در
کتابخانه
بازدید : 114769تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
خود آگاهی عارفانه آگاهی به خود است در رابطه اش با ذات حق. این رابطه از نظر اهل عرفان از نوع رابطه ی دو موجود كه در عرض یكدیگر قرار گرفته اند، مثل رابطه ی انسان با افراد اجتماع، نیست بلكه از نوع رابطه ی فرع با اصل، مجاز با حقیقت، و به اصطلاح خود آنها از نوع رابطه ی مقیّد با مطلق است.

درد عارف، بر خلاف درد روشنفكر، انعكاس دردهای بیرونی در خود آگاهی انسان نیست، بلكه دردی درونی است، یعنی دردی است كه از نیازی فطری پیدا می شود. روشنفكر از نظر اینكه دردش درد اجتماعی است اوّل آگاه می شود و آگاهی اش او را دردمند می سازد، ولی درد عارف از آن نظر كه دردی درونی است، خود درد برای او آگاهی است، نظیر درد هر بیمار كه اعلام طبیعت است بر وجود یك نیاز.

حسرت و زاری كه در بیماری است*وقت بیماری همه بیداری است هر كه او بیدارتر پردردتر*هر كه او آگاه تر رخ زردتر پس بدان این اصل را ای اصلجو*هر كه را درد است او برده است بو درد عارف با درد فیلسوف نیز یكی نیست. عارف و فیلسوف هر دو دردمند حقیقت اند امّا درد فیلسوف درد دانستن و شناختن حقیقت است و درد عارف درد رسیدن و یكی شدن و محو شدن.

درد فیلسوف او را از سایر فرزندان طبیعت، از همه ی جمادات و نباتات و حیوانات متمایز می سازد- در هیچ موجودی در طبیعت درد دانستن و شناختن نیست- امّا درد عارف درد عشق و جاذبه است، آن چیزی است كه نه تنها در حیوان، كه در فرشته نیز كه جوهر ذاتش خود آگاهی و دانستن است وجود ندارد.

فرشته عشق ندانست چیست قصّه مخوان*بخواه جام و گلابی به خاك آدم ریز
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 319
جلوه ای كرد رخش دید ملك عشق نداشت*خیمه در مزرعه ی آب و گل آدم زد درد فیلسوف، اعلام نیاز فطرت «دانستن» است كه انسان بالفطره می خواهد بداند، و درد عارف اعلام نیاز فطرت «عشق» است كه می خواهد پرواز كند و تا حقیقت را به تمام وجود لمس نكرده آرام نمی گیرد. عارف، خود آگاهی كامل را منحصرا در «خدا آگاهی» می داند. از نظر عارف آنچه فیلسوف آن را «من» واقعی انسان می شناسد، من واقعی نیست، روح است، جان است، یك تعیّن است- من واقعی، خداست- با شكستن این تعیّن، انسان خود واقعی خویش را می یابد.

محیی الدّین عربی در فصوص الحكم، فصّ شعیبی، می گوید:

حكما و متكلّمین درباره ی خودشناسی زیاد سخن گفته اند امّا معرفة النّفس از این راهها حاصل نمی شود. هر كس گمان برد آنچه حكما درباره ی خودشناسی دریافته اند حقیقت است، آماس كرده ای را فربه پنداشته است.

یكی از پرسشهایی كه از شیخ محمود شبستری در مسائل عرفانی شد كه منظومه ی عرفانی كم نظیر گلشن راز در پاسخ آنها به وجود آمد، پرسش از «خود» و «من» بود كه چیست؟ دگر كردی سؤال از من كه «من» چیست؟ *مرا از من خبر كن تا كه «من» كیست؟ چو هست مطلق آمد در اسارت*به لفظ «من» كنند از وی عبارت حقیقت كز تعیّن شد معیّن*تو او را در عبارت گفته ای «من» من و تو عارض ذات وجودیم*مشبّكهای مشكاة وجودیم همه یك نور دان اشباح و ارواح*گه از آیینه پیدا گه ز مصباح آنگاه سخنان فلاسفه را در مورد روح و «من» و خودشناسی اینچنین انتقاد می كند:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 320
تو گویی لفظ «من» در هر عبارت*به سوی روح می باشد اشارت چو كردی پیشوای خود خرد را*نمی دانی ز جزء خویش خود را برو ای خواجه خود را نیك بشناس*كه نبود فربهی مانند آماس [1] من و تو برتر از جا و تن آمد*كه این هر دو ز اجزای من آمد به لفظ «من» نه انسان است مخصوص*كه تا گویی بدان جان است مخصوص یكی ره برتر از كون و مكان شو*جهان بگذار و خود در خود جهان شو [2] مولوی گوید:

ای كه در پیكار، «خود» را باخته*دیگران را تو ز «خود» نشناخته تو به هر صورت كه آیی بیستی*كه منم این، و اللّه آن تو نیستی یك زمان تنها بمانی تو ز خلق*در غم و اندیشه مانی تا به حلق این تو كی باشی كه تو آن اوحدی*كه خوش و زیبا و سرمست خودی مرغ خویشی، صید خویشی، دام خویش*صدر خویشی، فرش خویشی، بام خویش گر تو آدمزاده ای چون او نشین*جمله ی ذرّات را در «خود» ببین [3] پس، از نظر عارف روح و جان «من» واقعی نیست، آگاهی به روح یا جان خود آگاهی نیست، روح و جان مظهری از «خود» و از «من» است، من واقعی خداست، هرگاه انسان از خود فانی شد و تعیّنات را در هم شكست و ندید، از روح و جان اثری باقی نماند، آنگاه كه این قطره ی جدا شده از دریا به دریا بازگشت و محو شد، انسان به خود آگاهی واقعی رسیده است، آن وقت است كه انسان خود را در همه ی اشیاء و همه ی اشیاء را در خود می بیند و تنها آن وقت است كه انسان از خود واقعی با خبر می شود.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 321

[1] . اشاره به جمله ی معروف شیخ اكبر اهل عرفان، محیی الدّین عربی، كه قبلا نقل شد.
[2] . گلشن راز، ص 15.
[3] . مثنوی معنوی(چاپ قدیم) ، ج /4ص 343.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است