت: پس سیاهها را بكن!
فورا قیاس گرفت: اگر سفید را بكَنند بیشتر در می آید، پس سیاهها را بكَن. به عبارت دیگر: فرضا این حرف درباره موی سفید درست باشد كه اگر آن را بكنیم بیشتر می شود، حتما درباره موی سیاه هم باید درست باشد كه اگر آن را بكنیم بیشتر می شود. در مسائل شرعی نیز همین جور قیاس می گرفت.
در اینجا مكتب ائمه و مكتب اهل بیت، برعكس آنجا كه طرفدار عدلیه و طرفدار تعقل بود، طرفدار قیاس نشد، چون قیاس واقعا تعقل نیست، پیروی از ظن و گمان و خیال است. ائمه به شدت قیاس را كوبیدند و گفتند: اِنَّ السُّنَّةَ اِذا قیسَتْ مُحِقَتْ [1]اگر سنت بر پایه قیاس قرار بگیرد محو می شود. ولی عقل را نكوبیدند، و می بینید در اینجا بین شیعه و سنی این اختلاف هست كه سنیها می گویند ادله فقه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 886
چهارچیز است: قرآن، سنت، اجماع، قیاس، ولی علمای شیعه گفته اند ادله فقه چهارچیز است: قرآن، سنت، اجماع، عقل. ائمه، عقل را تأیید كردند، قیاس را تأیید نكردند. این خودش نشان می دهد كه روش ائمه و نیز روش علما برضد عقل نبود، برضد قیاس بود و قیاس را یك ضابط عقلی درست نمی دانستند.
البته در میان بعضی فقها همین دوری جستن از قیاس گاهی به حد افراط كشانده شده است، و این خودش یك بیماری شده كه تا یك حرف زده می شود می گویند: آی قیاس شد! یك چیزهایی هم كه قیاس نیست، از آن فرار می كنند كه:

آقا این قیاس شد، «اَوَّلُ مَنْ قاسَ اِبْلیسُ» اول كسی كه قیاس كرد شیطان بود، و از این حرفها.
این هم یك جریانی بود در دنیای اسلام در این زمینه. جریان دیگری داریم در موضوع عقل و فتواهای ضد عقل كه آن جریان عرفان است. عرفان هم به نوع دیگری متعرض عقل و عقلا و فلاسفه و تكیه روی عقل كردن ها شده است كه «پای استدلالیان چوبین بود» و. . . آن را ان شاء اللّه در جلسه آینده برایتان عرض می كنم [2].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 887

[1] - . كافی، ج /1ص 57 [به این عبارت: مُحِقَ الدّینُ. ]
[2] - . [جلسه آینده یا تشكیل نشده و یا نوار آن در دست نیست. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است