وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا اَلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ
سَبِیلِهِ [1].
در بحثی كه دیشب عنوان شد عرض كردیم برای اینكه با منطق مخالفین و
ایرادگیرها آشنا باشیم و بتوانیم گفته های آنان را تجزیه و تحلیل كرده و جواب
بدهیم، خلاصه ی حرفهای آنها را عرض می كنیم. عرض شد كه طبقه ای كه ما آنها را
جاهل می نامیم یك حرفی بر سر زبانها دارند؛ می گویند این دنیا دنیای تغییر است،
دنیای حركت است، هیچ چیز در دو لحظه به یك حال نیست، پس هیچ چیزی در
این دنیا به معنای واقعی نمی تواند ثابت بماند. بعد می گویند حالا كه چنین است كه
هیچ چیز در دنیا قابل بقا و دوام نیست، همه چیز وجود موقت و محدود و ناپایدار
دارد، پس چطور دین اسلام می تواند برای همیشه باقی بماند؟ عرض كردم جواب
این مطلب با این بیان كه رنگ فلسفی به آن می دهند، این است: اینكه هرچیز در دنیا
تغییرپذیر و كهنه شدنی است به معنای این است كه هر امر مادی این طور است،
هرجسمی از اجسام عالم این گونه است. ولی صحبت ما در اجسام نیست. اگر كسی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 150
درباره ی یك انسان مدعی ابدیت شخصی بشود، جای این حرف هست یا اگر كسی
درباره ی قرآن مكتوب روی كاغذ چنین حرفی بزند، درست است ولی صحبت نه
درباره ی شخص است و نه درباره ی كاغذ و مركّب. صحبت درباره ی قانون است، درباره ی
یك سلسله حقایق است. اینكه مواد عالم كهنه می شوند چه ربطی به حقایق عالم
دارد؟ مثلاً اینكه می گوییم: راستی موجب رضای خداست یا: برای انسان استقامت
صفت خوبی است، قانونی برای زندگی بشر است و تغییرپذیر نیست.
ولی گفتیم یك مطلب دیگر هست و آن راجع به حاجتهای زندگی است كه
حاجتها تغییر می كند و چون حاجتها تغییر می كند، پس قوانین كه بر مبنای
احتیاجات است باید تغییر كند. اجمالاً دیشب عرض شد كه حاجتهای اصلی بشر
تغییر نمی كند و حاجتهای فرعی است كه تغییر می كند. وعده دادم كه امشب در
اطراف این موضوع بحث كنم. ولی چون امشب شب ولادت حضرت مجتبی علیه السلام
است، قسمتی از آن را عرض می كنم كه هم مناسبت امشب رعایت شده باشد و هم
از مطلب جدا نشده باشیم.