در
کتابخانه
بازدید : 114794تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
خود آگاهی پیامبرانه با همه ی آنها متفاوت است. پیامبر هم خود آگاهی خدایی دارد و هم خلقی، هم درد خدا دارد و هم درد خلق خدا، امّا نه در شكل ثنویّت و دوگانگی و دوگونگی و دو قطبی و دو قبله ای، نه به این صورت كه نیمی از قلب پیامبر به سوی خداست و نیمی به سوی خلق، یك چشمش به حقّ است و یك چشمش به خلق، مهر و محبّتش، هدفها و آرزوهایش میان خدا و خلق خدا تقسیم شده است، ابدا.

قرآن كریم می فرماید: خداوند در سینه ی بشر دو دل قرار نداده كه به دو جا بسپارد ما جَعَلَ اَللّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ [1]. با یك دل دو دلبر نمی توان داشت. پیامبران قهرمانان توحیدند. در كار آنها كوچكترین شركی وجود ندارد، نه شرك در مبدأ و نه شرك در هدف و آرزو و نه شرك در دردمندی. پیامبران به ذرّه ذرّه ی جهان عشق می ورزند از آن جهت كه همه از او و مظاهر اسماء و صفات اویند.

به جهان خرّم از آنم كه جهان خرّم از اوست*عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست [2] عشق اولیای حق به جهان، پرتوی از عشق به حقّ است نه عشقی در برابر عشق به حق. درد خلقی آنها منبعث از درد حقّی آنهاست نه از یك ریشه و منبع دیگر. هدفها و آرزوها و غایات آنها پلّه های بالا رفتن و بالا بردن مردم به سوی غایة الغایات یعنی خداست.

پیامبران كارشان از درد خدایی آغاز می شود كه آنها را به سوی قرب به خداوند و وصول به بارگاه او می راند. این درد تازیانه ی تكامل آنهاست و محرّك آنها در این مسیر و سفر است كه از آن به «سفر از خلق تا حق» تعبیر می شود. این درد یك لحظه آنان را آرام نمی گذارد تا به تعبیر علی (علیه السّلام) آنها را به «قرار امن» برساند.

پایان این سیر و سفر، آغاز سفر دیگر است كه از آن به «سفر در حق با حق» تعبیر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 322
می شود. در این سفر است كه ظرفشان پر و لبریز می شود و به نوعی دیگر از تكامل نائل می گردند.

پیامبر در این مرحله نیز توقّف نمی كند، پس از آنكه از حقیقت لبریز شد، دایره ی هستی را طی كرد، راه و رسم منزلها را دریافت، مبعوث می شود و سفر سوّمش یعنی سفر از حق به خلق آغاز می گردد و بازگشت داده می شود. امّا این بازگشت به معنی بازپس آمدن به نقطه ی اوّل و جدا شدن از آنچه دریافته، نیست، با تمام آنچه رسیده و دریافته بازمی گردد و به اصطلاح، سفر از حق به خلق، با حقّ است نه دور از او. و این مرحله ی سوّم تكامل پیامبر است.

بعثت و انگیزش كه در پایان سفر دوّم پیدا می شود، به منزله ی زایش خود آگاهی خلقی از خود آگاهی حقّی و زایش دردمندی خلقی از دردمندی حقّی است.

با بازگشت به خلق، سفر چهارم و دور چهارم تكامل او آغاز می گردد، یعنی سیر در خلق با حق، سیر در خلق برای حركت دادن آنها به سوی كمال لایتناهای الهی از طریق شریعت، یعنی از راه حقّ و عدل و ارزشهای انسانی و به فعلیّت رسانیدن استعدادهای نهفته ی بی نهایت بشری.

از اینجا معلوم می شود آنچه برای روشنفكر هدف است برای پیامبر منزلی از منازل است كه خلق را از آنجا عبور می دهد، همچنانكه آنچه عارف مدّعی است، در سر راه پیامبر قرار دارد.

«اقبال» در مقام فرق میان خود آگاهی پیامبرانه و خود آگاهی عارفانه می گوید:

«حضرت محمّد (ص) به آسمان به معراج رفت و بازگشت. یكی از شیوخ طریقت به نام عبد القدّوس گنگهی را كلامی است بدین مضمون: سوگند به خدا كه اگر من به آن نقطه رسیده بودم هرگز به زمین بازنمی گشتم. » اقبال اضافه می كند:

«شاید در سراسر ادبیّات صوفیانه نتوان چند كلمه ی معدود را پیدا كرد كه در یك جمله، اختلاف روان شناختی میان دو نوع خود آگاهی پیغمبرانه و صوفیانه را به این خوبی آشكار سازد. مرد باطنی (عارف) نمی خواهد كه پس از آرامش و اطمینانی كه با تجربه ی اتّحادی (وصول به حق و خود آگاهی عارفانه) پیدا می كند به زندگی این جهانی بازگردد. در آن هنگام كه بنا بر ضرورت بازمی گردد، بازگشت او برای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 323
تمام بشریّت سود چندانی ندارد. ولی بازگشت پیغمبر جنبه ی خلاّقیت و ثمربخشی دارد، بازمی گردد و در جریان زمان وارد می شود به این قصد كه جریان تاریخ را تحت ضبط درآورد و از این راه جهان تازه ای از كمال مطلوب ها خلق كند. » [3] ما فعلا به تعبیرها و تفسیرهای عرفانی كاری نداریم كه آیا درست است یا نادرست. آنچه مسلّم است این است كه هر پیامبر در ابتدا درد خدا دارد، دردی كه به جانش می افتد، درد خداجویی است، به سوی او عروج می كند و بالا می رود و از آن سرچشمه سیراب می شود. پس از آن، درد خلق پیدا می كند. درد خلقی یك پیامبر با درد خلقی یك به اصطلاح روشنفكر متفاوت است از آن جهت كه درد یك روشنفكر، یك عاطفه ی ساده ی بشری است، یك انفعال و تأثّر است و ای بسا كه از دید افرادی مانند «نیچه» یك ضعف تلقّی شود، امّا درد یك پیامبر درد دیگری است كه با هیچ یك از آنها شباهت ندارد، همچنانكه نوع خود آگاهی خلقی آنها نیز متفاوت است. آتشی كه در جان یك پیامبر شعله می كشد آتشی دیگر است.

درست است كه پیامبر بیش از هر كس دیگر بسط شخصیّت پیدا می كند، نه تنها جانش با جانها یكی می شود و همه را در برمی گیرد، كه با جهان یكی می شود و تمام جهان را در برمی گیرد، و درست است كه از غم انسانها رنج می بردلَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْكُمْ [4]. رسولی شما را آمده است كه سختیهای شما بر او گران است، برای نجات شما حرص می ورزد) تا جایی كه از غم مردم تا سر حدّ هلاكت پیش می رودفَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا اَلْحَدِیثِ أَسَفاً [5].

گویا تو می خواهی خود را از رنج و تأسّف هلاك سازی اگر اینها به سخن خدا ایمان نیاورند) ، و درست است كه از گرسنگی، برهنگی، مظلومیّت، محرومیّت، بیماری و فقر مردم رنج می برد و درد می كشد تا آنجا كه نمی تواند در بستر خود با شكم سیر بخوابد به نگرانی اینكه مبادا در اقصی بلاد كشور شكم گرسنه ای باشد (هیهات أن یغلبنی هوای، و یقودنی جشعی إلی تخیّر الأطعمة و لعلّ بالحجاز أو الیمامة من لا طمع له فی القرص و لا عهد له بالشّبع، أو أبیت مبطانا و حولی بطون غرثی و أكباد حرّی [6]. دور باد كه هوای نفس بر من
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 324
غلبه كند و حرص جلوكش من گردد كه به دنبال انتخاب طعام برود. آخر نكند كه در حجاز یا یمامه شكمی باشد كه هرگز سیری ندیده است. آیا شكم سیر بسر برم در حالی كه در اطرافم شكمهای گرسنه و جگرهای سوخته هست؟ ! ) امّا اینها را نباید به یك ترحّم، رقّت قلب، دلسوزی ساده، نازكدلی، همدلی در سطح همدلی مردم خوش قلب حمل كرد. پیامبر از آن جهت كه بشر است در آغاز كار و سلوك خود همه ی مزایای بشری را در رنگ و شكل سایر بشرها دارد، امّا پس از آنكه وجودش یكسره مشتعل به شعله ی الهی گشت، همه ی اینها رنگ و صبغه ای دیگر می گیرد: رنگ و صبغه ی الهی.

دست پروردگان پیامبر و جامعه ای كه او می سازد، با دست پروردگان و جامعه هایی كه وسیله ی روشنفكران بشری ساخته و پرداخته می شود، از زمین تا آسمان فرق می كند.

اساسی ترین تفاوت در این است كه پیامبر می كاود نیروهای فطری بشر را بیدار كند، شعور مرموز و عشق پنهان وجود انسانها را مشتعل نماید. پیامبر خود را مذكّر (یادآور- بیداركننده) می خواند، حسّاسیّتی در برابر كلّ هستی در انسان می آفریند، خود آگاهی خود را نسبت به كلّ هستی به مردم خود منتقل می سازد، امّا روشنفكر حدّ اكثر، شعور اجتماعی افراد را بیدار و آنها را به مصالح ملّی یا طبقاتی شان آگاه می سازد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 325

[1] . احزاب/4.
[2] . كلّیّات سعدی، طیّبات.
[3] . احیای فكر دینی در اسلام، مقاله ی «روح فرهنگ و تمدّن اسلامی» ، ص 143 و 144.
[4] . توبه/128.
[5] . كهف/6.
[6] . نهج البلاغه، نامه ی 45، نامه ی علی (علیه السّلام) به عثمان بن حنیف.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است