اگر به سراغ حضرت علی علیه السلام بروید می بینید در نامه ای كه به عثمان بن حنیف
نوشته است می فرماید: اَلا وَ اِنَّ اِمامَكُمْ قَدِ اكْتَفی مِنْ دُنْیاهُ بِطِمْرَیْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیْه
یعنی: و اما پیشوای شما از دنیای خودش به دو جامه و به دو قرص نان اكتفا كرد.
بعد می گوید: من می دانم مردم باور نمی كنند. وَ كَأنّی بِقائِلِكُمْ یَقولُ: اِذا كانَ هذا قوتُ ابْنِ
اَبی طالِبٍ فَقَدْ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتالِ الْاَقْرانِ وَ مُنازَلَةِ الشُّجْعانِ گویا دارم می شنوم از
زبان دیگران كه اگر علی غذایش این است، او باید از ضعف نتواند از جایش بلند
بشود و نتواند در میدانهای جنگ با شجاعان درجه اول نبرد كند و آنها را به خاك
هلاكت بیندازد.
علی به این اعتراض فرضی جواب عجیبی می دهد، می فرماید: اشتباه می كنند كه
قانون طبیعی این است. چیزی كه دیگران دارند خلاف قانون طبیعی است: اَلا وَ اِنَّ
الشَّجَرَةَ الْبَرِّیَّةَ اَصْلَبُ عوداً وَ الرَّوائِعَ الْخَضِرَةَ اَرَقُّ جُلوداً وَ النَّباتاتِ الْبَدَوِیَّةَ اَقْوی وُقوداً
وَ اَبْطَأُ خُموداً
[1]. درختان صحرایی چوبشان محكمتر است و سبزه های خوش آب و رنگ نازكتر و ضعیفترند. گیاهان وحشی آتششان زودگیرنده تر و
دیرخاموش شونده تر است. موجود زنده اعم از گیاه و حیوان و انسان هرچه بیشتر
به او برسند نازك نارنجی تر و ضعیفتر و ناتوانتر می شود، هرچه كمتر به او برسند و
بیشتر با مشكلات مواجه بشود نیرومندتر می گردد. مقایسه كنید میان درختهای
كوهی و جنگلی و درختهایی كه در خانه هاست، میان بوته های جنگلی و صحرایی
و بوته هایی كه دست نوازشگر باغبان دائماً مراقب آنهاست. انسان هم این جور
است. انسان این طور نیست كه حتماً باید روزی سه مرتبه غذا بخورد، اگر نخورد
مریض می شود. بگذارید یك قدری با مشكلات روبرو بشود تا نیرومندتر شود.
این تاریخ است، تاریخ قطعی و مسلّم: جنگ صفّین، جنگ جمل، جنگ خوارج
در زمانی صورت گرفت كه علی علیه السلام مردی شصت ساله است. ما همان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 67
مقدار
نیرویی كه در جوانی داریم، از چهل سالگی به آن طرف تحلیل می رود. به پنجاه
سالگی كه می رسیم اینقدر ضعیف و ناتوان هستیم كه پیری را احساس می كنیم.
علی در شصت سالگی با سی سالگی خودش فرق نكرده است. اگر در جوانی با
عمرو بن عبد ود نبرد می كند، در سن شصت سالگی با كریز بن الصباح نبرد می كند.
نگویید علی مرد استثنایی است. عموم مردم این جور بودند. مالك اشتر نخعی كه آن
شجاعتها را در جنگ صفین از خود نشان داده است پیرمرد است، یعنی مردی است
كه در حدود شصت سال دارد. در جنگ جمل همین مالك و عبد اللّه بن زبیر- كه
جوان و بسیار شجاع بود- با یكدیگر نبرد كردند. اینقدر یكدیگر را زدند و دفاع
كردند كه دیگر از شمشیر كاری ساخته نبود. آخر، كار به كشتی گیری رسید. در
اینجا مالك عبد اللّه را به زمین می زند. همینكه عبد اللّه را به زمین زد عبد اللّه فریاد
كشید: «اُقْتُلونی وَ مالِكاً» هم مرا بكشید هم مالك را. بالاخره اینها را از یكدیگر
جدا كردند. بعد از مدتی كه از قضیه گذشت و جنگ جمل خاتمه پیدا كرد، یك روز
مالك با عایشه- كه خاله ی عبد اللّه بود- ملاقات می كند. عایشه از روی گله و شكایت
می گوید: تو آن روز با خواهرزاده ی من چنین و چنان كردی. مالك قسم خورد كه سه
شبانه روز بود غذا نخورده بودم
[2]، اگر من چیزی خورده بودم خواهرزاده ات جان سالم از دست من بدر نمی برد. در جنگ خندق مسلمانها از گرسنگی سنگ به شكم
خودشان می بستند و مردانه می جنگیدند. این خارج از قانون خلقت و طبیعت
نیست.
اساساً یك فلسفه ی روزه این است كه انسان را از نازپروردگی خارج می كند. شما
روزهای اولی كه روزه می گیرید چون ابتدای آن است كه می خواهید از قانون
نازپروردگی خارج بشوید خیلی بی حال می شوید، ضعف شما را می گیرد. ولی
روزهای آخر ماه می بینید با روزهایی كه روزه نگرفته اید هیچ فرقی نكرده اید.
بسیاری از این خیالاتی كه ما می كنیم اشتباه است. بعضی از افراد عذرهای بسیاری
از كسانی را كه روزه می خورند قبول ندارند، می گویند روزه خورهایی كه به بهانه ی
اینكه مریضند روزه نمی گیرند، چون روزه نمی گیرند ضعیف می شوند و چون ضعیف
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 68
می شوند این ضعفشان را مانع روزه گرفتن می پندارند.
این حماقت است كه كسی بگوید روزه از نیروی كار می كاهد.
ثانیاً مگر بشر فقط باید كار بكند؟ مگر بشر یك ماشین است كه حداكثر
استحصال را باید از این ماشین كرد؟ مگر حیوانِ باركش است؟ مگر بشر دل ندارد؟
مگر بشر روح ندارد؟ مگر بشر احتیاج به تقوا ندارد؟ آیا بشر فقط احتیاج به یك
چیز دارد و آن كار است؟ دیگر احتیاج به آدمیت ندارد؟ احتیاج به اینكه طبیعت
سركش را رام كند ندارد؟ احتیاج به اینكه شهوات خودش را بشكند ندارد؟ احتیاج
به اینكه اراده ی عقلانی و انسانی خودش را تقویت كند ندارد؟ همه چیز را باید از
دریچه ی كار ببینیم و كار فقط؟ ! بروید از ادارات راهنمایی و شهربانی بپرسید كه در
ماه رمضان آمار جرم و جنایت چقدر كاهش پیدا می كند. ببینید در ماه رمضان
چاقوكشی، آدمكشی، خرابكاری، قماربازی چقدر كمتر می شود و در مقابل، اعمال
انسانی چقدر مضاعف می شود، انسانیت چقدر بالا می رود، احسان چقدر بیشتر
می شود، صله ی ارحام چقدر زیاد می شود! اینها را هم باید در نظر بگیریم، فقط
نگوییم نیروی كار.
اینهاست كه ما نامش را افراط یا جهالت می گذاریم. این جور دخل و
تصرف هاست كه باید جلو آن گرفته بشود. معلوم شد اینهایی كه این حرفها را به
حساب مقتضیات زمان و انطباق با زمان و احتیاجات روزگار می زنند و می گویند
اگر در زمان پیغمبر مردم روزه می گرفتند اینقدر احتیاج به كار نبود و امروز جامعه
احتیاج زیادی به كار دارد پس زمان فرق كرده است و حالا كه زمان فرق كرده است
مقتضیات زمان عوض شده پس باید روزه را برداریم، افراطی و جاهل می باشند.
[1] نهج البلاغه ، نامه ی 45
[2] یكی از چیزهایی كه برای خودشان ننگ می دانستند این بود كه در جنگ كشته بشوند و شكمشان
پاره بشود و از آن قاذورات بیرون بیاید. لهذا تا حد امكان كم غذا می خوردند.