یكی از جمودهایی كه اخباریین به خرج می دهند، تحت الحنك انداختن است.
اتفاقاً ما دستور هم داریم. مرحوم فیض كاشانی با اینكه مرد اخباری مسلكی است
ولی در عین حال نیمه فیلسوف است. همین امر به فكرش یك روشنایی مخصوص
بخشیده است. نقطه ی مقابل تحت الحنك، اقتعاط است. مرحوم فیض در اینجا روحی
و تنی به دست آورده است، پوسته ای و هسته ای به دست آورده است. می گوید: در
آن زمان مخالفین یعنی مشركین شعاری داشتند و آن این بود كه تحت الحنك ها را از
بالا می بستند و اگر كسی تحت الحنك را از بالا می بست، شعار آنها را پذیرفته بود و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 164
به قول امروزیها آرم آنها را گرفته بود. اینكه دستور دادند كه شما تحت الحنك
بیندازید، خود تحت الحنك موضوعیت ندارد، مخالفت با شعار مشركین موضوعیت
دارد؛ یعنی مسلمان نباید شعاری را كه مال دیگران است انتخاب كند. این، تا وقتی
بود كه چنین مشركینی وجود داشتند و چنین شعاری داشتند. ولی امروز كه اصلاً
چنین مشركینی وجود ندارند و چنین شعاری هم در بین نیست، دیگر تحت الحنك
انداختن- كه فلسفه اش دهن كجی به آنهاست- لزومی ندارد و دیگر موضوعیت
ندارد.
حال، مرحوم فیض كه این حرف را زده است آیا حكم اسلام را نسخ كرده است؟
نه، مقصود این دستور را خوب درك كرده است؛ یعنی همان اجتهادی را كه به گفته ی
اقبال پاكستانی قوّه ی محركه ی اسلام است خوب درك كرده، اجتهادی را كه بوعلی گفته
است وجود مجتهد در تمام زمانها لازم است خوب به دست آورده، هسته را از
پوسته تشخیص داده است.
مثال دیگر: اگر بپرسند كلاه شاپو حرام است یا نه، كت و شلوار حرام است یا نه،
می گوییم اینها یك زمانی حرام بوده اند ولی فعلاً حرام نیستند. برای اینكه زمانی بود
كه كلاه شاپو مخصوص اجانب بود، واقعاً كلاه فرنگی بود. در هرجا اگر كسی این
كلاه را به سر می گذاشت، معنایش این بود كه او مسیحی است. كلاه شاپو به سر
گذاشتن این مفهوم را داشت. تا وقتی كه این كلاه شعار آنها بود، هر مسلمانی كه آن
را می پوشید عمل حرامی انجام داده بود. ولی بعد این كلاه در تمام دنیا معمول شد،
مردم از هر مذهب و هر ملتی آن را پذیرفتند و آن شعار مخصوص را از دست داد و
چون از شعار بودن خارج شد، امروز دیگر آن لباسِ معنی دار سابق نیست. لذا امروز
پوشیدن آن حرام نیست. پیغمبر جدیدی هم لازم نیست بیاید، حكم اسلام هم دوتا
نشده است.
به نظر من یكی از معجزات اسلام خاصیت اجتهاد است. معنای اجتهاد این
نیست كه یك نفر بنشیند و یك حرفی را همین طور بزند. اسلام به جهاتی- كه اتفاقاً
بعضی از آنها را ذكر كردم- خصوصیاتی در ساختمان خود دارد كه بدون اینكه با
روح دستوراتش مخالفتی شده باشد، خودش حركت و گردش می كند نه اینكه ما
باید آن را به حركت درآوریم؛ خودش یك قوانین متحرك و ناثابتی دارد، در عین
اینكه قوانین ثابت و لایتغیری دارد. ولی چون آن قوانین متغیر را وابسته كرده است
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 165
به این قوانین ثابت، هیچ وقت هم اختیار از دست خودش خارج نمی شود.
بزرگترین نعمتها تفقّه در دین است كه انسان بصیرت پیدا كند.